بیژن اشکور کیایی در روستای سپارده

یک روز خوب با بیژن اشکور کیایی در روستای سپارده


 

 

معلم بیژن اشکور کیایی همان بیژن استرس معروف در صفحه اینستاگرام خود روز گذشته از دیدار خود با بیژن در روستای سپارده رامسر نوشت.

به گزارش نیمه پر روز گذشته معلم کلاس سوم ابتدایی بیژن اشکور کیایی معروف به بیژن استرس در صفحه اینستاگرام خود پستی را با عنوان من و بیژن و شاهین، یه روز خوب در اشکور روستای سپارده را منتشر کرد.

داستان فیلم پخش شده بیژن اشکور کیایی که با عنوان بیژن استرس در بین محافل مجازی و حقیقی دست به دست می شد را خیلی ها می دانند و حضور وی در صدا و سیما و بازیگری بیژن در سریال پایتخت ۴ نام و داستان به وجود آمده در زندگی اش را بیش از پیش معروف کرده است.

گفتگوها و گزارشات بسیاری از وی در روزنامه هاف مجله ها و سایت های خبری منتشر شده است و حالا وی با آرامشی بعد از طوفانی ناخواسته در زندگی اش مشغول گذران زندگی رو به پیشرفتش است.

معلم بیژن اشکور کیایی نیز که ناخواسته فیلم گرفته شده از محل درس و کلاسش در جامعه پخش شده بود بارها و بارها و از هر طریقی که بوده از بیژن عذرخواهی کرده است و اظهار کرده که اصلا برای تمسخرش این فیلم را نگرفته بود.

حال دیگر بیژ معروف داستان آن فیلم بیژن استرس شناخته نمی شود و  باید گفت که امروز او با حجم گفتگوها و گزارشات و بازیگری وی در سریال پایتخت ۴ بیژن استار شهر و کشور ما است.

اما خارج از همه این توضیحات که مفصل آن در خروجی بسیاری از سایت های خبری منتشر شده معلم دوران ابتدایی بیژن به روستای سپارده از روستاهای اشکورات رامسر رفته و از نزدیک با بیژن دیدار کرد.

وی بعد از دیدار با بیژن در صفحه اینستاگرام خود روز گذشته عکس خود و بیژن را در کنار هم منتشر کرد و این طور نوشت:

من و بیژن و شاهین، یه روز خوب در اشکور، روستای سپارده…دیدار دانش آموزای قدیمیم که حالا واسه خودشون مردی شده بودن واقعا حس خوبی بود. به خصوص که آقا بیژن اشکور کیایی هم بود. بله، من و آقا بیژن! همون آقا بیژن و معلمی که هزاران حرف و حدیث پشت سرمون گفته شد…حالا ما اینجاییم..در کنار هم..خوشحال و شاد و رفیق…ان شاءالله همه هموطنام در کنار خانواده و دوستان شون موفق و سلامت و سربلند باشن.

حقیر اسماعیل اشکور کیایی و اهالی روستای سپارده برای بیژن جان آرزوی موفقیت و سربلندی داریم و امید واریم همانطور که خودش گفته در دانشکده هنر درس بخواند و در آینده بعنوان ستاره ای درخشان در صحنه بازی گری بدرخشد.کارگردانان و نویسندگان عرصه بازیگری هم باید بکوشند در جذب بازگرانی خلاقی مثل بیژن از هیچ کوششی دریغ نوروزند.شاید اگر بیژن درک تحصیل نمی کرد الان به درجاتی والا رسیده بود و شاید هم تقدیر چنین رقم زد که بیژن همچون مروارید پنهان در صدف ناگهان بدرخشد . در هر حال وجود امثال بیژن برای روستای کوچکمان سپارده یک افتخار بزرگ است که نصیب مان شده است .

اسماعیل اشکور کیایی م1348 -سپارده

 

 

 

آی اشکور آی اشکور می دیل تره تنگابه   - شاعر حسين زاده شوئيلي

شاعر لقمان حسين زاده شوئيلي

 *******************

 

آی اشکور آی اشکور می دیل تره تنگابه   

                                 ناله وغصه بخوردم می چشمکان کورابه

چندی بونه چندی بونه  تی جنگله راه نشوم 

                                 آی اشکور می پاماله راش ببه

 

آی اشـــــــــکور آی اشـــــــــــکور مــی دیل تره تنـــگابه(2بار)

 

تی نامونشانه همه کس دونن                            

                                تی مردومه غیرته همه گونن

آی اشکور چره تی دوری وسی                  

                               همه مره مجنون تی راه دونن

 

آی اشـــــــــکور آی اشـــــــــکور مــــــی دیل تره تنـــگابه(2بار)

 

یه روز وگردم  نگو خیلی دیره                    

                                      تی گرمه خاکه می دله اسیره

مره به آغوش بگیرو می گبانه گوش بکون          

                                     رفاقانه ور مره همراه بکون

 

آی اشـــــــــکور آی اشـــــــــکور مــــــی دیل تره تنـــگابه(2بار)

 

 

ترجمه :

 

اي اشكور دلم برايت تنگ شده است   ***      چشمانم به خاطر ناله و غصه ات كور شده است

 

چند مدتي است كه درجنگل ات راه نرفتم**اي اشكورجاي پاي من درخت راش روئيده است

 

اي اشكور اي اشكور دلم برايت تنگ شده است(2بار)

 

شهرت،نام و نشانت را همه مي دانند** غيرت مردمانت را همه مي گويند

 

اي اشكور چرا براي دوري تو **همه مرا عاشق شما مي دانند

 

اي اشكور اي اشكور دلم برايت تنگ شده است(2بار)

 

روزي كه برگشتم نگو كه دير است**دل من اسير محبت خاك شماست

 

مرا در آغوش بگير و حرفهايم را گوش كن*پيش دوستان مرا همراهي كن

اي اشكور اي اشكور دلم برايت تنگ شده است(2بار)

 

 

شوئيل يك از دهستانهاي زيباي سرزمين اشكور مي باشد. منبع شعر و ترجمه آن سايت دشتك اشكور

گرداوري و تنظيم اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

گون Astragalus spp كه از آن صمغ كتيرا  و عسل توليد مي شود

 

 

گون [Astragalus spp] كه از آن صمغ كتيرا  و عسل توليد مي شود

[ اين گياه در اشكورات و روستايم سپارده ؛ طالقان؛ الموت بوفور يافت مي شود [

 

 

 

 

 

 

گون در لغت نامه دهخدا

گون . [ گ َ وَ ] (اِ) ۞ بوته ای است خاردار. (بهارعجم ). و در مغز ساقه ٔ آن صمغی است سفیدرنگ که چون در آخر بهار بر جدار ساقه بریدگی و خراشی...

 

گياه گـــــــــــــــــون [ مولد محصول معروف كتيرا ]

گون  Astragalus bisulcatus

گون با نام علمی Astragalus gummifer از خانواده ی Leguminosae (خانواده ی نخود) است. گیاهی است چند ساله، بوته مانند و دارای ساقه ی چوبی با برگ هایی مرکب از برگچه های متعدد که این برگ ها اکثرا فرد می باشند.
 

 ارتفاع ان تا 75 سانتيمتر ميرسد.از خانواده Leguminoseae كه توليد مثل ان از طريق بذر صورت ميگيرد. ساقه هاي رشد يافته ان به رنگ بنفش تيره است برگهاي ان مركب از برگچه هايي است كه،به صورت متقابل به تعداد11تا30جفت در محورهر برگ قرار گرفته اند.گلهاي ان معمولا به رنگ ارغواني،گاهي ابي يا سفيد بوده،نزديك به انتهاي شاخه هاي گل دهنده قرار دارند.

اين گياه در برابر خشكي مقاوم ودر خاكهاي شور به خوبي رشد ميكند و داراي بوي تند سلنيوم است. بسياري از گونها سمي هستند و باعث مسموميت گاوها، گوسفندان و اسبها ميشوند.در طول فصل رويش گون،ماده سمي گلوكوزيد توليد ميشود كه باعث ايجاد اختلالات تنفسي و فلج حيوانات ميشود.از گونه هاي ديگر اين جنس ميتوانA.alpinus ,A.cicer ,A.pendulilorus ,A.arenarius، A.norvegicusرا نام برد.

گون از علفهاي هرز مناطق كويري، زمينهاي باير، مزارع چغندر قند، نيشكر،سبزي و صيفي است.

 

ريشه گياه «گون» در درمان عوارض جانبي شيمي‌درماني مؤثر است.
گياه گون از خانواده‌ (fabaceae) و ريشه آن خواص فعال كننده عميق ايمني، مدرترينك، هيپوتانسير و ضداسترس دارد.
ريشه گون به عنوان كمك هضم مطرح بوده و شامل پلي سي كاريدها، فلاونوئيدها، گليكوزيدهاي تري ترپن است كه بوسيله اين تركيبات فعاليت سيستم ايمني و عملكرد t_cellها را افزايش مي‌دهد.
در طب سنتي چين اين گياه به عنوان تونيك عميقي ايمني تلقي مي‌شود كه مغز استخوان انسان را تقويت مي‌كند، ذخاير مغز استخوان افزايش و بدن انسان را از پاتوژنها و عوامل بيماريزا محافظت مي‌كند.
تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه گون تقريبا تمام فازهاي مربوط به فعاليت سيستم ايمني را تحريك مي‌كند و تعداد سلولهاي stemcell را در مغز استخوان و بافت لفناوي افزايش مي‌دهد و توسعه و رشد آنها را در جهت تبديل به سلولهاي فعال ايمني تحريك مي‌كنند تا در داخل بدن پخش شوند.
پژوهشها نشان مي‌دهد كه گون مي‌تواند سلولهاي ايمني را از حالت استراحت به اوج فعاليت سوق دهد.
مطالعات ديگر در چين نشان مي‌هد: تمايل و استعداد گون در جهت رسپانس سيستم ايمني است بدون اينكه اثرات مهاركننده‌اي داشته باشد.
استفاده طولاني از اين گياه (به مدت 35 روز) فعاليت سلولهاي طهال را تشديد كرده و به اوج مي‌رساند؛ همچنين درمان با اين گياه اثرات جانبي منفي ناشي از استروئيد درماني را بر روي سيستم ايمني كاهش مي‌دهد.
ريشه گون علاوه بر توانايي مهار رشد تومور بصورت كمكي در درمان عوارض جانبي شيمي درماني بكار مي‌رود و مخصوصا هنگامي كه بصورت تركيب با عصاره‌ privet ligustrumlucidum مصرف شود كارايي آن در مهار تومورها افزايش مي‌يابد.

 

 

 

كلياتي در مورد كتيرا محصول اصلي گياه گون = كتيرا صمغ گون

کتیرا محصول اصلی گیاه گون است. کتیرا عبارت است از ترشحات صمغی خشک شده حاصل از گیاه آستراگالوس گومی فرا که آن را تحت عنوان گوم تراگاکانت یا گون می شناسند. گیاه مولد کتیرا نبات کوچکی است به ارتفاع یک متر بومی آسیای صغیر، ایران ، سوریه و یونان. در اثر خراش دادن ساقه گیاه جدار سلولهای اشعه مرکزی و سلولهای پارانشیمی با جذب آب به تدریج بدل به صمغ می شود،فشار تولید شده سبب رانده شدن صمغ به طرف شکاف می گردد. صمغ در مجاورت هوا در اثر تبخیر آب به تدریج سخت می گردد. شکل محصول خشک شده بستگی به نوع شکافی که بر روی ساقه ایجاد شده است دارد.

کتیرای نوع خوب از شکاف دادن ساقه های اصلی و شاخه های قدیمی حاصل می شود. کتیرا به صورت ورقه ای، روبانی، تکه ای و مفتولی بوده و هر چه زمان خشک شدن صمغ ترشح شده کوتاهتر باشد به همان نسبت کتیرای حاصل سفیدتر و شفاف تر خواهد بود و کتیراهای درجه 2و3 دارای رنگ کدر می باشند. کتیرای صادرشده از بنادر خلیج فارس به نام کتیرای ایرانی موسوم بوده و در نوع خود از بهترین ها است. کتیرا دارای 15-10% آب،4-3%مواد معدنی و 3% نشاسته است. کتیرا دارای باسورین (که کمپلکسی از اسیدهای پلومتوکسی است) می باشد.باسورین که 70-60%کتیرا را تشکیل می دهدشامل گالاکتورونیک اسید متصل به قندهای گالاکتوز و گزیلوز می باشد. باسورین جسمی است که در آب، بخصوص درآب سرد غیر محلول ولی به خوبی در آن متورم می شود.

کتیرا همچنین دارای تراگاکانتینکه جسمی محلول و از سه ملکول اسید گلوکورونیک و یک ملکول آرابینوزتشکیل می شود است که بر اثر هیدرولیز به l-آرابینوز، l- فوکوزD-گزیلوز، D-گالاکتوز و D- گالاکتورونیک اسید تبدیل می شود. کتیرا با جذب رطوبت به صورت لعاب چسبنده ای در می آید که ذرات نشاسته در داخل آن محسوس است. ُصمغ کتیرا در ضمن حاوی مقادیر کمی سلولز و پروتئین می باشد و وزن ملکولی آن در حدود 840 هزار است.

کتیرا در صنایع داروسازی به عنوان یک عامل امولسیون کننده، سوسپانسیون کننده و عامل افزاینده و ویسکوزیته و تهیه مسیلاژ مصرف دارد. در ساخت کرم ها، ژل ها و امولسیون ها با غلظت مختلف بسته به کاربرد فرمولاسیون و نوع صمغ مصرف می شود.

در فرآورده های آرایشی و بهداشتی نیز به عنوان قوام دهنده، سوسپانسیون کننده و عامل تشکیل فیلم مصرف دارد. کتیرا در تهیه مواد آرایشی ( محلولهای نرم کننده دست ) مصرف دارد.

اگر لعابهای مناسب مخلوط به مو مالیده شود از دو تا شدن مو جلوگیری می کند.در ساخت فیکساتیوهای مو چه به صورت محلولهای آبی ساده، چه به صورت کرم های امولسیفیه مصرف دارد. در لو سیونهای آراینده موی سر جهت خانم ها به کار رفته، در ساخت فرآورده های میک آپ به عنوان عامل سوسپانسیون کننده مصرف دارد و همچنین در خمیردندان ها، کرم های دست و مسیلاژها بکار می رود.

صمغ کتیرا یک عامل تحریک کننده نبوده و نباید عامل حساسیت زا تلقی شود. از نظر درماتولوژی بی ضرر بوده و یک نرم کننده است.

در حقیقت کتیرا صمغ و شیره ی گیاهی به نام “گون” است که گونه های مختلفی دارد که به صورت درختچه یا گیاهان علفی چند ساله و یکساله می باشند.

بیش از 200 گونه دارد که بیشتر در مناطق استپی و کوهستانی کشور عزیزمان ایران می روید. کتیرا صمغی است که از ساقة گون گرفته می شود. این صمغ خودبخود و یا معمولاً بر اثر شکافی که به ساقة گون وارد می شود جاری می گردد و پس از مدت کوتاهی خشک می شود که آن را جمع آوری کرده و به دو صورت عمده در بازار عرضه می کنند. شروع بهره برداری معمولاً از اواخر فصل بهار است تا اوایل شهریور ماه ادامه دارد.

بهره برداران ابتدا اطراف ساقه گون را خالی می‌کنند و سپس با تیغ‌های مخصوصی برش موازی با ساقه (موازی با آوندهای آبکش) ایجاد می‌کنند. شیره گون (کتیرا) پس از چند روز به مرور بر اثر برشی که به ساقه وارد شده به بیرون تراوش می‌کند و شیره در معرض نور آفتاب، آب خود را از دست می‌دهد و سفت می‌شود.

بهره برداران بیست روز پس از برش به جمع آوری کتیرا می‌پردازند و این عمل را مجدداً تکرار می‌کنند. کتیرا به دو نوع مفتولی و خرمنی تقسیم می‌شود، یک نوع کتیرای زرد است که مانند تارها و یا نوارهای پیچیده و دودی شکل است و نوع دیگر کتیرای سفید است که به کتیرای صدفی و یا کتیرای خوراکی که به شکل پارچةعریضی به رنگ سفید صدفی می باشد.کتیرا به لحاظ اقتصادی و همچنین به لحاظ مواد مصرف دارویی و صنعتی اهمیت بسیاری دارد.

کتیرا طبیعت گرم و تر دارد.

 

 

خــــــــــــــــواص درماني كتيـــــــــــــــــرا

خواص درمانی و روش مصرف کتیرای زرد

در گذشته های نه چندان دور که شامپوهای امروزی وجود نداشت، مردم آن روزگاران از موادی مانند سدر و کتیرا برای شستشو و همچنین تقویت موهای سر خود استفاده می کردند که بد نیست اشاره ای در ادامه به روش مصرف و همچنین خواص درمانی آن داشته باشیم.

تقویت کننده موهای خشک : مقدار یک قاشق مرباخوری کتیرای زرد را پس از آسیاب کردن با یک استکان آب مخلوط و هم بزنید به مدت 1 الی 2 ساعت به حال خود رها کنید تا کاملا آب را جذب کرده و آماده شود مقدار یک سر شیشه از شامپویی که به صورت روزانه برای شستشوی سر استفاده می کنید به کتیرای آماده شده اضافه کرده و در حمام سر خود را با مخلوط بدست آمده بشویید این ترکیب یکی از بهترین شوینده ها برای موهای خشک است.

تقویت کننده موهای معمولی و چرب : مقدار 2 قاشق سدر را با 1 قاشق کتیرای آسیاب شده مخلوط و با 1 لیوان آب هم بزنید به مدت 1 الی 2 ساعت به حال خود رها کنید تا کاملا آب را جذب کرده و آماده شود مقدار یک سر شیشه از شامپویی که به صورت روزانه برای شستشوی سر استفاده می کنید به کتیرای آماده شده اضافه کرده و در حمام سر خود را با مخلوط بدست آمده بشویید این ترکیب یکی از بهترین شوینده ها برای موهای چرب است.

خواص درمانی و روش مصرف کتیرای صدفی

ضد سرفه و خلط آور : کتیرا که برای درمان سرفه های خشک و حتی برای صاف نمودن صدا دارای سابقه طولانی در طب سنتی است و در بسیاری از موارد به همراه ترکیباتی برای درمان گلو درد و سرفه های خشک مورد مصرف قرار گرفته است. مقداری کتیرا را در آب جوش یا شیر بز مخلوط کرده و پس از حل شدن در آب میل شود.

روده و معده : با روغن کاری روده ها مانع از طولانی شدن زمان توقف مدفوع در روده می شود برای این کار کافی است مقداری کتیرا را در آب به مدت 1 ساعت خیس کرده پس از طی شدن این مدت قبل از هر وعده غذایی میل نمایید.

عفونت و دندان درد : مقداری از کتیرای برگ را روی محل درد قرار داده و نگهدارید این عمل حتی باعث باز شدن محل عفونت در لثه و جذب و در نهایت درمان عفونت دندان می شود.

روش تهیه ژل کتیرا برای حالت دادن مو : مقدار 5 گرم کتیرا صدفی را به همراه یک لیوان آب جوش هم بزنید تا کاملا آب را جذب و سفت شود سپس ژل بدست آمده را پس از خنک شدن داخل پمپ و یا بطری خالی بریزید و به دفعات استفاده کنید.

نکات مهم

در هنگام خرید کتیرا به تمیزی و رنگ شفاف آن دقت کنید. این رنگ هر چه سفید تر و شفاف تر باشد از نظر قیمت گران تر بوده و دارای کیفیت بالاتری نیز هست.

با توجه به این که ژل تهیه شده از کتیرا و آب ممکن است پس از مدتی خراب شود، بهتر است اولا آن را دور از گرما نگه داشت و ثانیاً اگر پمپ خالی در دسترس دارید که قبلا از ژل کتیرا پر بوده و حالا خالی شده است ژل تهیه شده را داخل پمپ ریخته و استفاده نمایید تا هوای کمتری به آن رسیده و در نتیجه مدت زمان بیشتری بتوان ار آن نگهداری و استفاده کرد .

هر چه مقدار آب بیش تری به کتیرا اضافه شود، محلول به دست آمده دارای غلظت کم تری خواهد شد.

 

 

از کتیرا در فرآورده های سرماخوردگی به عنوان نرم کننده و ضدسرفه مصرف می شود. استفاده ی دیگر آن در کنترل اسهال است؛ چون می تواند مقدار زیادی آب جذب کند و از خروج آن از بدن جلوگیری کند.


گون

 

گونه های مختلف گون که کتیرا از آن ها تولید می شود دارای گل هایی به رنگ های صورتی، قرمز، آبی، بنفش، زرد و یا سفید هستند. گل ها به صورت مجتمع، خوشه یا سنبله مانند بوده و گاهی در محور ساقه قرار دارند.

در صورتی که پایین ساقه و یا در یقه ی ساقه خراش(طبیعی و یا مصنوعی) ایجاد شود ماده ی صمغ مانندی ترشح می شود که در اثر هوا خشک شده و به صورت های مختلف: قطره ای، مفتولی، پهن و خرمنی با رنگ های زرد تا قهوه ای و یا بی رنگ در می آید که به نام " کتیرا " مشهور است.

در نقاط مختلف ایران گونه های زیادی از گون وجود دارد که از بعضی آن ها کتیرا به دست می آید.

مهم ترین گونه های مولد کتیرا شامل: Astragalus adscendens است که در نواحی کوهستانی جنوب غربی ایران، خوزستان و لرستان می روید؛ هم چنین گونه ی brachycalyx Astragalus  را می توان نام برد که در نواحی کردستان وجود دارد؛ گونه های brachycalyx Astragalus ، astragalus microcephalus ، Astragalus kurdicus، Astragalus virus  و Astragalus gymnocladus از دیگر گونه های گون مولد کتیرا در ایران هستند.

کتیرا به اشکال مفتولی، قطره ای، خرمنی، مسطح و بی شکل به رنگی های زرد، قهوه ای و یا بی رنگ (تا حدی شفاف) وجود دارد.

کتیرا در آب، نامحلول بوده ولی متورم می شود و به صورت ژله ی سفتی در می آید.

 

تاریخچه كتيرا محصول گون

کتیرا از زمان دیوکسورید و تئوفراست مورد شناسایی و مصرف بوده است. در قرون وسطی از کشور ایتالیا صادر می شده است. ریشه ی گون یکی از قدیمی ترین گیاهان دارویی و رسمی چین است که در فارماکوپه چین ذکر شده است.

ریشه به عنوان مقوی و درمان افراد دارای قند و نفریت مصرف می شود.

از کتیرا در فرآورده های سرماخوردگی به عنوان نرم کننده و ضدسرفه استفاده می شود

در طب چینی ریشه ی گون یکی از اجزای اصلی در درمان برای بازگرداندن قدرت ایمنی بدن می باشد. درباره گون مقالات زیادی به زبان چینی وجود دارد.

 

منبع جغرافیایی [ سطح انتشار كتيرا محصول گون در دنيا ]

مهم ترین تامین کنندگان کتیرا در جهان در درجه ی اول ایران و سپس ترکیه و سوریه است. بهترین نمونه ی کتیرا مربوط به ایران است که از قدیم به نام Persian tragacanth معروف بوده است. گرچه جمع آوری آن بعد از ریختن برگ ها می باشد و در نواحی مختلف متفاوت است ولی نمونه تیپیک آن(اصلی) در استان فارس صورت می گیرد.

 

ترکیبات مهم كتيرا

حاوی 20 تا 30 درصد از ماده ی قابل حل در آب به نام تراگاکانتین(Tragacanthin) و حدود 60 تا 70 درصد ماده ای غیر محلول در آب به نام باسورین(Bassorin) است.

تراگاکانتین وقتی در آب حل می شود، کلوئید غلیظی ایجاد می کند. بیشترین غلظت را در 24 ساعت بعد از حل کردن در دمای معمولی و یا 8 ساعت در دمای بالاتر ایجاد می کند. این میزان غلظت نیز به مقدار به کار برده شده ی کتیرا و یا نوع آن ارتباط دارد. محلول به دست آمده در پ هاش های مختلف و دماهای متفاوت بسیار با ثبات است.

باسورین که جسمی نامحلول است باعث سفتی ژل ایجاد شده توسط تراگاکانتین می شود.

کتیرا

 

 

 

 

 

 

 

 

اثرات مهم كتيرا

* از کتیرا در فرآورده های سرماخوردگی به عنوان نرم کننده و ضدسرفه استفاده می شود.

* استفاده ی دیگر آن در کنترل اسهال است؛ چون می تواند مقدار زیادی آب را جذب کند و از خروج آن از بدن جلوگیری کند.

* هم چنین برای افزایش وزن مدفوع و کنترل حداقل زمان توقف مواد در سیستم روده ای – معده ای مورد استفاده قرار می گیرد.

* گزارش هایی مبنی بر جلوگیری از رشد سلول های سرطانی در داخل و خارج از بدن توسط کتیرا، به چاپ رسیده است.

* استفاده ی دیگر از آن به علت خاصیت چسبندگی کتیرا در محصولات چسب دندان می باشد.

* کتیرا به عنوان یک ماده ی مطمئن، در آمریکا در محصولات غذایی مصرف می شود. هم چنین به عنوان پر کننده قرص ها، امولسیون ها و سوسپانسیون ها در سطح صنعتی دارای استفاده ی فراوانی است.

تاکنون گزارشی از عوارض جانبی کتیرا به چاپ نرسیده است.

 

 

عسل گون – خواص عسل گون چیست ؟

 

گَوَن (Astragalus spp) از تیره نخود است. گون‌ها گیاهانی یک‌ساله یا دائمی‌اند. در ایران بیش از دویست گونه گون می‌روید.

گون گیاهی است چندساله که ارتفاع ان تا ۷۵ سانتیمتر می‌رسد.از خانواده Leguminoseae که تولید مثل ان از طریق بذر صورت می‌گیرد. ساقه‌های رشدیافته آن به رنگ بنفش تیره‌است. برگهای ان مرکب از برگچه‌هایی است که به صورت متقابل به تعداد ۱۱ تا ۳۰جفت در محور هر برگ قرار گرفته‌اند. گلهای ان معمولاً به رنگ ارغوانی، گاهی ابی یا سفید بوده، نزدیک به انتهای شاخه‌های گل دهنده قرار دارند.

این گیاه در برابر خشکی مقاوم ودر خاکهای شور به خوبی رشد می‌کند و دارای بوی تند سلنیوم است. بسیاری از گونها سمی هستند و باعث مسمومیت گاوها، گوسفندان و اسبها می‌شوند. در طول فصل رویش گون، ماده سمی گلوکوزید تولید می‌شود که باعث ایجاد اختلالات تنفسی و فلج حیوانات می‌شود. از گونه‌های دیگر این جنس می‌توان A.alpinus ,A.cicer ,A.pendulilorus ,A.arenarius ,A.norvegicus را نام برد.

گون از علفهای هرز مناطق کویری، زمینهای بایر، مزارع چغندر قند، نیشکر، سبزی و صیفی است.

کتیرا محصول اصلی گیاه گون است. کتیرا عبارت است از ترشحات صمغی خشک شده حاصل از گیاه آستراگالوس گومی فرا که آن را تحت عنوان گوم تراگاکانت یا گون می‌شناسند. گیاه مولد کتیرا نبات کوچکی است به ارتفاع یک متر بومی آسیای صغیر، ایران، سوریه و یونان. در اثر خراش دادن ساقه گیاه جدار سلولهای اشعه مرکزی و سلولهای پارانشیمی با جذب آب به تدریج بدل به صمغ می‌شود، فشار تولید شده سبب رانده شدن صمغ به طرف شکاف می‌گردد. صمغ در مجاورت هوا در اثر تبخیر آب به تدریج سخت می‌گردد. شکل محصول خشک شده بستگی به نوع شکافی که بر روی ساقه ایجاد شده‌است دارد.

 

خواص عسل گون

شهد جمع آوری شده گلهای این گیاه توسط زنبوران عسل علاوه بر خواص عمومی عسل دارای ویژگیهای منحصر بفرد زیر می باشد :

■ تقویت سیستم عصبی و حافظه

■ آرام بخش

■ خون ساز و درمان کم خونی

■ ضد التهاب مثانه و پروستات

■ مفید جهت بیماریهای کلیوی

■ مفید برای دردها چشمی و ورم ملتحمه چشم

 

گون در ارتفاعات اشكورات ؛ طالقان و الموت

جالب است كه ايران از نظر پوشش گياهي گون  و توليد كتيرا مقام اول را در جهان دارد بعد تركيه و سوريه ...

درايران هم در ارتفاعات البرز بيشترين پوشش اين گياه را داريم يعني در ارتفاعات اشكور و الموت و طالقان .

عسلي كه از گون در اشكورات و طالقان توليد مي شود بسيار مفيد است و مشترياني خوبي را دارد  . در روستايم سپارده هم اين گياه بوفور يافت مي شود اما باز هم بايد بگويم استفاده اي از آن نمي شود . بايد به روستاييان آموزش مي دادند چگونه صمغ كتيرا را از اين گياه بيرون بكشند و از اين طريق درامد كسب كرده و حتي بتوانيم آنرا بيشتر صادر كنيم . در اشكور از  گون فقط زنبورداران بهره مي برند همين.

بايد كارشناساني به مناطق كوهستاني البرز اعزام و كارگاههايي براي  گرفتن صمغ گون و توليد كتيرا احداث كنند كه هم اشتغالزادي شده و هم جلوي مهاجرت كشاورزان گرفته مي شود .

كوهستان اشكور سرشارترين گياهان دارويي ايران را دارد كه مي تواند به تنهايي ممر درامد روستاييان شود ولي مردم آن ديار كمترين بهره را از آنها مي برند . باميد روزي بهتر .

نويسنده ـ اسماعيل اشكور كيايي

 

منابع

سايت آرمان

دانشنامه رشد

تحقيقات ميداني [ سوال از مردم و كارشناسان ]

سايت تبيان

...................

 

 

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ريواس كوههاي سپارده [ بالا اشكور ] و خواص درماني آن

 

 

ريواس كوههاي سپارده و خواص درماني آن

 

 

 

دوستان سلام

اسماعيل كيايي هستم  و امروز مي خواهم در مورد ريواس با شما صحبت كنم .ریواس کوه روستای سپاره بالا اشکور که در مسیر جاده قزوين كه جای بسیار  زيبا و دلربايي مي باشد.

اردیبهشت فصل از راه رسیدن گیاه ریواس است که فواید بسیاری دارد و از مناطق مختلف خصوصا اشکوری های عزیز و گردشگران قزوینی به این منطقه مي آيند . بعد از اينكه برف كوهها شروع به آب شدن مي كند . با پايان فررودين ريواس هم شروع به رشد مي كند و در ارديبهشت ماه قابل مصرف مي باشد .

برای رفتن به ریواس کوه سپارده از راه قزوین مي توانيم برويم  ولی   جاده اشکور    شیب تندی دارد  و خودرو هاي  سواری به ندرت از شيب آن گذر مي كنند  و خودرو هايي كه اکثرا شاسی بلند باشند مي توانند از جاده بگذرند . جاده اشكور خاكي بوده و سربالايي تند و باريك همين مسير جاده سپارده را اگر طي كنيم به قزوين مي رسيم . افتاب کوه ریواس کوه بسیار گرم مي باشد و باعث سوختن پوست صورت و بدن مي شود . حتما" بايد كلاه لبه دار استفاده گردد . كساني كه شب چادر مي زنند و شب را دركوه به صبح مي رسانند ، با گشت و گذار در اطراف كوه به وفور ريواس پيدا مي كنند . بهتر بگويم اين گياه لذيذ نه تنها مي توانند مصرف كنند بلكه بعنوان سوغات و تحفه براي دوستان و فاميل هم مي توانند استفاده بهينه بنمايند .

 

مشخصات گياه ريواس يا ريباس :

ریواس یا ریباس یا ریواج یک گیاه علفی است که در فصل بهارو اوایل تابستان میروید .به ساقه زیر زمینی این گیاه راوند می گویند .بهترین نوع ریواس آن است که از کشور چین می آورند و رنگ آن قرمز است و میانه آن زرد رنگ است و به آن ریوند چینی میگویند.

تركيبات غذايي موجود در ريواس :


ریواس غنی از فیبر و ویتامین هاي گوناگون ؛ سديم ؛ پتاسيم ؛ پروتئين ؛ قند ؛ كربوهيدرات ؛ كلسيم و ... مي باشد .

 

 

خواص دارویی  ريواس:

طبیعت آن سرد است ؛ مقوی ملین و کرم کش است.

لوز المعده را وادار به ترشح انسولین کرده و قند خون را کم میکند ؛ برای رفع جوش بدن مفید است.

برای بی اشتهایی-درد معده و بیماریهای کبد ی نافع است .

باعث تقویت معده و روده شده و تنظیم کننده ترشحات معده است.

سستی و خماری را بر طرف میکند و مسرت بخش است.

برای امراض وبایی و اسهال مفید است.خون را تصفیه میکند.


چکاندن آب تازه ریواس در چشم سبب تقویت بینایی واز بین رفتن لکه های سفید چشم میگردد.

ترکیب ریواس با آبلیمو و مالیدن آن به صورت باعث از بین رفتن جوش و لک میشود  برای تقویت موی سر نافع است .

اگر با حنا مخلوط شود رنگ مو را شرابی میکند .

جوشانده برگ های ریواس باعث تمییزی ظروف آلومینیومی میشود.

گردآوري و تنظيم : اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

 

 

 

 

عسل و فوايد آن ؛ زندگي زنبور عسل و ...

 

 

عسل و فوايد آن ، زندگي زنبور عسل  ........

 



 
 
 
موارد ذيل در اين نوشتار بررسي  مي شود:
فهرست :
مقدمه
تاريخچه عسل
مراحل ساخت عسل
زندگي زنبور در كندو
عسل اكثير شفابخش
انواع عسل
اسرار شگفت انگيز زنبور عسل
محاسبات شگفت انگيز زنبور عسل
پنجاه نكته جالب در زنبور عسل
عسل و دارچين
فوايد عسل
عسل اشكورات
 
حديثي در مورد عسل
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
بهترین نوشیدنى ها عسل است که به قلب نشاط مى بخشد، سینه را گرم و به قوه حافظه کمک مى کند.
(بحار الانوار، ج 2، ص 295) 


 
مقدمــــــــه:


     یکى از مسائل مهمى که در سلامت جسم و روح بشر نقش اساسى دارد، تغذیه سالم است که متأسفانه در سده اخیر دستخوش تغییرات فیزیکى و شیمیایى بسیار پیچیده اى شده و امروزه نیز شاهد تبلیغات وسیع جهت معرفى انواع فرآورده هاى غذایى مصنوعى و مضر به راه هاى مختلف هستیم که به شدّت سلامت انسان را مورد تهدید قرار داده است و نتیجه آن وجود انواع بیمارى هاى شناخته و ناشناخته، انواع سرطان ها، بیمارى هاى روحى، عصبى و بیمارى هاى صعب العلاج به گونه اى که مراکز پزشکى، درمانى ما مملو از این گونه بیماران است.
    بنابراین وظیفه خود دانستم براى کمک به سلامتى جامعه مطالبى گرچه به طور فشرده، به رشته تحریر درآورم، انشاءالله هدیه اى باشد به همه عسل دوستان و همه کسانى که به سلامتى خود و خانواده خود مى اندیشند و به همه بیمارانى که سلامتى و شفاى بیمارى خود را در داروى شفا بخش قرآن (عسل) جست و جو مى کنند.


 
تاریخچه عسل


      بدون شک در ابتدا عسل باعث شده است که توجه انسان به سمت زنبورعسل جلب شود. قدیمی‌ترین اثر تاریخی که به برداشت عسل توسط انسان تعبیر شده است مربوط به هفت هزار سال قبل از میلاد است که در اسپانیا مشاهده گردیده است.

       این اثر شامل قیافه حک‌شده یک انسان بر سنگ است که نرد بانی را برای رسیدن به محلی کلنی به‌کاربرده و ظرفی برای قرارداد نشان‌های پر از عسل به کمر دارد. درحالی‌که زنبورداران عسل کارگر در اطراف سر او به پرواز درآمده‌اند. یک اثر نقاشی که از روزگاری بعد از مورد بالا حکایت دارد، از آفریقا به‌دست‌آمده و نشان می‌دهد که فردی‌‌ همان عمل را انجام می‌دهد، با این تفاوت که او برای دور کردن زنبورداران از دود استفاده می‌کند.   

      باستان‌شناس‌ها حکایت می‌کنند که قبایل بدوی با جمع‌آوری عسل آشنا بوده‌اند. عده‌ای در برداشت عسل از وسایل دود کننده استفاده می‌کرده‌اند وعده‌ای برای داشتن عسل از لانه‌هایی که در صخره‌های تیز و مرتفع سنگی و در دره‌های عمیق قرارگرفته‌اند جان خود را به خطر انداخته‌اند. در بعضی از قبایل افرادی به‌طور منظم تنه توخالی درختان را بررسی و برای برداشت عسل علامت‌گذاری می‌کردند. به نظر می‌رسد که این نشانه‌گذاری بیانگر این مطلب بوده است که این درختان مالکیت عام نداشته و همه نمی‌توانستند از آن استفاده کنند.   

       عسل در زندگی روحانی، اجتماعی و اقتصادی مصریان باستان نقش مهمی بازی می‌کرده است. از حکاکی‌های بجا مانده در پرستشگاه‌ها و دخمه‌های مردگان چنین برمی‌آید که عسل در آن روزگار اهمیت ملی زیاد داشته است، در پاپیروس‌ها به اهمیت دارویی عسل اشاره‌شده است و در بیشتر دارو‌ها مقداری شیر و عسل به کار می‌رفته است، مصریان قدیم از نوعی گوشاب که از جو، عسل و گندم تهیه می‌شده است به مقدار زیاد استفاده می‌کردند، زیرا الکل در دسترس آن‌ها نبود.

     کتاب مذهبی یهودیان از سرزمین موعود چنین یاد می‌کند که در آن نهرهایی از عسل و شیر جاری است. در کتاب انجیل مسیحیان از عسل به‌عنوان مظهر فراوانی و نعمت یادشده و در طومار بحرالمیت نیز از عسل نام‌برده شده ولی از زنبورداری اثری نیست.   

        در یونان باستان نیز عسل یکی از هدایای گران‌بهای طبیعت انگاشته می‌شد. یونانیان تصور می‌کردند که خدایان چون خوراک بهشتی می‌خورند فناناپذیر و ابدی گشته‌اند. آن‌ها تصور می‌کردند عسل یکی از اجزای مهم این خوراک بهشتی است.
     بنیان و طبیعت عسل بی‌شک در شمار فرآورده‌های کشاورزی مانند ذرت، سیب زمینی و غیر و شناخته شده است و بیشتر اوقات بهره برداری از زنبور عسل برای تولید عسل همزمان با گردش کار کشاورزی انجام می‌گیرد. 

      عسل یک هدیه رایگان طبیعت به انسانهاست که می‌توانند از آن بهر ه‌مند شوند. همچنین نشانه بار خیزی خاک و زمین است. یک منطقه بدون عسل بزودی برای کشاورزی بی‌بهره و نازا خواهد شد و بالعکس در سرزمینی که زنبورداران عسل را یابند همواره خیر و برکت و افزایش باروری و بار خیزی درختان، گل‌ها، میوه‌ها و کشتزار‌ها به همراه آورده و آن سرزمین میهماندار میهمانان زیادی خواهد شد؛ موفق الدین ابولعباس الکواشی موصلی مفسر قرآن می‌فرماید:

       عسل فرستاده (مائده) آسمانی است که در بعضی نقاط زمین گسترده شده و پایدار گشته است.
       زنبورداران عسل آنرا می‌نوشند و به کندو می‌آورند و آن را در داخل سلولهای مومی شکل که از قبل آماده کرده‌اند ذخیره می‌نمایند. بنابراین چنین نیست که برخی می‌پندارند که عسل در شکم زنبور عسل درست شده و این چیزی است که قرآن کریم در سوره نحل (زنبور عسل) آیه‌های ۶۸ و ۶۹ صریحا روی آن تاکید کرده است.
      تعریف عسل عسل

یک واژه عربی است که به فارسی آن را انگبین می‌گویند و آن عبارت است از ماده شیرینی که توسط زنبوران عسل از شهد گلهای گیاهان جمع آوری شده و پس از تغییرات لازم در سلولهاس مومی شانهای کندو ذخیره می‌گردد.
      تعریف جامع‌تر عسل که در سال ۱۹۰۶ در آمریکا ارائه شده عبارتست از: ترشح مواد قندی درختان، و شهد گل گیاهان که توسط زنبورداران عسل جمع آوری، تغییر یافته و درون سلولهای قاب ذخیره می‌شود.


 
مراحل ساختن عسل


         در قرآن مجید سوره مبارک نحل که درشان زنبور عسل نازل شده و آن موهبتی است که پروردگار توانا آنرا در گلهای گیاهان به ودیعه نهاده است. برای اینکه دانشمندان پی به دستگاه آفرینش برند به زنبور عسل داده شده است که آنرا از شیره گل‌ها و برگ‌ها گرفته و عسل که حاوی نیکنوش‌های گوناگون به رنگ‌های مختلف است بسازد.
        اسرار ساختمان و نحوه عمل آن با وجود پیشرفت‌های علمی هنوز بر زیست‌شناسان و دانشمندان دیگر پنهان مانده و فقط می‌دانند که: زنبور عسل پس از مکیدن شیره گل‌ها و گیاهان به وسیله خرطوم خویش آنرا به کیسه عسلی که در شکم است برده و پس از چند عمل شیمیایی شناخته و نا‌شناخته آنرا به مایعی خوشبو و خوش طعم، شیرین، مقوی، نشاط آور و نیکو حضال تبدیل کرده و در سلولهای مومی شکل که از قبل ساخته است ذخیره می‌نماید.      

        برای تهیه یک کیلوگرم از این شهد گوارا زنبور ناگزیر است ۱۲۰ تا ۱۵۰ هزار بار شهد حمل کند وبرای فراهم نمودن آن ده میلیون گل را بازدید کرده و از آن‌ها شهد (انگبین) تهیه نماید و مسافتی معادل هفت بار دور زمین پرواز کند. شهدی که بدین طریق فراهم می‌شود ۴۰ تا ۸۰ درصد آب است و زنبورداران عسل باید میزان آب آنرا به ۱۸ الی ۲۰ درصد برسانند تا عسل آماده شده بدست آید.
       برای تغلیظ نمودن آن زنبورداران عسل مجبور هستند شهدی را که روز به کندو حمل کرده و درون سلول‌هایشان ذخیره نموده‌اند شب هنگام مجددا از داخلشان‌ها مکیده و وارد کیسه عسلی خود می‌نمایند در آنجا کمی از آب آنرا جذب و موادی از قبیل هورمون‌ها و آنزیم‌ها به آن اضافه می‌نمایند و بعد داخل حجره‌ها می‌ریزند.
        این عمل توسط سایر زنبور‌ها تکرار می‌شود و مقداری از آب آنهم در مجاورت هوای کندو که از بال زدن زنبور‌ها ایجاد می‌شود تبخیر شده و در پایان مواد دیگری از قبیل اسید‌های آلی و مواد ضد عفونی کننده به آن اضافه می‌نمایند.

      عمل تغلیظ آنقدر ادامه می‌یابد تا عسل به غلظت طبیعی خود برسد، آنگاه آنرا در داخل سلول‌ها ذخیره می‌کنند و درب آنرا با موم می‌پوشانند بدین ترتیب عسل انبار شده می‌تواند برای مدت طولانی نگهداری شود.
 


زندگی زنبور عسل در كندو


     هر شان در دو سطح خود از حجره هاي متعدد و شش گوش بطور منظم تشکيل شده است که در داخل آنها عسل و گرده ذخيره مي شود و نيز در بعضي از حجره ها تخم گذاري مي گردد و لاروها و شفيره ها در داخل آنها پرورش داده ميشوند. کندوي زنبور عسل يک اجتماع تک ماده اي است و در هر کندو از هر ده هزار تا صد هزار زنبوري که در آن زندگي ميکنند فقط يک زنبور بارور بنام ملکه و درحدود هفتصد زنبور نر و بقيه ماده هاي عقيم بنام کارگر ميباشند.      در کلني زنبور عسل روابط ملکه ؛ نر و کارگر از نظر پديده هاي تبادل غذايي ؛ تقسيم کار و غيره فو ق العاده جالب توجه است. کارگرها هرگز تخم نميگذارند و تمام کارهاي کندو را انجام مي دهند.
      جمع آوري گرده و نوش از روي گلها ؛ تهيه عسل و موم ؛تهيه شان ؛ مواظبت از لاروها ؛ غذا دادن به ملکه و نرها و لاروها ؛ دفاع از کندو و تهويه و تميز کردن آن ؛ همه اين کارها به عهده کارگر است. کارگرها در بهار فعاليت خود را با پرواز روي گلها و جمع آوري گرده و نوش و ذخيره آن در کندو شروع مي کنند و اين کار در تمام بهار و تابستان ادامه ميابد.
        در کلني زنبور عسل ؛ کارگر يک فرد اجتماعي منظم و تربيت شده اي است که در مدت ۵ هفته از زندگي فعال خود به ترتيب وظايف معين و مشخصي را در اداره کندو بعهده مي گيرد مثلا کارگرهاي جوان در سه روز اول زندگي خود فقط به تميز کردن حجره هاي خالي شان مي پردازند فضولات ؛ پوست لاروي و باقيمانده مواد غذايي را خارج ميکنندو اين حجره هارا براي پذيرفتن تخم هاي جديد آماده ميسازند.
      از روز چهارم اين کارگرها شغل پرستاري را بعهده ميگيرند ولي در اين کار ابتدا فقط به دادن عسل و گرده به لاروهاي کامل اکتفا مي کنند زيرا غدد گلويي آنها فقط از روز ششم شروع به ترشح ژله رويال(royal gele) مي کنند و در اين موقع کارگرها آماده غذا دادن به لاروهاي جوان ميشوند.
       روز دهم کارگرها براي اولين بار از کندو خارج ميشوند و به يک پرواز کوتاه جهت يابي مي پردازند و بعد دو باره و براي ده روز ديگر به داخل کندو برمي گردند و مجددا به کارهاي کندو مي پردازند ولي اين بار به علت از کار افتادن غدد گلويي پرستاري لاروها را کنار مي گذارندو کار انبار کردن عسل و گرده را در حجره هاي خالي به عهده مي گيرند ولي بعد از چند روز با رشد غدد شکمي ترشح کننده موم به ساختمان حجره هاي جديد و توسعه کندو مي پردازند و نيز در ضمن اين کار بعضي از افراد در جلوي سوراخ خروجي کندو وظيفه محافظت کندو را به عهده مي گيرند و اين آخرين مرحله از فعاليت آنها در داخل کندو است زيرا به زودي کار جمع آوري نوش و گرده را شروع ميکنند و به اين منظور به پروازهاي بزرگ از گلي به گل ديگر مي پردازند ۰
     کار جمع آوري و آوردن غذا و آب بوسيله کارگرها و ذخيره کردن آن در کندو از سه تا چهار هفته طول مي کشد ۰ زنبورهاي کارگر در مرحله پرواز براي جستجوي غذا داراي قدرت تبادل نظر و خبر دهي در مورد کشف منبع غذا و مشخصات آن و هدايت ساير همکاران براي جمع آوري هر بيشتر شيره و گرده مي باشند و اين کار به وسيله رقصهاي مخصوص به نام رقص دوراني و رقص شکم جنباني انجام مي گيرد ۰
     وظيفه زنبورهاي نر فقط جفت گيري با ملکه جوان است واينکار ضمن يک پرواز دسته جمعي بنام پرواز آميزشي يا پرواز عروسي صورت مي گيرد ۰ بدين ترتيب که ابتدا ملکه يک پروازجهت يابي براي شناسايي موقعيت کندو در محل انجام مي دهد ودر پرواز بعدي با تعدادي نر از کندو خارج مي شودو در هوا اوج ميگيرد و طي آن با نري که از سايرين قوي تر است و ضمن پرواز به آن ميرسد جفت گيري ميکند( جفتگيري مکرر در ملکه زنبورها ممکن بوده ليکن خيلي نادر است ) ۰
      پرواز عروسي در ساعات گرم و آفتابي روز معمولا بين ساعتهاي ۲۱ تا ۶۱ صورت ميگيرد و ملکه در تمام عمر خود فقط يکبار و آن هم در روزهاي بيست و پنجم تا سي ام زندگي در جريان پرواز عروسي جفتگيري ميکند و در حاليکه دستگاه تناسلي نر به انتهاي شکم آن قلاب شده است از نر خود جدا و به کندو باز مي گردد ۰ نر بلافاصله بعد از جفتگيري مي ميرد و ملکه بيوه بتدريج و طي چند سال تخم ريزي ميکند و تکثير کندو را به عهده مي گيرد ۰ از اين جهت در اين حشره دستگاه تناسلي داراي عضو مخصوص براي ذخيره و نگهداري اسپرماتوزوئيد مي باشدو تلقيح تخمها بوسيله اسپرم ها به ميل ملکه صورت مي گيرد ۰
      ملکه در تمام بهار و تابستان و به طور مداوم شب و روز مشغول تخم ريزي است و روزانه حدود 300 تا 3000 تخم مي گذارد و اين بستگي به حرارت ؛ غذا ؛ وسعت کندو و سن ملکه دارد ۰ هر ملکه حدود ۵ سال عمر ميکند و در ۳ تا ۴ سالگي ذخاير اسپرم و تعداد تخم آن کم مي شود ۰ در اين حشره از تخم هاي تلقيح شده افراد ديپلوئيد ( ۲۳ کروموزومي ) که عموما ماده مي باشند بوجود مي آيند ۰ اين افراد منشا ملکه و کارگر هستند و تنظيم پيدايش آنها در کندو بعهده کارگرها و مربوط به طرز غذا دادن آنها به لاروها است ۰
     بدين ترتيب که در صورت تغذيه لاروها بطور مداوم و به مدت ۵ روز از ژله رويال دستگاه تناسلي آنها رشد کرده و در مرحله کمال تبديل به ملکه يا ماده هاي بارور مي شوند ولي در صورتيکه لاروها فقط سه روز با ژله رويال و بقيه مدت بوسيله عسل تغذيه شوند ماده هاي عقيم يا کارگر خواهند شد ۰ تخم هاي تلقيح نشده هاپلوئيد (61 کروموزومي ) و عموما تبديل به نر مي شوند ۰
      از اين جهت در جريان تخم ريزي تنظيم تعداد تخم هاي تلقيح نشده به عهده ملکه است ولي در ملکه هاي پير معمولا ذخيره اسپرماتوزوئيد کم يا بکلي تمام ميشود و در اين صورت بيشتر افراد و يا تمام آنها که در سالهاي آخر عمر ملکه بوجود مي آيند نر مي باشند که از نظر توليد عسل ارزشي ندارند و در اين صورت بايد مبادرت به تعويض ملکه نمود ۰ بطور کلي در پرورش زنبور از نظرجلوگيري از چنين پيشامدي بايد هر دو سال يکبار ملکه کندو را عوض کرد و ملکه جواني در کندو قرار داد ۰
      همچنين براي افزايش قدرت باروري ملکه بايد آنرا از سرما محفوظ داشت و کندوي وسيع يا ذخيره غذايي کافي در اختيارش گذاشت ۰ وجود ملکه هاي جوان در کندو براي ملکه مادر خوش آيند نيست و از اين جهت ملکه هميشه در جستجوي اين افراد و از بين بردن آنها مي باشد ولي در مواقع ضروري از نظر تکثير کندو ، کارگرها از اين تصادم جلوگيري مي کنند و ملکه هاي جوان را در حمايت خود قرار مي دهند و در اين صورت ملکه مادر جاي خود را به ملکه هاي جوان مي دهد و باتفاق تعدادي از کارگرها و نرها کندو را ترک مي کنند ۰
      بنا براين ملکه در اجتماع زنبور عسل بر خلاف اکثر زنبورهاي وحشي ماده موسس نيست و کندو يک اجتماع دائمي است که در فواصل معين تکثير پيدا ميکند و دسته اي از افراد آن تحت غريزه خاصي و بدنبال ملکه از کندو خارج مي شوند و در حاليکه به آن مي چسبند و از هم متفرق نمي شوند ، در تهيه لانه ديگري بر مي آيند ۰ چنين دسته زنبور را بچه کندو يا بره کندو مي نامند ۰ طي زمستان زنبورها عموما در مرکز کندو جمع مي شوند و به استراحت مي پردازند و در اين مدت از عسلي که در طول بهار و تابستان ذخيره شده است تغذيه مي کنند. در مناطق سردسير و زمستان کندوها را بايد از سرما و يخبندان محفوظ داشت ودر صورت کمي ذخيره داخل آن ، مقداري شيره قند براي تغذيه زنبورها قرار داد .
 
* عسل یا اکسیر حیات بخش
عسل یکى از نعمت هاى بزرگ الهى است که سرشار از ارزشمندترین مواد حیاتى اعم از مواد آلى، معدنى، قندهاى طبیعى، انواع ویتامین و... است که زنبور عسل از شهد شیرین بهترین گل ها مکیده و پس از افزودن انواع آنزیم ها و انجام چند عمل شیمیایى بر روى آن، تبدیل به مایعى بسیار خوشبو، خوش طعم، لذیذ، نشاط آور، مقوى و شفابخش به نام عسل شده و سخاوتمندانه به ما تقدیم نموده است.
براى اهمّیّت عسل همین بس که از دو کلمه «شفاء» در قرآن کریم، یکى مربوط به عسل است: (فیه شفاءٌ للناس) (نحل/ 69) شفاى مردم در آن است;
در وصف عسل هر آنچه گویم کم است***از معجزه اش هر چه بگویم کم است
این بس، که خدا بگفته اندر قرآن***آن فیه شفاء بود زِ بهر انسان
و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)نیز سفارشات متعددى نسبت به این ماده ارزشمند کرده اند که انشاءالله در شماره هاى بعدى به نمونه هایى از آنها اشاره خواهیم کرد.
در طب قدیم نیز اهمّیّت و جایگاه عسل به مراتب بیشتر از حال بوده و دانشمندانى همچون بقراط حکیم، جالینوس، فیثاغورس، ارسطو، ابوعلى سینا و... اکثر نسخه هاى خود را بر اساس عسل و موم تجویز مى کردند.
اما متاسفانه در کشور ما که عسل و تولید آن منحصر به فرد و در نوع خود بى نظیر مى باشد نه تنها از جنبه دارویى به آن توجه نشده بلکه از نظر مصرف غذایى هم مورد کم لطفى قرار گرفته است و این نعمت خدادادى هنوز ارزش واقعى خود را در بین سایر مواد غذایى بدست نیاورده بطورى که بعضاً مصرف مربّا و قندهاى مصنوعى را بر این غذاى بهشتى و اکسیر حیات بخش که از هر نظر برترى ممتاز و چشمگیرى نسبت به همه مواد غذایى و خوراکى ها داشته و دارد ترجیح مى دهند که علّت اصلى آن عدم شناخت از مزایا و ارزشهاى واقعى عسل مى باشد.
 
* ترکیبات عسل:


عسل شامل قندهایى چون گلوکز (عامل تولید انرژى سریع) و فروکتوز (عامل تولید انرژى طولانى) و مواد معدنى از قبیل منیزیم، پتاسیم، کلسیم، کلرید سدیم، گوگرد، آهن، فسفات، مس، روى، ید و انواع ویتامین هایى همچون 1B، 2B، 3B، 5B، 6 Bو  Cمى باشد و در یک کلام: «آنچه خوبان همه دارند عسل یکجا همه را دارد».
* عسل تصفیه نشده از نظر ویتامین غنى است و تصفیه باعث کاهش ویتامین ها و حذف گرده گل و خورده موم ها از عسل مى شود.
 
***
 
انــــــــــــــــــواع عســــــــــــــــل


* عسل طبیعى:

عبارت از ماده شیرینى است که: زنبور عسل «تنها» از شهد گل ها و گیاهان جمع آورى کرده و پس از تغییرات لازم، در سلول هاى مومى شان هاى کندو ذخیره کرده باشد و معمولا ساکارز (قند معمولى) آن زیر 5% مى باشد. و خواصى که براى عسل ذکر شد و بیان خواهد شد تنها مربوط به اینگونه عسل مى باشد مشروط بر اینکه حرارت غیر مجاز هم ندیده باشد.


* عسل تغذیه اى:

عبارت از ماده شیرینى است که زنبور عسل علاوه بر استفاده از شهد گل ها و گیاهان، از شربت شکر و... که در اختیار آنها مى گذارند استفاده کرده باشد که قطعاً از لحاظ کیفیت، خواص عسل طبیعى را ندارد و در آزمایشگاه به راحتى قابل اندازه گیرى است و معمولا ساکارز (قند معمولى) آن بالاى 5% مى باشد. و متاسفانه اینگونه عسل ها در فروشگاه هاى مواد غذایى بسیار دیده مى شود.


* عسل تقلّبى:

مایعى است شیرین شبیه عسل که از ترکیب گلوکز تجارى، شکر، اسید سیتریک، اسانس و... که پس از پخته شدن به دست مى آید و زنبور عسل هیچ دخالتى در تهیه آن ندارد و در آزمایشگاه به راحتى قابل تشخیص است و اینگونه عسل ها فاقد هر گونه خواص عسل طبیعى است بلکه مضر نیز مى باشد. البته اگر چه اینگونه عسل ها نادر است. ولى بهتر است در تهیه عسل دقّت لازم به عمل آیـد.


* عسل و حرارت:

آنزیم ها مواد پیچیده اى از پروتئین ها هستند که توسط زنبور عسل به شهد اضافه مى شود و نقش حیاتى در ایجاد خواص دارویى و غذایى و نیز طعم و عطر عسل دارد که مهم ترین آنها آنزیم دیاستاز است. این ماده حیاتى نسبت به حرارت بسیار حساس است به طورى که اگر عسل از 45 درجه سانتى گراد بیشتر حرارت ببیند کیفیت آن از لحاظ خواص، طعم، عطر و... کاهش مى یابد تا جایى که اگر حرارت به 80 درجه سانتى گراد برسد نه تنها هیچ خواصى باقى نمى ماند بلکه ماده اى به نام هیدروکسى متیل فورفورال (HMF) تولید مى شود که براى سلامتى بسیار خطرناک است و در آزمایشگاه نیز به راحتى قابل اندازه گیرى است، و هم چنین باعث از بین رفتن آنزیم دیگرى به نام اینهیبین (که خاصیت باکترى کُشى دارد) مى شود. این گونه عسل ها بعد از حرارت زیاد از رنگ طبیعى شان تیره تر مى شوند و طعم سوختگى و طعمى شبیه شکلات مى دهند و در هیچ شرایطى رُس (شکرک) نمى کند، که متأسفانه در بازارهاى ما فراوان دیده مى شود.


* عسل تک گل:

به عسلى مى گویند که زنبور عسل، شهد را از روى «یک نوع» گل خاصى جمع آورى کرده باشد، مثل عسل گون، اقاقیا، آویش، کُنار، مریم گلى، مرکبات و... که بیشتر کاربرد دارویى دارد و معمولا قیمت بالاترى دارد.
نکته:
عسل 100% تک گل، نادر است و در اکثر عسل هاى تک گل مقدار کمى از شهد گل هاى متفرقه هر منطقه وجود دارد.


* عسل چهل گیاه:

به عسلى مى گویند که زنبور عسل، شهد را از روى گل هاى گوناگونى جمع آورى کرده باشد، یا چند عسل تک گل را طبق یک فرمول خاصى (که از لحاظ رنگ، عطر، طعم و خاصیّت، مطابق اکثر ذائقه ها باشد)، مخلوط کرده باشند که اغلب کاربرد تغذیه اى دارد.
* عسل بهاره: به عسلى مى گویند که در فصل بهار به دست آمده باشد، مثل عسل مرکبات، اقاقیا، درختان میوه، مانند زردآلو، گلابى، بادام، آلو و...


* عسل پاییزه:

عسل پاییزه به عسلى مى گویند که از اوایل تابستان تا اواسط پاییز تهیه شده باشد که اغلب از شهد گیاهان صحرایى است.


* چند نکته مهم:
1ـ طبع عسل: عسل داراى طبعى معتدل است، بر خلاف تصور اکثر مردم که آن را داراى طبع گرم مى دانند، بنابراین عسل براى همه افراد با هر طبعى و در هر فصلى مناسب است.
2 ـ رنگ عسل: رنگ عسل بستگى به نوع شهدى است که زنبور عسل از آن تغذیه کرده است و از زرد بسیار روشن تا قرمز تیره متغیر است. و هم چنین منطقه جغرافیایى و شرایط آب و هوایى نیز در تعیین رنگ عسل بى تاثیر نیست. بنابراین رنگ عسل نمى تواند عامل تعیین کننده براى تشخیص کیفیت عسل باشد.
3- عطر و طعم: عطر و طعم عسل نیز مانند رنگ آن متناسب با گیاهى است که زنبور از آن استفاده کرده است.
4ـ غلظت عسل: عسل هایى که در مناطق مرطوب مثل شمال ایران به دست مى آید اغلب داراى غلظت کم مى باشد مثل عسل مرکبات. و عسل هایى که از مناطق کوهستانى به دست مى آید غالباً داراى غلظت بالاست. بنابراین غلظت نیز نمى تواند عامل تعیین کننده براى تشخیص کیفیّت عسل باشد.
5ـ عسل شان (عسل موم دار) : چون از نظر گرده گل و بره موم و موم غنى است و حرارت هم ندیده بنابراین از نظر خواص و طعم و عطر در حدّ اعلى است که ان شاءالله در آینده خواص دارویى آن بیان خواهد شد.
6ـ عسلى که به عنوان دارو استفاده مى شود علاوه بر اینکه باید 100% طبیعى باشد بایستى کم ترین حرارت را دیده و به صورت محلول استفاده شود.
7ـ چنانچه عسل نباید در هیچ یک از مراحل (استخراج، تصفیه، بسته بندى) بیش از 45 درجه حرارت ببیند، مصرف کنندگان محترم باید دقت داشته باشند که اگر قصد دارند عسل را همراه شیر، چاى، آب جوش و... مصرف کنند حتماً پس از ولرم شدن آن، عسل را به آن افزوده تا خواص عسل محفوظ بماند.
8ـ مصرف عسل منحصر به فصل خاص و یا صرف آن فقط در صبحانه همراه نان و کره و... نیست بلکه بهترین روش مصرف آن به صورت محلول در آب به همراه افزودن عرقیات مثل گلاب، بیدمشک و... آب مرکبات مثل آب لیموى تازه و... مى باشد و هنگام مصرف هم بهتر است جرعه جرعه میل شود.
9ـ چون عسل داراى خاصیت اسیدى است بنابراین از نگهدارى آن در ظروف فلزى خوددارى شود.
10- هرگز از قاشق خیس جهت برداشتن عسل استفاده نشود.
آیا مى دانید؟
        براى تهیه هر کیلوگرم عسل، زنبور عسل باید 120 تا 150 هزار بار شهد حمل کند و از ده میلیون گل شهد برداشت و مسافتى معادل هفت بار دور کره زمین بپیماید. این را هم بدانید که حداکثر عمر یک زنبور عسل حدود 45 روز مى باشد و در طول عمر خود هیچ گاه نمى خوابد!
       هر زنبور عسل در طول زندگى اش در صورتى که شرائط مساعد باشد و از هر بلایى هم جان سالم بدر ببرد تنها یک قاشق مرباخورى عسل به ما تقدیم مى کند.
        زنبور عسل با تمام کوچکى اش داراى دو معده است، معده اول او کیسه عسلى نام دارد که شهد گل ها را به آن جا وارد و طى عملیاتى آن را تبدیل به عسل کرده، سپس توسط خرطوم خود، آن را به سلول هاى مومى شکل که از پیش آماده کرده مى ریزد و درب آن را با موم مخصوصى پلمپ مى کند; و در معده دوم او، عملیات گوارشى انجام مى گیرد.
      تنها ماده غذایى که هرگز فاسد نمى شود عسل است و قوى ترین و خطرناک ترین میکروب ها بیش از 48 ساعت توان مقاومت در آن را ندارند. به همین دلیل عسل بهترین آنتى بیوتیک خوراکى طبیعى است که هیچ ضررى ندارد.
 
* یک نکته بسیار مهم:
* آیا عسل طبیعى رس مى کند (شکرک مى زند)؟
      عسل یک ماده قندى فوق اشباع است و یکى از آنزیم هاى مهم عسل، آنزیمى است به نام دیاستاز که در صورت مهیا بودن شرایط (قرار گرفتن عسل در محیطى با درجه حرارت بین(ْ7 ـ ْ14) ذرات خیلى ریز محلول در عسل را به خود جذب کرده و پس از تشکیلهسته شروع به رس کردن (متبلور، کریستالیزه شدن) آن مى شود و این تنها یک حالت فیزیکى است مثل یخ زدن آب; بنابراین هیچ تأثیر سوئى در خواص و کیفیت عسل ندارد و براى برطرف کردن آن مى توان ظرف محتوى عسل را درون ظرف آب گرم قرار داده و به آرامى حرارت دهید تا به حالت طبیعى درآید.
      جالب این که در برخى از کشورهاى اروپایى و آمریکایى عسل به صورت رس شده در بسته بندى هاى مختلف مانند کره و پنیر به بازار عرضه مى شود; بر خلاف تصور غلط رایج در ایران، که عسل شکرک زده را تقلبى مى دانند.
      پس شکرک زدن تنها در عسلهاى طبیعى و سالم رخ مى دهد و بلورهاى آن نرم و یکنواخت بوده و به دندان نمى چسبد و موقع خوردن در گلو احساس زبرى نمى کنیم (مثل روغنهاى نرم) ولى عسلهاى غیر طبیعى (تغذیه اى) شکرک نمى زنند یا خیلى دیر شکرک مى زنند و غالباً بلورهاى آن زبر و خشن است و زیر دندان کاملاً حس مى شود و در گلو نیز احساس زبرى مى کنیم.
      متاسفانه شکرک زدن عسل آنقدر مشکل ایجاد کرده که بعضى از تولید کنندگان عسل بجاى اطلاع رسانى صحیح، عسل را پس از استخراج بمدت 30 دقیقه در دماى 60 درجه حرارت نگه مى دارند تا دیگر شکرک نزند، با این عمل اگر چه دیگر شکرک نمى زند ولى به طور کلى تمام آنزیم ها و خواص عسل از بین مى رود و تنها یک ماده شیرینى بنام عسل ولى بدون خاصیت تحویل ما مى دهند.
      پس رس کردن عسل دلیل بر طبیعى و سالم بودن آن است و هیچ عسل طبیعى و سالمى در دنیا پیدا نمى کنید مگر این که دیر یا زود رس خواهد کرد البته زمان آن بستگى به نوع گل و گیاه و مقدار رطوبت موجود در عسل و درجه حرارت محیطى که عسل در آن نگهدارى مى شود دارد، بنابراین مصرف کنندگان گرامى هیچ نگرانى از این بابت نداشته باشند و مى توانند بنابر سلیقه خود آن را به صورت مایع و یا رس کرده مصرف نمایند.
       البته عسل نیز مانند هر ماده غذایى دیگر شرایط نگهدارى خود را مى طلبد بنابراین توصیه مى شود عسل را در جاى گرم و خشک (همان دماى اتاق و آشپزخانه) نگهدارى شود و نیاز به یخچال نمى باشد.
* * *
 خواص رهر زنبور عسل طبق مدارك علمي ؛ اسرار شگفت انگيز درباره زنبور عسل

 

     زهر زنبور از قدیم الایام در طب سنتی برای مداوای انواع مختلف رماتیسم مورد استفاده قرار گرفته است. هرچند زهر انواع مختلف زنبور عسل اندکی فرق می کند، گزارشاتی از مداوای موفقیت آمیز رماتیسم با زهر وجود دارند.فواید مورد استفاده آن برای انسان و حیوانات به زمان های خیلی قدیم مربوط است. معالجات زهر زنبور اغلب همراه با تغییراتی در روش زندگی، تغذیه یا تغییرات دیگری هستند که ممکن است برای بعضی مفید باشد. 

     آزمایشات درمانی اغلب در کشورهایی که دارای روشهای کم تجربه هستند انجام می شود تا آزمایشات اصولی دشوار، ولی استاندارد معالجه در کشورهای غربی کمتر تجربه شده است. بسیاری از معالجات موفقیت آمیز بعد از آنکه روشهای درمانی یا جراحی متداول به ثمر نرسیده بودند، صورت گرفتند.

    امراض و مسائلی که بوسیله بیماران یا پزشکان گزارش گردیده اند و با درمان زهر زنبور  بهبود یا شفا یافته اند در جدول زیر ذکر می گردند. این جدول تأیید یا پیشنهادی برای معالجات نمی باشد. گزیدگی هرگز نباید آزمایش گردد، مگر اینکه حساسیت نیش وجود داشته باشد.
 
دانشمندان با دستيابي به مدارک و شواهدي درباره رفتار اجتماعي تکامل يافته در زنبور عسل و حس بويايي قوي اين حشره و زيستگاه هاي اوليه اين گروه از حشرات در آفريقا به اسراري شگفت انگيز و جالب توجه در خصوص رمز و توالي ژنتيکي اين موجود پي برده اند.


 
اسرار شگفت آمیز در باره زنبور عسل


     زنبور عسل با نام علمي Apis mellifero پس از کرم ميوه و پشه ، سومين حشره اي است که نقشه ژنوم (همه کروموزوم هاي گوناگون در هسته سلولهاي يک گونه) آن ترسيم شده است. زنبور عسل از روند رشد کمتري نسبت به ديگر حشرات برخوردار است ، در حالي که در اين حشره ژنهاي بيشتري که در حس بويايي نقش دارد ، شناخته شده است.
      طرح مطالعه ژنوم زنبور عسل زمينه هاي متعددي از تحقيقات روي اين حشرات به منظور بهبود وضعيت کشاورزي ، توسعه تحقيقات زيست شناسي و حفظ سلامت انسان ها را پيش روي محققان قرار داده است. همچنين با توجه به ساختار اجتماعي تکامل يافته در ميان دهها هزار زنبور کارگري که تحت فرماندهي يک زنبور ملکه قرار گرفته اند ، مطالعه نقشه ژنوم زنبور عسل مي تواند زمينه مناسبي براي توسعه مطالعات و تحقيقات درباره عوامل ژنتيکي مرتبط با رفتارهاي اجتماعي به حساب بيايد. طول عمر زنبور ملکه يک برابر زنبورهاي کارگر است و ملکه روزانه حدود 2000 تخم مي گذارد.
     برخلاف مغز بسيار کوچک اين حشره ، توانايي شناخت ، يادگيري و آموزش تداعي کردن ، رنگ ، شکل و بوي گلها با غذا از خصوصيات آشکار زنبور عسل است که توانايي تلاش و جستجو در مزارع و گلزارها را افزايش مي دهد. دانشمنداني که لکه هاي ژنتيکي يافت شده در ژنوم زنبور عسل را مطالعه کرده اند، دريافته اند که منشائ زنبور عسل در قاره آفريقا بوده است و اين حشره در جريان مهاجرت هاي ديرين و کهن به قاره اروپا راه يافته است.
     تعداد ژنهاي مرتبط با حس شامه يا بويايي در زنبور عسل بيش از تعداد ژنهايي است که در چشايي نقش دارند. همچنين در اين حشره تعداد ژنهايي که در مصونيت و ايمني آن نقش دارند، در مقايسه با کرم ميوه و پشه کمتر است. زنبور عسل براي شناسايي جنس ، نوع و سن ديگر زنبورها از فرومون ها استفاده مي کند.
      فرومون ها موادي هستند که به وسيله غدد بدن ترشح مي شوند. پي بردن به توالي DNA در ژنوم گام مهمي در پاسخ به پرسشهاي مطرح در خصوص تکامل اجتماعي به حساب مي آيد و به چراهايي درباره عوامل ژنتيکي موثر در شکل گيري رفتارهاي گروهي در زندگي حشرات پاسخ مي گويد
 
    طی 70 سال گذشته متجاوز از 1700 نشریه علمی درمورد ترکیب و اثرات مختلف زهر زنبور در حیوانات و انسان منتشر گردیده اند. قسمت عمده آنها از اروپای شرقی و اسیا می باشند. اکثر آنها روی نمایش مستقیم محل، اثرات فیزیولوژیکی ترکیبات خاص مانند تخریب غشاء، سمیت یا تحریک و جلوگیری از عکس العمل های آنزیمی تمرکز دارند. این موضوع به میزان زیادی درک ما را از فرآیندهای پس از نیش زدن و ترکیبات زهر و واکنش های مربوط به آلرژی را افزایش داده است.
     یک بررسی با زهر زنبور روی سگ ها نشان داد که میلیتین و آپامین، کورتیزول پلاسما را افزایش می دهد. این موضوع پیشنهاد می کند که بسیاری از اثرات درمانی زهر زنبور ممکنست به علت تحریک آنزیم و دستگاه ایمنی بدن بطریقی شبیه به کورتیزون مؤثر واقع شود. کورتیزون در مداوای بسیاری از درد ها بکار رفته است، اما به دلیل داشتن اثرات جانبی قوی و نامطلوب شناخته شده است.
     اثرات ضد تورمی زهر زنبور عسل بیشتر از همه مورد مطالعه قرار گردیده و مکانیسم های مختلف به طور مکرر در بروشورهای علمی شرح داده شده است. ترکیبات زهر برای بیماران صرعی مفید نشان داده شده است. ارزش حفاظتی زهر زنبور و ملیتین در برابر اثرات کشنده یا مضر اشعه ایکس بررسی گردیده است. هرچند بسیاری از نتایج امیدوار کننده هستند، هیچگونه بررسی بالینی جهت تأیید آزمایشات استفاده از کارائی آن مورد قبول موسسات پزشکی غرب انجام نگرفته است.
    معهذا بیشتر پزشکان عکس العمل های بیماران داری حساسیت نسبت به زهر زنبور را آزمایش می کنند. اخیراً بعد از کوشش های طولانی به وسیله انجمن زنبور درمانی امریکا و اعضاء آن، علاقه مندیهایی به وسیله موسسات ملی در چند کشور اروپای غربی و امریکا نسبت به آزمایشات بالینی در مورد درمان توسط زهر زنبور نشان داده شده است.
      نتیجه مطالعه‌ای در انگلیس نشان می‌دهد زنبور عسل برای رسیدن به گل‌ها به روشی که هنوز مشخص نشده است  راحت ترین و نزدیک ترین راه‌ها را انتخاب می‌کند تا توان بیشتری برای جمع کردن شیره گل‌ها داشته باشد.
 
 


محاسبات شگفت انگیز زنبور عسل


     به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از خبرگزاری قطر، براساس این مطالعه که نتیجه آن در پایگاه اینترنتی  لایف ساینس در آمریکا منتشر شد زنبور عسل قبل از حرکت به سوی شیره گل‌ها محاسباتی را در مغزش که در مقایسه با مغز انسان بسیار ساده است انجام می‌دهد و از میان راه‌های مختلف رسیدن به هدف، راهی را انتخاب می‌کند که علاوه بر کوتاه بودن مسیر، دستاوردش از آن راه بیشتر باشد تا از این طریق تا حد امکان بیشتر شیره گل‌ها را جمع آوری کند.       محققان دانشگاه‌های "کوین ماری و لندن در این مطالعه دریافتند زنبور عسل با وجود داشتن ساختاری ساده در مغزش، قادر است در جهت شناسی، مشکلاتی را حل کند که بشر را به حیرت وا می‌دارد.       ماتیو لیهوریو یکی از محققان حاضر در این مطالعه می گوید:  همانگونه که انسان با بهره گیری از تجهیزات مدرن سعی می کند با محاسبات دقیق و بررسی تمامی راههای رسیدن به هدف، مشکل مسافران را حل کند زنبور عسل نیز چنین محاسبات پیچیده‌ای را انجام می‌‍دهد با این تفاوت که زنبور عسل بر خلاف انسان تجهیزاتی جز ساختار ساده مغز که تنها از 950 هزار سلول مغزی درست شده است ندارد.
 
 
پنجاه نكته جالب و خواندني درباره زنبور عسل


     عسل هـمواره به عنوان  غـذایی سالم و طبیعی مورد استفاده ی انسان بوده است و مشهوراست  که خداوند فقط دو ماده را صرفاً به عنوان غذا آفریده که یکی شیر و دیگری عسل می باشد . صرف نظر از جنبه ی غذایی برخی فرآورده های زنبورعسل ، عسل گسترده ترین و پرمصرف ترین داروی طب سنتی ایران بوده ، و تنها داروی مادی مورد اشاره در قرآن مجید است .
      همچنین امروزه مشخص شده که تمام هفت فرآورده ی زنبورعسل شامل عسل ، عسلک ،  گرده ی گل ، ژله ی رویال ، موم ، بره موم و زهر به لحاظ بهداشتی و دارویی دارای اهمیت فراوان می باشند .       زنبورعسل تنها دامی است که جهت تغذیه ی خود از اندام های گیاهی یا جانوری استفاده  نمی کند و به عبارتی می تواند از هیچ ، با   ارزش ترین محصول کشاورزی و دامی را به وجود آورد . از طرفی نه تنها هیچ گونه زیانی به مراتع و محصولات کشاورزی وارد نمی کند ؛ بلکه می تواند منشأ اثرات و برکات فراوانی نیز باشد و دهها برابر قیمت عسل تولیدی ، از طریق گرده افشانی گیاهان به انسان و محیط زیست او سود برساند .


پنجاه نكته  جالب  و کاربردی شامل:

- در قرآن کریم یک سوره به نام زنبور عسل آمده ودر دو آیه اشاره ی مستقیم به آن شده است  .

- علت اصلی رطوبت داخل کندو درزمستان ، مصرف عسل است. - مصرف یک کیلو گرم عسل ،یک لیتر آب تولید می کند .

- بعد از عسل ، موم مهم ترین فرآورده ی زنبور عسل به شمار می آید . - مهم ترین غذایی که زنبور برای رشد به آن نیاز دارد گرده است . - قطر دانه های گرده حدود 5/2 تا 350 میکرون است .

- مقدار مصرف گرده ی یک کلونی در سال ، حدود 25 تا 35 کیلوگرم است . - به طورمعمول زنبورهایی که به جمع آوری گرده مشغول هستند گاهی شهد نیز جمع آوری می کنند ؛ ولی عکس این حالت دیده نمی شود .

- ذخیره کردن گرده ی گل فقط  درحجره های کارگر صورت می گیرد ؛ ولی در مورد عسل این طور نیست .

- در سبد گرده ممکن است چند نوع گرده مشاهده شود ؛ ولی درعسل دان فقط یک نوع عسل است .

- گران ترین عسل جهان عسلی است که در سواحل دریای سیاه ترکیه تولید می شود و  هر کیلو حدود 250 دلار به فروش می رسد .

- ﮊله ی رویال موجود در حجره های کارگر مرغوبیت کمتری نسبت به ﮊله ی رویال حجره های ملکه دارد . - عسل تنها ماده غذایی است که در ارزیابی کیفی و استانداردهای آن ، آزمایش میکروبی وجود ندارد . - قاره ی آفریقا رکورد دار تولید موم در جهان است .

- کانـادا بـا تولید میانگین 55 کیلو عسـل به ازای هـر کنـدو در سـال ، در این زمینه رکورد داراست . - میانگین تولید عسل به ازای هر کندو در ایران 10کیلو است  و در جهان8 کیلو می باشد .

- ایران از نظر تولید عسل در مقام یازدهم و از نظر تعداد کندو در مقام نهم جهانی قرار دارد . - زنبور، نوزادان را در دمای 5/33 درجه ی سانتی گراد در داخل کندو پرورش می دهد .

- ازحرارت  34-39 درجه ی سانتی گراد جهت سرد کردن کندو اقدام می شودو در زمان تهویه ی کندو،آب زیادی توسط کارگران  به داخل کندو وارد می شود .
- بهترین دما برای فعالیت زنبور، دمای بین 16-32 درجه ی سانتی گراد است .
- فعالیت زنبور در دمای 10 درجه ی سانتی گراد شروع می شود .
- زنبور در حرارت کمتراز 8 درجه فعالیتی از خود نشان نمی دهد .
-  قدرت درک تغییر درجه حرارت در زنبور10 برابر انسان است .این قدرت در انسان 2 درجه سانتیگراد است
- آنتن در زنبور کارگر عمدتاً به منظور یافتن گل و در ملکه برای درک وضع تخم ریزی مورد استفاده قرار می گیرد .
- زنبور عسل  16 زوج کروموزوم دارد  .
- در نهمین روز پس از تخم ریزی ،پنجمین و آخرین پوست اندازی دوران لاروی صورت می گیرد . در این مرحله سینه و شکم به طور کامل نمایان است . 

- لارو زنبور عسل در غذای خود غوطه ور است ؛ بنابر این تا پایان دوره ی لاروی که انتهای روده به مخرج وصل می شود مدفوع نمی کند .

- میزان تخم ریزی ملکه در روز، حداکثر حدود 3000 تخم است ، که این میزان هم وزن خود ملکه است و علت آن تغذیه ی منحصربه فرد ملکه است . این موضوع در جهان جانوران یک رکورد محسوب می شود . - تخم درون حجره ی ملکه با تخم درون حجره های کارگر فرقی ندارد . - ملکه در هفتمین روز خروج از حجره برای جفت گیری آماده می شود .

- مدت زمان جفت گیری حدود 10 تا 30 دقیقه است .

- تخم ریزی ملکه 2 یا 3 روز بعد از جفت گیری شروع می شود و حداکثر این زمان یازده روز است.

- جفت گیری ملکه فقط برای یک بار در طول عمر صورت می گیرد و اسپرم دریافتی تا حدود 6 سال در کیسه ی اسپرم ملکه به صورت سالم و نیمه فعال باقی می ماند . این موضوع یکی از شگفتی های زندگی زنبور عسل و از موارد استثنایی حیات جانوران است

-  در زنبور عسل ، متابولیسم دوران لاروی به گونه ای است که دفع مدفوع وجود ندارد .

- دو ملکه ی خواهر نمی توانند با هم ، همزیستی کنند ؛ ولی ملکه های مادر و دختر برای مدتی می توانند - فرق لارو ملکه و لارو کارگر در مصرف ﮊله ی رویال و تغذیه ی آنهاست .

- کندو باید حداقل 15 تا 20 سانتی متر از زمین فاصله داشته باشد تا اولاً رطوبت را از زمین نگیرد و ثانیاً با آمدن برف ، دریچه ی پرواز بسته نشود . برای جلوگیری از ورود آب باران به داخل کندو ، کندو باید کمی به سمت جلو مایل باشد .

- در موقع قرار دادن بچه کندو به داخل کندو، درصورت امکان حداقل یک قاب لارو ، درون کندو قرار دهید . - ارتفاع دریچه ی پرواز 7 میلی متر است .

-زنبور نر فاقد نیش ، سبد گرده ، غدد مولد موم و خرطوم کامل است . جثه ی زنبور نر نسبت به زنبورهای کارگر ، بزرگتر است .

- پرواز آشنایی  با محیط  از سن یک هفتگی پس از خارج شدن از حجره شروع می شود .

- حـجره هـای شـان ها بر حسب اندازه به دو گروه  کارگری و نـر تقسیم می شود . ملکه بـا اندازه گیری اختلاف  5/1 میلی متری بین آنها انتخاب می کند که تخم نر بگذارد یا کارگر .

- زنبور ملکه ، شکمی بلند وکشیده دارد . بال های آن نسبت به شکم کوتاه است و فاقد غدد مولد موم وسبد گرده می باشد  

 - زنبور در شب پرواز نمی کند و مانند مورچه حرکت می کند . 

- زنبور عسل برای نیش زدن نیاز دارد شکم خود را 90 درجه بچرخاند . بنا بر این زنبورهای بچه کندو و زنبور برگشتی از مزرعه بدلیل پر بودن شکم این امکان را ندارند .

  - در انتخاب محل کندوی جدید (بچه کندو) نوعی سیستم رای گیری در کلونی حاکم است ؛ بدین معنی که محل هایی که بیشترین رقص در مورد آنها صورت می گیرد ، انتخاب می شوند .  

 - ملکه هیچ موقع از نیش خود به جز در مقابله با رقبا استفاده نمی کند ؛ زیرا هم شکم او  پر است و هم نیاز نیست در جایی که کارگران هستند از نیش خود استفاده کند . بعلاوه کلونی با وجود ملکه برپاست ودر صورت اضطرار، اگر از نیش خود استفاده کند ، به دلیل نداشتن خارهای وارونه روی نیش نخواهد مرد .  

 - ملکه تنها عضوی از کلونی است که در کندو دفع مدفوع دارد . این مدفوع بلافاصله توسط پرستاران به خارج کندو منتقل می شود . این موضوع رابطه ی تنگاتنگی با امنیت کلونی دارد . زنبور نر و کارگر مدفوع خود را خارج از کندو دفع می کنند . این دو زنبور حتی قادرند در زمستان یا در شرایط بد اقلیمی ، مدفوع خود را تا 6 ماه نگه دارند .  

 - در زمان تکثیر کلونی ، علایم و نشانه های مسیر برگشتی به کندوی مادر ، درعرض چند دقیقه از حافظه ی زنبورهای همراه بچه کندو پاک شده ، علایم مکان جدید جایگزین می گردد.  

 - دو مشکل بزرگ صنعت زنبورداری در سطح جهان ، یکی بچه کندو و دیگری زمستان گذرانی در مناطقی غیر از استوا ست .


 
 
ویژگی های عسل مرغوب
 
     برای بهره بردن از خواص فراوان و شفا دهندگی عسل، از این نوع استفاده نکنید. در حالت کلی عسل تهیه شده از مواد قندی که زنبور عسل هیچ گونه نقشی در جمع آوری آن نداشته باشد و افزودن هر ماده ای دیگر اعم از مواد قندی و انواع اسانس ها، رنگ ها وانواع نگهدارنده ها به عسل، جزء موارد تقلب محسوب می شود و ارزش آن در مقایسه با عسل صفر است.
      یکی از راههای تشخیص عسل طبیعی از عسل تقلبی شکرک زدن آن است. این تصور که عسل تقلبی در شرایط سرما و در طول مدت نگهداری شکرک می زند، کاملا اشتباه است. این شرایط برای عسل های طبیعی صادق است؛ زیرا در مدت نگهداری و در مجاورت سرما، با کاهش رطوبت و ایجاد بلورهای منظم قندی در نتیجه ی وجود آنزیم های افزوده توسط زنبور عسل( دیا ستارهای عسل مانند آنزیم اینور تاز)، عسل شروع به شکرک زدن می کند. درجه ی سفتی زمان شروع شکرک زدن به نوع گل و آب و هوای منطقه بستگی دارد.
    عسل طبیعی و غیر طبیعی هر دو در شرایط سرما شکرک می زنند، بنابراین جهت تشخیص چنین عسل هایی دقیق ترین روش، آزمایش هایی ست که در آزمایشگاه های مجهز به مواد غذایی و شیمیایی روی آن انجام می گیرد، ولی شناسایی چنین تقلب هایی برای عموم مردم که دسترسی به این آزمایشگاه ها ندارند، غیر ممکن است، در مواردی با استفاده از تجربیات و آگاهی داشتن از نوع عطر و طعم عسل از جهت کیفی می توان حدس هایی زد، زیرا عسل دارای عطر و طعم گل است.
      شکرک زدن عسل نه تنها دلیل بر تقلبی بودن نیست، بلکه بر عکس معرف آن است که عسل کاملا سالم است و نمی تواند تقلبی باشد و این برخلاف تصور غلط در ایران است که عسل شکرک زده را تقلبی می دانند، بر این اساس، حرارت دادن عسل به منظور از بین رفتن شکرک های ایجاد شده در آن سبب از بین رفتن آنزیم ها و کاهش کیفیت عسل می شود.
     راههای متعددی، برای شناخت عسل طبیعی هست، اگر عسل را در آب ولرم حل کنیم، مزه آن میخوش( بین شیرین و ترش ) می شود نه شیرین، نور پلاریزه هم اگر به عسل طبیعی تابانده شود، به چپ می گردد و این نور با تاباندن به عسل تقلبی و محصولات شکر به راست می گردد: زیرا مولکول های آن راست گرد است.


 
رنگ عسل و مفهوم آن:


      در قرآن کریم هم تصریح شده است عسل طبیعی به رنگ های مختلف است (مختلفا الوانه2) عسل بر حسب این که متعلق به کدام منطقه و کدام گل باشد، رنگش متفاوت است، دامنه ی طیف رنگ های عسل از سفید به انواع زرد (زرد نارنجی، زرد مایل به سبز طلایی) کهربایی، عقیقی مایل به قرمزو حتی قهوه ای متغییر است
    عسل عقاقیا به رنگ سفید می زند، عسل بهار نارنج، زرد طلایی است، عسل جنگل های مازندران زرد مایل به سبز، عسل آویشن عقیقی قرمز، عسل کاج جنگل های اروپا، متمایل به قهوه ای است. همه ی اینها عسل خوب طبیعی هستند، اما به خاطرگلی که زنبور ها از آن تغذیه کرده اند، رنگشان متفاوت است. پس این باور درست نیست که عسل خوب رنگ تیره دارد.


 
نقش درمانی دارچین و عسل


     دارچین یکی از قدیمی ترین انواع ادویه شناخته شده توسط بشر است و شهرت عسل نیز از زمانی که تاریخ آغاز شده است، وجود داشته و وجود خواهد داشت.
     دو ماده ای که با خواص شفادهنده منحصر به فرد خود، زمان زیادی است که به عنوان یک درمان خانگی مورد استفاده قرار می گیرند. اسانس دارچین و آنزیم عسل، غذاهایی ضد میکروبی هستند که از رشد باکتری و قارچ جلوگیری به عمل می آورند.این دو نه تنها به عنوان نوشیدنی های خوش طعم و دارو مورد استفاده قرار می گیرند بلکه همچنین عناصری معطر هستند وبه عنوان جایگزینی برای طعم دهنده های سنتی غذا مورد استفاده قرار می گیرند و این به دلیل خاصیت ضد میکروبی مؤثر آنهاست.   

   مردم ادعا می کنندکه ترکیب این دو، شفادهنده ای طبیعی برای بسیاری از بیماری ها و فرمولی استکه فواید سلامتی بسیاری در خود دارد:


بیماری های قلبی
عسل و پودر دارچین را روی نان بمالید و از آن به طور منظم به عنوان صبحانه به جای مربا یا کره استفاده کنید.


التهاب مفصل
ترکیب این دو را روی بخشی از بدن که درد می کند بمالید و آن را به آرامی ماساژ دهید.


ریزش مو
قبل از حمام کردن، ترکیبی از روغن زیتون گرم، یک قاشق غذاخوری عسل و یک قاشق چایخوری پودر دارچین را تهیه کرده و روی موها بمالید، آن را برای 15 دقیقه رها کنید و سپس آن را بشویید.


عفونت مثانه
پودر دارچین و عسل را در یک لیوان آب گرم مخلوط کنید و بنوشید.


دندان درد
ترکیبی از این دو را روی دندانی که درد می کند، قرار دهید.


کلسترول
ترکیب این دو را با آب جوش یا چای سبز مخلوط کرده و بنوشید.


سرماخوردگی
در طول فصل زمستان، برای حفاظت از دستگاه ایمنی خود، ترکیبی از عسل و پودردارچین را با آب ولرم به طور مرتب استفاده کرده و بنوشید.


سوء هاضمه
کمی پودر دارچین را روی یک قاشق غذاخوری از عسل بپاشید و قبل از اینکه غذایی بخورید، مصرف کنید. با این کار قدرت اسیدی معده خود را افزایش می دهید.


طول عمر
به طور منظم از چایی که با ترکیبی از عسل و پودر دارچین مخلوط شده است، استفاده کنید.


جوش
عسل را با پودر دارچین مخلوط کرده و قبل از خواب روی جوش هایتان بمالید. صبح بعد صورت خود را بشویید


چاقی
برای کاهش وزن خود، هر روز صبح، نیم ساعت قبل از خوردن صبحانه، یک قاشق چایخوری عسل با نیم قاشق چایخوری پودر دارچین را در یک لیوان آب جوش مخلوط کرده و بنوشید. معده باید خالی باشد.
پودر دارچین به افزایش میزان انسولین در بدن کمک می کند و این توانایی را دارد تا فعالیت انسولین را در بدن تا 20 برابر افزایش دهد و برای افرادی که از سطح قند خون بالایی برخوردار هستند، بسیار مفید است (افراد چاق و بیماران دیابتی). عسل نیز به سوخت و ساز کلسترول نامطلوب و اسید چرب کمک شایان توجهی می کند، مکانیسم سوخت رسانی بدن را فراهم می کند، سطح قند خون را در حد متعادل نگاه می داردو به هورمون های بازیابی بدن اجازه می دهد تا چربی های ذخیره شده اضافی رابسوزانند.
بوی بد دهان
غرغره کردن با عسل و پودر دارچینی که با آب جوش مخلوط شده باشند، سبب می شود تا دهان شما در طول روز بوی بد ندهد و خوشبو باقی بماند.  .سايت زلال نيوز


  فواید  شگفت انگیز عسل


  عسل و فواید آن بر سلامت
      عسل همواره یکی محبوب‌ترین خوراکی‌های آشپزی و در عین حال داروی تسکین بسیاری از بیماری‌ها بوده است. در سرتاسر کره خاکی نیاکان ما از مزایای عسل به خوبی آگاه بودند. نخستین کاربردهای شناخته شده عسل در درمان‌های دارویی به حدود ۴۰۰۰ سال پیش بر روی لوحه‌های سنگی بر جای مانده از اقوام سومری باز می‌گردد.
      عسل تقریبا حدود ۳۰٪ از درمان‌های دارویی سومریان را در بر می‌گرفت. در هند، عسل یکی از مهمترین عناصر طب کهن و سنتی هندوها یعنی سیدها و آیوروداست. در مصر باستان کاربرد آن برای درمان بیماری‌های پوستی و چشمی، و همچنین به عنوان مرهمی طبیعی‌ بر روی زخم‌ها و سوختگی‌ها استفاده می‌شد. فرهنگ‌های دیگر نیز از عسل برای اهداف دارویی گوناگون بهره می‌برند.
      امروزه عسل کانون توجه بسیاری از تحقیقات علمیِ جوامع پزشکی قرار گرفته تا تصورات نیاکان ما را در ارتباط با کاربردهای فراوان عسل بررسی و اثبات نمایند. بیائید با هم نگاهی به این موارد بیاندازیم.

 


خواص و فوايد عسل

1.      عسل برای خون شما مفید است.
     عسل تاثیرات مختلفی بر روی بدن دارد و این امر بستگی به نوع مصرف شما دارد. اگر عسل را با آب ولرم مخلوط کرده و بنوشید، تاثیرات بسیار مفیدی بر روی تعداد گلبول‌های قرمز موجود در خون دارد. گلبول‌های قرمز خون مسئول انتقال اکسیژن موجود در خون به بخش‌های مختلف بدن هستند. عسل محلول در آب ولرم میزان هموگلوبین‌های خون را افزایش می‌دهد، هموگلوبین‌هایی که مانع کم‌خونی می‌شوند.
    کم‌خونی ناشی از فقر آهن هنگامی بروز می‌کند که میزان آهن موجود در برنامه غذایی یا جذب آن کافی نیست و ظرفیت انتقال اکسیژن موجود در خون به کمتر از حد معمول کاهش یابد. کم‌شدن ظرفیت اکسیژن‌رسانی منجر به خستگی مفرط، تنگی نفس و گاهی افسردگی و مشکلات دیگر می‌شود. عسل با ایجاد ظرفیت برای انتقال اکسیژن خون، این قبیل مشکلات را خنثی می‌کند.
     اکسیژن کافی در خون حقیقتا مهم است زیرا تعیین کننده سطح سلامت بدن است و سهولت بازسازی سلول‌های بدن در گرو میزان اکسیژن موجود در خون است. تحقیقات اولیه در این زمینه نشان از تاثیرات مثبت عسل روی بیماری فشار خون یا فشار خون بالاست. به طور سنتی، عسل را برای کاهش تاثیرات منفی افت فشار خون یا فشار خون پایین مصرف می‌کردند.
     همچنین شواهدی مقدماتی دال بر اینکه عسل مانع از کم شدن تعداد گلبول‌های سفید خون در بیمارانی که متحمل شیمی‌درمانی‌ هستند وجود دارد. در آزمایشی که بر روی تعداد محدودی از بیمارانِ متحمل شیمی‌درمانی که با خطر کمبود گلبول‌های سفید خون مواجه بودند صورت پذیرفت، مشخص شد که در ۴۰٪ از آنها بعد از مصرف روزانه ۲ قاشق چای‌خوری عسل در طی دوره شیمی‌درمانی خطرعود کمبود گلبول سفید خون از بین رفته است.

 

2.      عسل سالم‌تر از شکر است.
در ارتباط با تاثیرات منفی شکر سفید بر روی بدن سخن فراوان است. عسل جایگزینی فوق‌العاده برای شکر است که هم شیرین و هم سالم است. گرچه ساختار شیمیایی عسل حاوی قندهای ساده می‌باشد اما این ساختار کاملا متفاوت از ترکیبات شکر سفید است.عسل حدود ۳۰٪ گلوکز و ۴۰٪ فراکتوز یعنی دو عنصر تک‌‌قندی یا قند ساده، با ۲۰٪ قندهای پیچیده دارد. عسل همچنین حاوی دکسترین و فیبر نشاسته می‌باشد. این ترکیب به تعدیل میزان قند خون کمک شایانی می‌کند.

 

3.      عسل برای افرادی که یوگا انجام می‌دهند، مفید است.
مصرف عسل ترکیبات شیمیایی خونِ افرادی که به تمرینات یوگا مبادرت می‌ورزند را متعادل می‌سازد و مصرف عسل اکیدا به آنها توصیه می‌شود. مصرف مرتب عسل انرژی بیشتری به سیستم شیمیایی بدن می‌بخشد. در صورتی که مقداری عسل را در آب ولرم حل کنید و صبح‌ها پیش از شروع حرکات یوگا میل کنید، عملکرد سیستم شیمیایی بدن را تقویت می‌کند.

 

4-  عسل از خواص ضدباکتریایی و ضدعفونی کنندگی برخوردار است.
      مصرف عسل موجب تشدید خواص داروهای ضدباکتریایی، تقویت عملکرد پادتن‌ها و ایستادگی در برابر فعالیت‌های میکروبی مضر می‌شود. مطالعات متعددی در زمینه تاثیرات عسل در درمان زخم‌ها صورت پذیرفته است. یکی از این مطالعات نشان داد که خاصیت دارویی عسل زخم را دستخوش فرایند پاکسازی ویژه‌ای می‌کند، یعنی باکتری‌های موجود در زخم شرکت‌کنندگان را به طور کامل از بین می‌برد.
      در مطالعه‌ای دیگر روند درمان جراحات و زخم پای ۵۹ نفر از شرکت کنندگان که ۸۰٪ آنها به درمان‌های متعارف پاسخ مثبت نشان نداده بودند، با استفاده از عسل خام از سر گرفته شد. زخم‌های تمام بیماران به استثنای زخم‌های یک بیمار بهبود یافتند. علاوه بر این، زخم‌های عفونی بعد از یک هفته عسل درمانی استریل شدند.
      در  طب سنتي، یکی از مزایای استفاده از عسل، درمان عفونت‌های دستگاه تنفسی است. مصرف روزانه عسل مشکلاتی از قبیل تنگی نفس و خلط بیش از حد گلو را برطرف می‌کند.
     همچنین تحقیقات بالینی اثبات می‌کند که عسل طبی، عوامل بیماری‌زایی که ناقل آن غذا‌ها هستند را از بین می‌برد از جمله این بیماری‌ها می‌توان به باکتری روده و تیفوئید اشاره کرد. همچنین اثبات شده که عسل مقاومت باکتریایی را در هم می‌شکند تا بدن در برابر آنتی‌بیوتیک‌ها ایستادگی نکند. محققان دریافتند که عسل در درمان عفونت‌های حاد ناشی از زخم‌های باز و عفونت‌های ناشی از خاک تاثیرات مثبتی نشان می‌دهد.
     عسل به طرق مختلف به مبارزه با عفونت‌ها پرداخته و شرایط را برای افزایش مقاومت عوامل بیماری‌زا دشوار می‌کند. آنتی‌بیوتیک‌ها، عموما باکتری‌های در حال رشد را هدف گرفته، به آنها این شانس را می‌دهند تا دست از مقاومت بردارند. همچنین مشخص شده عسل آنچه تعامل باکتریایی خوانده می‌شود را در هم گسیخته و همین امر موجب کاهشِ شدت خاصیت بیماری‌زایی باکتری‌ها شده و برای آنتی‌بیوتیک‌ها مجال تاثیرگذاری فراهم می‌آورد.

 

5.      عسل خوراکی انرژی‌زاست.
     یکی از مهم‌ترین کاربردهای عسل در طب سنتی انرژی‌زایی بی‌درنگ آن است. همان‌طور که در بالا ذکر شد، عسل حاوی انواع مختلفی از مولکول‌های قند و به طور خاص گلوکز و فراکتوز می‌باشد. به هرحال، بر خلاف شکر سفید که فراکتوز و گلوکز ترکیب می‌شوند و قند را می‌سازند و فرایند هضم آنها نیز مراحل بیشتری را طی می‌کند، در عسل این دو مولکول شکر از یکدیگر جدا هستند. بدین ترتیب، گلوکز نقش منبع انرژی‌زا را بر عهده دارد.
    انجمن ملی عسل ایالات متحده اکیدا مصرف عسل را توصیه می‌کند زیرا عسل حاوی مقادیر کمی از انواع مختلف ویتامین‌ها و مواد معدنی می‌باشد. فهرستی از این مواد شامل: نیاسین، ریبوفلاوین، اسید پانتوتنیک، کلسیم، مس، آهن، منیزیم، منگنز، فسفر، پتاسیم و روی می‌شود.

6-  عسل به هضم غذا کمک می‌کند
عسل موجب کاهش یبوست، نفخ و گاز معده می‌شود و از اینکه ملینی ملایم است از آن سپاسگزاریم. همچنین عسل سرشار از  خواص پروبيوتيك یا باکتری‌های مفید از قبیل bifido bacteria و lactobacilli است که در هضم غذا، تقویت سیستم ایمنی بدن و کاهش آلرژی موثرند. عسل را جایگزین شکر مصرفی خود نمائید تا تاثیرات مواد سمی تولید شده توسط قارچ‌ها در روده را کاهش دهید .

7.      عسل با عفونت‌های پوست سر و انواع عفونت‌های جلدی مبارزه می‌کند.
     همچنین عسل فواید بیشماری برای سلامت پوست سر و بدن دارد. در یک تحقیق مختصر که بر روی ۳۰ بیمار به بررسی تاثیر عسل در درمان چربی نابهنجار پوست و شوره سر پرداخت، از شرکت‌کنندگان درخواست شد تا عسل خام رقیق را هر یک روز در میان با ملایمت بر روی نقطه‌ای که ناهنجاری پوستی قرار دارد به مدت ۲ تا ۳ دقیقه بمالند.
    عسل باید پیش از شستن به مدت ۳ ساعت روی منطقه ناهنجاری پوستی باقی می‌ماند. با این شیوه درمان در تمامی بیماران نشانه‌های بهبودی نمایان شد. از شدت خارش کاسته شده بود و لایه‌های متلاشی شده نسوج سلولی در طی یک هفته خوب شدند، در عین حال جراحات و زخم‌ها در طی دوهفته از بین رفتند. ریزش موی بیماران نیز بهبود یافته بود. بعلاوه، بیمارانی که این شیوه درمانی را برای مدت شش ماه و یک بار درهفته ادامه دادند، به هیچ وجه بیماریشان دوباره عود نکرد.

8.      عسل به خواب عمیق و صحیح در کودکان کمک می‌کند.
نتایج مقدماتی از چندین تحقیق نشان می‌دهد که عسل موجب بهبود کیفیت خواب در کودکان می‌شود. با توجه به اظهار نظر والدین، تحقیقات منتج به این شد که عسل موجب کاهش سرفه‌های شبانه کودکان شده و همین امر خواب عمیق‌تر و آرام‌تری را برای کودکان در پی دارد. تذکرات شایان ذکر: عسل‌هایی که رنگ تیره‌تری دارند از خواص آنتی‌اکسیدانی قوی‌تری برخوردارند. عسل فاسد نمی‌شود و در صورتی که درب ظرفی که عسل را در آن نگه می‌دارید به خوبی ببندید تا هوایی داخل آن نشود، امکان نگهداری آن برای مدت طولانی وجود خواهد داشت.

در واقع باستان‌شناسان در مقبره فراعنه در مصر باستان واقع در شهر Thebes و در مقبره Tutankhamen چندین و چند شیشه‌ مهر و موم شده عسل یافتند. اما هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه باستان‌شناسان با آن همه شیشه عسل چه کردند، در دست نیست! به کودکان زیر ۱۲ ماه نباید عسل داده شود زیرا این خطر وجود دارد که عسل حاوی تخم قارچِ باکتری بوتولیسم باشد و منجر به مسمومیت غذایی حاد در نوزادان شود. این تخم‌های قارچ در ذرات گرد و غبار و خاک یافت می شوند و ممکن است به نوعی به عسل راه یابند. سیستم ایمنی بدن نوزاد هنوز آمادگی مقابله با چنین عفونت‌هایی را پیدا نکرده است.

نکته‌ای دیگر که باید به خاطر بسپارید این است که عسل برای افراد مبتلا به  ديابت تفاوت چندانی با شکر سفید ندارد. هم عسل و هم شکر سفید میزان قند خون را افزایش داده و در صورت مصرف عسل از سوی این بیماران باید درمان مشابهی با مصرف شکر برای آن در نظر گرفت.

 

کاربردهای عسل در سیدها و آیورودا


    احتمالا هیچ‌کس مانند هندی‌ها چنان ژرف درباره مزایای عسل کنکاش نکرده است. عسل موهبت طبیعت به بشر تلقی می‌شد و از ترکیبات ضروری در هر آشپزخانه‌ای به حساب می‌آمد. عسل بخش مهمی از برنامه غذایی همه افراد بالای ۱۲ ماه را تشکیل می‌دهد. آنها عسل را خوراکی قابل هضمی تلقی می‌کنند و معتقدند که به آسانی در بدن انسان هضم می‌شود. یکی از کاربردهای عسل در سیدها و آیورودا، استفاده دارویی از آن است.

هنگامی که دارویی با عسل مخلوط می‌شود، با سرعت و سهولت جذب بدن شده و در کل سیستم بدنی و گردش خون تاثیرگذار است. همچنین گفته می‌شود که عسل خاصیت دارویی خود را حفظ می‌کند و تاثیرات آن برای مدت‌ها باقیست.
    عسل در متون سیدها برای درمان موارد مرتبط با ushna (در ترجمه‌ای آزاد، آتش معنا می‌دهد) از قبیل ترشحات مخاطی بیش از حد، استفراغ، مشکلات گاز معده و از بین بردن آلودگی‌های خونی تجویز می‌شد. متون سیدها به معرفی هفت نوع متفاوت عسل می‌پردازد که این تفاوت بر حسب مکانیست که عسل از آن جمع شده، عسلی که از جنگل‌های انبوه کوهستانی جمع‌آوری شده با عنوان عسل کوهی یا عسل کوهستانی شناخته می‌شود و گفته می‌شود که دارای ارزشمندترین خواص دارویی است. اعتقاد بر این است که شهدی که زنبورها جمع کرده و این نوع عسل را می‌سازند خواص گیاهان دارویی بسیاری را در خود جای داده است.

 


  روش‌های درمانی و کاربردهای سنتی عسل آب عسل


۳-۱ قاشق چای‌خوری عسل با یک لیوان آب که به دمای اتاق رسیده، دوبار در روز مصرف شود تا نسوج بدن تقویت شده و از ضعف سیستم عصبی کاسته شود.
۳-۱ قاشق چای‌خوری عسل با یک لیوان آب ولرم، بی‌درنگ خاصیت انرژی‌زایی خود را نشان می‌دهد و به کنترل وزن کمک شایانی می‌نماید. استعمال موضعی
در صورتی که عسل را بر روی خراش‌های پوستی بمالید، به سرعت آن را التیام بخشیده و اسکار را به حداقل می‌رساند.

فواید عسل و لیمو
به مقدار مساوی عسل و آب لیموی تازه را به صورت موضعی مانند ماسک به مدت ۲۰ دقیقه روی صورت خود ماساژ دهید و این کار را دو بار در روز انجام دهید تا لکه‌های سیاه از روی صورتتان محو شوند.

حفظ سلامت قلب
آب یک عدد انار تازه را بگیرید و۱ قاشق سوپ‌خوری عسل به آن بیافزایید.
هر روز صبح ناشتا بنوشید.
با سوزنی بلند، سوراخی درون خرما ایجاد کنید. درون آن را با عسل پر کنید و دوبار در روز و هر بار ۲ تا ۴ عدد خرما میل کنید.

عسل علاج سرماخوردگی


اگر از عوارض جانبی  سرماخوردگي  رنج می‌برید یا از آن دسته افرادی هستید که هر روز صبح که بیدار می‌شوید بینی شما کیپ است، مصرف چریش(یاس بنفش هندی)، فلفل و زردچوبه تا حد بسیار زیادی به شما کمک خواهد کرد. در اینجا به چند نمونه از روش‌های درمانی اشاره می‌کنیم
گزینه۱: ۱۰ الی ۱۲ عدد دانه فلفل را به خوبی بکوبید و اجازه دهید یک شب در ۲ قاشق چای‌خوری عسل خیس بخورد. (۸ الی ۱۲ ساعت) صبح دانه‌های فلفل را خورده و البته به خوبی بجویید. شما می‌توانید کمی زردچوبه به عسل اضافه نمائید.
گزینه ۲: برگ‌های چریش را آسیاب کنید، به حالت خمیری در آورید و به صورت گلوله‌های کوچکی گرد کنید و گلوله‌ها را درون عسل بیاندازید و صبح به صورت ناشتا مصرف کنید. تا ۶۰ دقیقه بعد از خوردن آن به هیچ وجه چیزی نخورید تا چریش‌ها از دستگاه گوارش عبور کنند. این گلوله‌های آغشته به عسل برای درمان آلرژی‌های پوستی و خوراکی نیز سودمند است. چریش از خواص دارویی فراوانی برخوردار است و این نوع آن بسیار سودمند است. اگر برگ‌های چریش معمول برایتان بسیار تلخند، شما می‌توانید از بر‌گ‌های نازک‌تر و لطیف‌تر آن استفاده کنید.

 

هندوانه، زنجبیل و نعناع ترکیبی خنک کننده
دستورالعملی خنک کننده با عسل و هندوانه، فوق‌العاده برای ماه‌های فصل تابستان مواد لازم: ¼ هندوانه ۱ تکه سه سانتی زنجبیل ¼ فنجان برگ نعنای تازه نمک برای مزه‌دار کردن پودر فلفل سیاه برای مزه‌دار کردن ۳ قاشق سوپ‌خوری عسل طرز تهیه: هندوانه را پوست کنده، دانه‌هایش را جدا کنید و خرد کنید. تکه‌های خرد شده را درون مخلوط کن بریزید.  زنجييل را پوست کنده، له کرده و درون مخلوط کن بریزید. برگ‌های نعناع، نمک، پودرفلفل و عسل را هم درون مخلوط کن بریزید. همه مواد را با هم مخلوط کنید تا نرم شوند. مواد را از صافی عبور دهید.
شربت بدست آمده را درون لیوان‌ها بریزید و سرو کنید. حسن ختام این مقاله را به حقایقی چند درباره عسل و زنبورها اختصاص می‌دهیم:
در حدود ۲۵۰۰۰ گونه زنبور شناخته شده در جهان وجود دارد که در کمال تاسف برخی از این گونه‌ها در خطر انقراض قرار دارند.
تقریبا ۸۰٪ از خوراکی‌های موجود در سوپرمارکت در نتیجه گرده‌افشانی زنبورها تهیه می‌شود.
نخستین پیشینه جمع‌آوری عسل از سوی بشر به ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد باز می‌گردد! این پیشینه بر اساس نقش و نگارهای بدست آمده از غارها و بویژه غار عنکبوتی در والنسیای اسپانیا جمع‌آوری شده است.
هر زنبور باید ۱۰ میلیون بار سفر و کاوش کرده تا شهد جمع کند یا معادل ۱.۵ دور چرخش دور زمین تا بتواند معادل ۵۰۰ گرم عسل تهیه کند.
 


عسل اشكورات


     عسل اشكورات هم مانند عسل سبلان اردبيل بي نظير و با كيفيت است و بعلت وجود تمامي گياهان دارويي و درختان ميوه در اين ناحيه كوهستاني و بكر بودن منطقه بهترين عسل را در آن مي توان يافت .

       روستاي من سپارده از نظر عسل يكي از مرغوب ترين عسل ها را دارا مي باشد .

آقايان  سيد محسن نصيري سجيراني و  ليما درباره عسل اشكور مي گويند :
آقاي سيد محسن: چون عسل هايي كه از دل كوههاي اشكور با داشتن گل و گياه فراوان به عمل مي آيد واقعا" بينظير مي باشد و نيازي به آزمايشگاه و تضمين و ... نمي باشد . هركس يك بار از عسل طبيعي ميل نمايد ، شيفته آن خواهد شد .


آقاي ليما:من مدتی است دارم رو زنبور عسل کار می کنم البته در یه استان دیگه. بخصوص در زمینه ازمایشگاهی. گلوکز عسل طبیعی 30 درصد هست . ان چیزی که مدنظر تون هست احتمالا ساکارز است. در مورد گلوکز نسبت گلوکز به فروکتوز هست . ( فروکتوز عسل 38%) نسبت فروکتوز به گلوکز 106-119به 100 هست اگر این نسبت به زیر 95 به100 برسه عسل خوبی نیست.
      عسل های شمال به علت رطوبت بالا کیفیت خوبی ندارند. ولی عسل اشکور به علت تنوع بالای گلها و شهد گلهای گل گاوزبان و گیاهان دارویی پر شمار می تواند مانور خوبی برای تبلیغ باشد. ساکارز عسل تولیدی ما زیر 2 هست. من زمانی که ساکن اشکور بودم زنبور داشتم ولی در اشکور اصلا علمی کار نمیشه. خیلی دوست دارم دوباره بتونم تو اشکور اطلاعاتم رو پیاده کنم. پیشنهاد میکنم کتاب پرفسور شهرستانی نابغه زنبور داری( گیلانی) رو مطالعه بفرمایید .

 


 
* منابع:
    *   عسل درمانى، تألیف آقایان مرتضى على آقایى و سید حسن میرنظامى ضیابرى، نشر آییژ سال 1384.
       * خواص درمانى عسل، تألیف مهندس سید جواد سعادتمند، نشر علوم کشاورزى، سال 1377.
    *  پانزده روز تا سلامتى، تألیف جمشید خدادادى، نشر سهروردى، سال 1386.
   *    مجله سلامت
      *  سايت زلال نيوز
        *سايت وب گفتار
          *كتب و مجلات و بررسي ميداني
      *    خبرگزاري اشكورات
      
 
      
  تحقيق و گردآوري : اسماعيل اشكور كيايي . م 1348 سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
 
 

مقدمه و فصل اول: فندق اشكورات ؛ شرح كاشت-داشت - برداشت آن

 

 

مقدمه : فندق سپارده و منطقه اشكور

 

 

مقدمه اي در مورد فندق اشكورات

من فرزند اشکورم ولي در تهران دود آلود زندگي مي كنم . هر لحظه به روستايم سپارده  هستم .فندق يكي از محصولات استراتژيك اشكور و منبع درآمد روستايمان سپارده و ساير نقاط منطقه مي باشد و 15 هزار خانوار در اشكورات به كشت و برداشت فندق مشغولند و از طريق فروش آن قسمتي از درآمد سالشان را تامين مي كنند.

لازم به توضيح مي باشد كه اشكورات از لحاظ توليد سطح زير كشت فندق در كشور مقام اول را دارد.كشور ايران مقام ششم توليد فندق جهان را به خود اختصاص داده است. اما اين سالها با خشكسالي و برف زدگي و يخبندان مواجه شده و درصد محصول آن كاهش يافته .اميدوارم مسئولين محترم شهرستان رامسر با ترويج انواع آبياري قطره اي و آموزش كشاورزان  بتوانند جبران خشكسالي را بنمايند و درصد توليد اين محصول را افزايش دهند.

مختصري درباره فصل برداشت فندق در اشكورات:
درختچه ای زیبایی که در اثر کنار هم قرار گرفتن ودریک ردیف بودن به موازات سایر ردیفها باغاتی زیبا وانبوه را بوجود آورده که چشم هر بیننده ای را خیره میکند،خیلی ها میگویند اوج زیبایی باغات فندق اواسط فصل بهار است وقتی که شکوفه های فندق نمایان شده وسبزی برگها با سفیدی شکوفه ها با هم در آمیخته ومنظره ای چشم نواز ایجاد می شود وبعضی ها مثل من براین عقیده اند که کمال زیبایی باغات فندق از ابتدای شهریور شروع میشود،هنگامه برداشت محصول وقتی که مردان بر روی درختها به تکان دادن (فلاکن)مشغولند وزنان و دختران با آن لباسهای محلی زیبای خود به موازات  و دوشادوش یکدیگر دریک ردیف(یک کیل)مشغول جمع آوری محصول خود از روی زمین هستند،صدای زیبای برخورد فندقها با زمین وخوشحالی کشاورز از به بار نشستن زحمتش زیباترین لحظات را خلق میکند.

البته اين محصول در كل اشكور يافت مي شود اما در روستاهاي سپارده ؛ تمل ؛ لشكان ؛ گيري ؛ درگاه؛ شوك... فراوان تر است .

نويسنده مقدمه : اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

فصـــــــــــل اول

گیاه فنــــــــــــــــدق

شناسنامه

 

فندق Corylaceae

تیره

Corylus avellana

نام لاتین

Filber tree –Hazelnut tree -cobnut

نام انگلیسی

فندق – گلوز – گلا غوزه

نام فارسی

نبدق – جلوز - مثجرالنبدق

نام عربی

 

بيوگرافي گیاه فندق

اين درختچه به ارتفاع 5/1 متر که در اماکن مساعد به ارتفاع6 تا 7 متر (گاهی بیشتر) درمی می آید و به سهولت جنگلی انبوه بوجود می آورد.درختچه ویا درخت فندق برگ‌هایی پهن و نوک‌تیز با دو ردیف دندانه، به رنگ سبز و گل‌هایی بر دو نوع نر و ماده دارد. نوع نر این گل‌ها دارای ۳ تا ۸ پرچم است و مجموعه آن به صورت سنبله‌های آویخته در پاییز ظاهر می‌شود.و میوه آن که فندق نامیده می‌شود، در حالت تازه از پوشش سبز رنگی پوشیده شده‌است و به تدریج وبعد ازرسیدن محصول و نزدیک شدن به فصل برداشت پس از خشک شدن از آن جدا میگردد.

امروزه وبا صنعتی شدن کشاورزی از روشهای مدرن  کشاورزی برای بهبود کیفیت وهمچنین افزایش کمی محصول استفاده شده ودر اثر غلمه زنی ودورگه گیری گونه های مختلف موجود تنوع زیادی در محصول فوق ایجاد شده که هریک مشخصات خاص خود را دارند.

 

نیاز اکولوژیکی

درختان فندق به زمستان نسبتاً سرد و تابستان خنک نیاز دارند برای رشد و تکامل میوه تابستان خنک و طولانی از تابستان گرم و طولانی مناسبتر است. درختان فندق برای رفع نیاز سرمایی بایدمدت نسبتاً طولانی در معرض سرمای متوسط قرار گیرند. در مناطق مرطوب درختها نسبت به عوامل بیماریزا حساس هستند.

درختان فندق مقاوم به سرما هستند. شاتونها و گلهای ماده فندق در مقایسه با گلهای باز شده مقاومت بیشتری نسبت به سرما دارند. در صورتیکه گلهای ماده باز شده باشند دمای 5/9- درجه سانتی گراد به آنها صدمه می زند بین حداقل و حداکثر دمای هوا با تاریخ های گل دهی گل آذین نر و ماده رابطه مستقیمی وجود دارد افزایش مجموع درجه حرارتهای موثر ظهور کلاله را در ارقام زودرس به تاخیر می اندازد. مقاومت بافتها نسبت به سرما تعیین شده است که از حساس تا مقاوم عبارتند از : استوانه مرکزی، آوندهای چوب، کامبیوم و پوست.

در اواسط زمستان مقاومت جوانه های رویشی نسبت به سرما بیشتر از گلهای ماده است. همچنین مقاومت اکثر گلهای ماده در دی ماه بیشتر از گلهای نر است از کاشت فندق در مناطق پست که هوای سرد در آنجا باقی می ماند باید خودداری کرد و همینطور بادهای خشک نیز نباید در آن منطقه وجود داشته باشد مناطقی که دارای بارندگی متوسطی بوده و توزیع بارندگی نیز در طول فصل مناسب است برای کاشت موفقیت آمیز فندق خیلی مناسب هستند. خاکهای خنثی تا کمی اسیدی با 6= pH برای کاشت فندق مناسب است.

آماده سازي خاك

 

نوع خاک مناسب برای کاشت فندق در مناطق مختلف متغیر است ولی بطور کلی خاک باید عمیق، حاصلخیز و دارای زهکشی خوبی باشد. در خاکهای عمیق مقدار زیادی آب و مواد غذایی ذخیره می شود که در طی فصول خشک مورد استفاده قرار می گیرد. ریشه های درخت فندق تا عمق 5/2 تا 4 متر بسرعت رشد می کند.

 عوامل نامساعدی مثل وجود لایه غیر قابل نفوذ، بالا بودن سطح آب زیرزمینی وجود سنگ و شن و عدم وجود تهویه در خاک، رشد ریشه ها را محدود می کند. خاک باید تا عمق 4 متر دارای تهویه خیلی باشد درختان فندق در مقایسه با درختان گردو تحمل بیشتری نسبت به خاکهای فشرده دارند. ازدیاد فندق از دیاد به دو رویش از دیاد به وسیله بذر و از دیاد رویشی انجام می گیرد. در ازدیاد به وسیله بذر با کاشت فندق بلافاصله پس از برداشت همراه با پریکارپ به مقدار زیادی جوانه زنی را کاهش می دهد. حذف پوسته بذر مثل حذف پریکارپ جوانه زنی را تا 81 درصد افزایش می دهد. خواب بذر با یک دوره استراتیفیکاسیون به مدت 6 ماه برطرف می شود. در صورتیکه فندق دیر برداشت شود (آخر شهریور) پریکارپ میوه ها سخت می شود در اینصورت ابتدا یک دوره استراتیفیکاسیون گرم در 20 درجه سانتی گراد ضروری است و بدنبال آن بذور فندق باید در معرض یک دوره سرما (4 درجه سانتی گراد) قرار گیرند.

در میوه هایی که زود برداشت می شود (آخر مرداد) آندوسپرم و جنین اغلب به اندازه کافی رشد نمی کند و جوانه زنی این قبیل بذور بخوبی صورت نمی گیرد. برای از بین بردن خواب بذور فندق اگر آنها را به مدت 6 هفته در معرض سرمای 5 درجه سانتی گراد قرار داده و سپس به 20 درجه سانتی گراد منتقل شوند اسید جیبرلیک در بذر تجمع یافته و موجب جوانه زنی می شود. در ازدیاد رویشی روشهای مختلفی وجود دارد که عبارتند از : از دیاد بوسیله قلمه – ازدیاد بوسیله خوابانیدن – ازدیاد بوسیله پیوند – ازدیاد بوسیله ریزازدیادی

تاریخ و فواصل کاشت

زمینهای شیب دار قبل از کاشت باید تراس بندی شوند تا بتوان درختان فندق را با فواصل مناسب در آنها کاشت این عمل استفاده از کودهای شیمیایی ، دامی و نیز آبیاری را تسهیل می کند. در هنگام کاشت باید دقت شود داخل چاله ها عاری از سنگ باشد زیرا وجود سنگ ریشه ها را محدود می کند کاشت فندق در اواخر زمستان یا در بهار صورت میگیرد.

 در هنگام کاشت پس از حفر گودالها در ته هر گودال مقداری خاک را به صورت کپه ریخته و ریشه نهال را در روی آن قرار می دهند سپس بقیه گودال را با خاک رویی پر کرده و آنرا سفت می کنند. اطراف نهال را با خاک اره یا خاک سست پوشانده و آنرا آبیاری می کنند. برای کاهش تعداد پا جوش ها و حذف آسانتر آنها نهالها را از ارتفاع 50 تا 75 سانتی متری سربرداری می کنند و تنه نهالها را به منظور جلوگیری از آفتاب سوختگی با یک ماده سفید رنگ آمیزی کرده و یا با کاغذ سفید آنرا می پوشانند.

 
   
   

کاشت

در صورتیکه فندق بصورت بوته ای یا پرچین پرورش داده نشود فاصله کاشت 6 متر است. عملکرد فندق در حالت درخت بشتر از حالت بوته ای است. در حالت بوته ای قسمت مرکزی ضعیف مانده و یا در اثر سایه قسمتهای بیرونی از بین میرود. فاصله کاشت بسته به اینکه در بین درختان فندق چیز دیگری هم کاشته شود متفاوت است.

داشت

مراقبت از درختان فندق از جنبه های مختلفی صورت می گیرد. که بقرار زیر است : هرس:در درختان بارده شاخه های جانبی که بر روی شاخه های اصلی قرار دارند هر سال هرس شده مر شاخه های ضعیف حذف می شوند. اگر در هنگام کاشت هرس ریشه صورت گرفته باشد در مراحل بعدی نیاز به هرس کمتر خواهد بود ولی وقتی درختان فندق 12 تا15 ساله شدند بهتر است مقدار زیادی از شاخه های جانبی هرس شوند تا رشد شاخه های قوی تحریک شود. در این حالت در هر درخت 8 تا 10 شاخه باقی می گذارند تا میوه بهتر پر شده و محصول افزایش یابد. اضافه کردن کود دامی به مقدار 30 تن در پائیز به همراه 600 کیلوگرم در هکتار سوپرفسفات و در بهار 400 تا 500 کیلوگرم سولفات آمونیوم یا 300 تا 400 کیلوگرم سیانید کلسیم و یا 150 تا 300 کیلوگرم در هکتار نیترات آمونیوم پیشنهاد می شود

 مبارزه با آفات : آفات فندقها از قبیل کنه فندق، سرخور طومی فندق ، سوسک چوب خوار، کنه مولد کال فندق، سپردار فندق ، نماند ، پژمردگی باکتریابی، پژمردگی فندق ، پوسیدگی قهوه ای یا آنتراکوز کپک خاکستری و بیماری ویروس موزائیک می باشد. آبیاری : اگر فندق در خاکهای حاصلخیز که ظرفیت نگهداری آب زیادی دارند کاشته شود به آبیاری کمی نیاز خواهد داشت

 حذف پاجوشها : حذف پاجوشها در اطراف تنه فندق ضروری است به منظور حذف موثر پا جوشها ضروری است که عمل حذف 3 تا 4 بار در سال و تا چند سال پس از کاشت صورت گیرد.حذف پا جوشهای جدید باید تا حد امکان از نزدیک محل رشد آنها صورت گیرد.مبارزه با علف های هرز که توسط علف کش های شیمیایی صورت می گیرد. گل دهی : گل دهی فندق 3 تا 4 سال پس از کاشت صورت می گیرد ولی معمولاً باردهی از سال 5 یا 6 شروع می شود مدت باردهی 10 تا 20 سال است شاخه هایی که طول آنها 16 تا 25 سانتی متر است بیشترین ظرفیت باردهی را دارند.تمام گونه های جنس Corylus یک پایه بوده، گلهای یک جنسی تولید می کنند و گرده افشانی آنها توسط باد صورت می گیرد.

دوره گل دهی فندق در شرایط طبیعی حدود 3 ماه طول می کشد که با گرده افشانی ارقام زودرس شروع شده و با مرحله اوج گل دهی در ارقام دیررس تمام می شود. فندق گیاهی خود ناسازگار است لذا برای انجام گرده افشانی مطلوب باید ارقام مختلف با هم کاشته شود. کاشت 12درصد درختان گرده افشان در شرایط مساعد برای گرده افشانی رقم اصلی کافی است.

 در ازدیاد رویشی روش‌های مختلفی وجود دارد که عبارتند از:

  • ازدیاد بوسیله قلمه
  • ازدیاد بوسیله خوابانیدن
  • ازدیاد بوسیله پیوند

ازدیاد بوسیله ریزازدیادی

 

 

 

برداشت

میوه های فندق پس از رسیدن بر روی زمین می ریزند میوه هایی که به روی زمین می ریزند در اثر رطوبت خاک تغییر رنگ می دهند از این رو برای جلوگیری از آن باید در اولین فرصت پوست میوه ها جدا شود.میوه ها در طول فصل باید 2 تا 3 بار جمع آوری شوند. عملکرد درختان فندق بسته به سن و قدمت درخت فاصله کاشت ، عملیات آماده سازی خاک و عوامل دیگر متفاوت است اگر یک هکتار باغ 2200 کیلوگرم محصول تولید کند محصول خوبی داشته است عملکرد درختان، بارده از سالی به سال بعد دچار نوسان می‌گردد.

 مراقبت

مراقبت از درختان فندق از جنبه‌های مختلفی صورت می‌گیرد. که به‌قرار زیر است:

  • هرس: در درختان بارده شاخه‌های جانبی که بر روی شاخه‌های اصلی قرار دارند هر سال هرس شده مر شاخه‌های ضعیف حذف می‌شوند. اگر در هنگام کاشت هرس ریشه صورت گرفته باشد در مراحل بعدی نیاز به هرس کمتر خواهد بود ولی وقتی درختان فندق ۱۲ تا۱۵ ساله شدند، بهتر است مقدار زیادی از شاخه‌های جانبی هرس شوند تا رشد شاخه‌های قوی تحریک شود. در این حالت در هر درخت ۸ تا ۱۰ شاخه باقی می‌گذارند تا میوه بهتر پر شده و محصول افزایش یابد. اضافه کردن کود دامی به مقدار ۳۰ تن در پاییز به همراه ۶۰۰ کیلوگرم در هکتار سوپر فسفات  و در بهار ۴۰۰ تا ۵۰۰ کیلوگرم  سولفات آمونيوم  یا ۳۰۰ تا ۴۰۰ کیلوگرم سانيد كلسيم  و یا ۱۵۰ تا ۳۰۰ کیلوگرم در هکتار  نيترات آمونيوم پیشنهاد می‌شود.
  • مبارزه با آفات: آفات فندق‌ها از قبیل کنه فندق، سرخور طومی فندق، سوسک چوب خوار، کنه مولد کال فندق، سپردار فندق، نماند، پژمردگی باکتریابی، پژمردگی فندق، پوسیدگی قهوه‌ای یا آنتراکوز کپک خاکستری و بیماری ویروس موزائیک می‌باشد.
  • آبیاری: اگر فندق در خاک‌های حاصلخیز که ظرفیت نگهداری آب زیادی دارند کاشته شود به آبیاری کمی نیاز خواهد داشت.
  • حذف پاجوش‌ها: حذف پاجوش‌ها در اطراف تنه فندق ضروری است به منظور حذف موثر پاجوش‌ها ضروری‌است که عمل حذف، ۳ تا ۴ بار در سال و تا چند سال پس از کاشت صورت گیرد. حذف پاجوش‌های جدید باید تا حد امکان از نزدیک محل رشد آنها صورت گیرد. مبارزه با علف‌های هرز که توسط علف‌کش‌های شیمیایی صورت می‌گیرد.
  • گل‌دهی: گل‌دهی فندق ۳ تا ۴ سال پس از کاشت صورت می‌گیرد، ولی معمولاً باردهی از سال ۵ یا ۶ شروع می‌شود مدت باردهی ۱۰ تا ۲۰ سال است. شاخه‌هایی که طول آنها ۱۶ تا ۲۵ سانتی‌متر است بیشترین ظرفیت باردهی را دارند. تمام گونه‌های جنس Corylus یک پایه بوده، گل‌های یک جنسی تولید می‌کنند و گرده‌افشانی آنها توسط باد صورت می‌گیرد. دوره گل‌دهی فندق در شرایط طبیعی حدود ۳ ماه طول می‌کشد که با گرده‌افشانی ارقام زودرس شروع شده و با مرحله اوج گل‌دهی در ارقام دیررس تمام می‌شود. فندق گیاهی خود ناسازگار است، لذا برای انجام گرده‌افشانی مطلوب، باید ارقام مختلف با هم کاشته شود. کاشت ۱۲ درصد درختان گرده‌افشان در شرایط

 

 

آبیاری

یکی از اساسی ترین نیاز برای درخت فندق وجود اسید آبسیسیک کافی در اطراف ریشه ها و وجود رطوبت کافی (رطوبت نسبی حداقل ۶۰ درصد) در محیط اطراف درخت است زیرا ریشه های سطحی و برگهای پهنی دارد مناطقی که دارای بارندگی متوسطی بوده و توزیع بارندگی نیز در طول فصل مناسب است برای کاشت موفقیت آمیز فندق خیلی مناسب هستند.

آبیاری منظم باغهای احداث شده فندق سبب می شود:

الف- میزان گیرایی نهال های کاشته شده افزایش یابد و سیستم ریشه بندی آنها تقویت شود.

ب- رشد گیاه تسهیل و تسریع شود

ج- کیفیت و کمیت محصول افزایش یابد

دور ابیاری بسته به شرایط آب و هوایی و خاک از ۴ تا ۷ روز بوده و در طی دوره رشد به ۱۰۰۰۰ متر مکعب اسید آبسیسیک نیاز دارد.

تکثیر فندق

الف- جنسی (با بذر): تکثیر فندق به وسیله بذر مانند اغلب درختان میوه امکان پذیر است در ازدیاد به وسیله بذر با کاشت فندق بلافاصله پس از برداشت همراه با پریکارپ به مقدار زیادی جوانه زنی را کاهش می دهد. حذف پوسته بذر مثل حذف پریکارپ جوانه زنی را تا ۸۱ درصد افزایش می دهد. خواب بذر با یک دوره استراتیفیکاسیون به مدت ۶ ماه برطرف می شود. در صورتیکه فندق دیر برداشت شود (آخر شهریور) پریکارپ میوه ها سخت می شود در اینصورت ابتدا یک دوره استراتیفیکاسیون گرم در ۲۰ درجه سانتی گراد ضروری است و بدنبال آن بذور فندق باید در معرض یک دوره سرما (۴ درجه سانتی گراد) قرار گیرند. در میوه هایی که زود برداشت می شوند (آخر مرداد) آندوسپرم و جنین اغلب به اندازه کافی رشد نمی کند و جوانه زنی این قبیل بذور بخوبی صورت نمی گیرد. برای از بین بردن خواب بذور فندق اگر آنها را به مدت ۶ هفته در معرض سرمای ۵ درجه سانتی گراد قرار داده و سپس به ۲۰ درجه سانتی گراد منتقل شوند اسید جیبرلیک در بذر تجمع یافته و موجب جوانه زنی می شود.

ب- روش تکثیر غیر جنسی (رویشی) عملی و آسان تر می باشد.

۱- پاجوش: پاجوش ها شاخه هایی هستند که از جوانه های نابجای ریشه به وجود می ایند و برای تکثیر فندق می توان خاک پای درخت را کنار زده و این شاخه ها را جدا نموده و در محل مورد نظر کاشت

۲- خوابانیدن: خوابانیدن فندق به دو صورت خوابانیدن کنده ای و کپه ای صورت می گیرد و در هر دو روش ابتدا باید نهالی را که به عنوان پایه مادری انتخاب می کنیم در سال اول از سطح خاک کف بر نموده و با خاک دادن پای پاجوش های روئیده شده آنها را ریشه دار نموده و در محل اصلی می کاریم.

۳- فندق را می توان مانند سایر درختان میوه با پیوند زدن ارقام اصلاح شده روی پایه های بومی و اصلاح شده تکثیر نمود و برای پیوند زدن از انواع پیوند جوانه می توان استفاده نمود.

دامنه انتشار

آذربایجان کلیبر،اهر (در 1200 متری) قره داغ، ارسباران ، اردبیل، آستارا، آسپینا در طالش در ارتفاعات 1500 متری شهرستان رامسر [جواهر ده و اشكورات رامسر ] ؛ شهرستان رودسر [ منطقه اشكورات ] و در بعضی از نقاط کشور پرورش داده می شود.

 


منابع:

  -چشم انداز بخش کشاورزی استان قزوین،تألیف سازمان جهاد کشاورزی استان قزوین

 -   فندق،کشت و تولید.ترجمه:محمود درویشیان،شرکت انتشارات فنی ایران.1377

- جناب آقاي بهبود شهسوار كله

-سايت دانشنامه رشد

 ....

تحقيق و گرد آوري اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

 

 

 

 

 

 

 

نام آوران اشكور - دكتر فنايي اشكوري [ توابع رحيم آباد رودسر] قسمت دهم

نام آوران اشكور - دكتر فنايي اشكوري [ رحيم آباد رودسر] قسمت دهم

فيلسوف و محقق بزرگ دكتر فنايي اشكوري

 

 

 


محمد فنائي اشکوري در سال 1340 در اشکور رودسر متولد شد. پس از پايان دوره ابتدائي، مقدمات علوم اسلامي را در چالوس وقزوين آموخت.وي در سال 1359 وارد حوزه علميه قم گرديدو تا سال 1370 دروس سطح و خارج فقه و اصول و همچنين متون سنتی فلسفه و عرفان اسلامي را نزد اساتيد برجسته آموخت.

 اين فيلسوف و محقق بزرگ  در کنار دروس يادشده، دوره چهارساله مؤسسه در راه حق در زمينه مقدمات علوم انساني را نيزبه پايان رساند. از اساتید او در خارج فقه و اصول آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی است. اساتید فلسفه و عرفان او عبارتند از حضرات آیات: انصاری شیرازی، حسن زاده آملی، جوادی آملی و مصباح یزدی. وی با شرکت در درس های مختلف فلسفه غرب دانشگاه تهران و دیگر مراکز آموزش عالی با فلسفه غرب آشنا گردید. پژوهش‌های او بیشتر معطوف به حوزه فلسفه، دین، فلسفه دین، عرفان و علوم دینی می‌باشد.
 
فنائی در سال 1371 وارد دانشگاه مک گيل کانادا شد و در مؤسسه مطالعات اسلامي آن دانشگاه  به تحصیل پرداخت و با ارائه پایان نامه با عنوان Secondary Intelligibles مدرککارشناسي ارشد در فلسفه تطبيقي را دريافت کرد و در سال 1380 ازدانشکده مطالعات اديان همان دانشگاه در رشته فلسفه دين به اخذ مدرک دکتري نايل گرديد. موضوع پایان نامه دکتری او معرفت شناسی تجارب عرفانی (Epistemology of Mystical Experience) است. وي سپس به ايران بازگشت و در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره در حوزه هايي همچون فلسفه تطبيقي، عرفان اسلامي و فلسفه دین به تدريس و پژوهش پرداخت که تاکنون ادامه دارد.

 فنائي اشکوری تاکنون بیش از 50 کتاب و مقاله در نشريات داخلي و خارجي منتشر نموده و در کنفرانس هاي بين المللي مختلفي (از جمله در دانشگاه های آمریکا، کانادا، انگلستان، ایتالیا، اتریش، سوئد، یونان، اسلونی، لبنان، اندونزی و ...) در زمينه هاي فلسفه، عرفان و دين به ارائه مقاله و سخنرانی پرداخته است.

وی همچنین در بسیاری از دانشگاه ها و مراکز علمی ایران سخنرانی کرده است و با رسانه های مختلف داخلی و خارجی (صدا و سیما و نشریات و خبرگزاری ها و سایت های مختلف) در مسائل گوناگون علمی، دینی ، اجتماعی و سیاسی گفت و گو داشته است   . وي پس از  بازگشت به ايران  در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره در حوزه‌هایی همچون فلسفه تطبیقی، عرفان اسلامی و فلسفه دین به تدریس و پژوهش پرداخت که تاکنون ادامه دارد..
 
كتاب هايي كه از نامبرده به چا پ رسيده :

 1-معرفت شناسي ديني       
  2-علم حضوري
 3 -معقول ثاني
4-دانش اسلامي و دانشگاه اسلامي

5-منزلت زن در انديشه اسلامي
6- تعهد به حقيقت
.7- بحران معرفت، نقد عقلانیت و معنیوت تجددگرا
.8 - نيايش عارفان، شرح حکمت و معنويت شيعي در دعاي کميل
.9 - فيلسوفان معاصر اسلامي در حوزه علميه
.10 -مقدمه ای بر فلسفه اسلامی معاصر
.11- درآمدی برتاریخ فلسفه اسلامی
.12 - درآمدی بر تاریخ فلسفه غرب
.13 -شاخصه های عرفان ناب شیعی
14 - فلسفه و عرفان اسلامی در رویاروئی با چالشهای معاصر.

15 - عرفان اسلامی در متون عالمان شیعی [زير چاپ].

بيش چهل مقاله  به زبان فارسي در روزنامه و ماهنامه هاي مختلف به   منتشر شده  و تاكنون 11 فقره از مقالات به زبان انگليسي در كنفرانس هاي خارجي در كشورهاي مختلف ارائه گرديده و  سپس در مجموعه هاي هاي هر كنفرانس به انتشار يافته است .

از ديگر فعاليتها مشاوره و راهنمائي ده ها فقره پايان نامه كارشناسي ارشد و دكتري دانشجويان گرامي مي باشد .

منبع :

وبگاه موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني  [ ره ] .

وبگاه دكتر محمد فنائي اشكوري :

http://fanaei.ir/

 

 تحقيق و گرد آوري اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده ساكن تهران

نام آوران اشكور -  ميرزا احمد تملي اشكوري  [ توابع رامسر ] قسمت هشتم

نام آوران اشكور -  ميرزا احمد تملي اشكوري  [ توابع رامسر ] قسمت هشتم

ميرزا ا حمد اشكوري( قرن 13 – 1300 )

ميرزا احمد اشكوري از علماي قرن سيزدهم و در روستاي تمل از قراء اشكور سفلي سكونت داشته و قبل از 1300 در تمل وفات نمود داراي فرزندي بنام ملاعلي بوده است . « بزرگان تنكابن : 44 »

پي نوشت تمل بضم تاء و ميم و سكون لام بروزن (اُ مل )

تحقيق و گردآوري : اسماعيل اشكور كيايي م1348 سپارده ساكن تهران

على عليه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بيچارگان[سخاوت و ايثار علي]

على عليه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بيچارگان[ سخاوت و ايثار علي]

اذا جادت الدنيا عليك فجد بها على الناس طرا انها تتقلب فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت و لا البخل يبقيها اذا هى تذهب (على عليه السلام)

سخاوت از طبع كريم خيزد و محبت و جاذبه را ميان افراد اجتماع برقرار ميسازد،شخص سخى هر عيبى داشته باشد در انظار عموم مورد محبت است.

على عليه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بيچارگان بود هر كسى را فقر و نيازى ميرسيد دست حاجت پيش على عليه السلام مى‏برد و آنحضرت با نجابت و اصالتى كه در فطرت او بود حاضر نميشد آبروى سائل ريخته شود.

حارث حمدانى دست نياز پيش على عليه السلام برد،حضرت فرمود آيا مرا شايسته پرسش دانسته‏اى؟

عرض كرد بلى يا امير المؤمنين،على عليه السلام فورا چراغ را خاموش كرد و گفت اين عمل براى آن كردم كه ترا در اظهار مطلب خفت و شكستى نباشد.

روزى مستمندى بعلى عليه السلام وارد شد و وجهى تقاضا كرد،على عليه السلام بعامل خود فرمود او را هزار دينار بدهد عام��_��پرسيد از طلا باشد يا نقره؟فرمود براى من فرقى ندارد هر كدام كه بدرد حاجتمند بيشتر ميخورد از آن بده.

معاويه كه دشمن سرسخت آنحضرت بود روزى از يكى پرسيد:از كجا ميآئى؟

آن شخص از راه تملق گفت از پيش على كه بخيل‏ترين مردم است!معاويه گفت واى بر تو از على سخى‏تر كسى بدنيا نيامده است اگر او را انبارى از كاه و انبارى از طلا باشد طلا را زودتر از كاه ميبخشد.

يكى از مباشران على عليه السلام عوائد ملك او را پيش وى آورده بود آنحضرت فورا در آمد خود را بفقراء تقسيم نمود عصر آنروز همان شخص على عليه السلام را ديد كه شمشيرش را ميفروشد تا براى خانواده خود نانى تهيه كند.

على عليه السلام هيچگاه سائل را رد نميكرد و ميفرمود:اگر من احساس كنم كه كسى از من چيزى خواهد خواست پيش از اظهار او در اجابت دعوتش پيشدستى ميكنم زيرا حقيقت جود نا خواسته بخشيدن است.

على عليه السلام ميفرمود حاجتمندان حاجت خود را روى كاغذ بنويسند تا خوارى و انكسار سؤال در چهره آنها نمايان نشود.على عليه السلام چهار درهم پول داشت يكى را در موقع شب انفاق نمود و يكى را در روز و يكدرهم آشكارا و يكدرهم در نهان آنگاه اين آيه نازل شد كه مفسرين شأن نزول آنرا در مورد انفاق آنحضرت نوشته‏اند:

الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (1) .

كسانيكه اموال خود را در شب و روز،نهانى و آشكارا انفاق ميكنند براى آنها نزد پروردگارشان پاداشى است و ترس و اندوهى بر آنها نباشد (2) .

پس از قتل عثمان كه على عليه السلام بمسند خلافت نشست عربى نزد آنحضرت آمد و عرض كرد من بسه نوع بيمارى گرفتارم،بيمارى نفس،بيمارى جهل،بيمارى فقر!على عليه السلام فرمود مرض را بايد بطبيب رجوع كرد و جهل را بعالم و فقر را بغنى.

آن مرد گفت شما هم طبيب هستيد و هم عالم و هم غنى!

حضرت دستور داد از بيت المال سه هزار درهم باو عطاء كردند و فرمود هزار درهم براى معالجه بيمارى و هزار درهم براى رفع پريشانى و هزار درهم‏براى معالجه نادانى (3) .

علماء و مفسرين عامه و خاصه نقل كرده‏اند على عليه السلام در مسجد نماز ميخواند و در ركوع بود كه سائلى در حاليكه سؤال ميكرد از كنار او گذشت و آنحضرت انگشتر خود را كه در دست داشت با اشاره باو بخشيد،سائل وقتى از او دور شد با رسول اكرم صلى الله عليه و آله برخورد نمود حضرت پرسيد چه كسى اين انگشتر را بتو داد؟سائل اشاره بعلى عليه السلام نمود و گفت اين شخص كه در ركوع است آنگاه آيه:انما وليكم الله و رسوله...كه آيه ولايت بوده و ضمنا اشاره بخاتم بخشى آنحضرت است نازل شد (4) . (در بخش پنجم در ترجمه و تفسير آيه مزبور بحث خواهد شد)

على عليه السلام تنها به بخشش مال اكتفاء نميكرد بلكه جان خود را نيز در راه حق ايثار نمود،در شب هجرت بخاطر پيغمبر صلى الله عليه و آله از جان خود دست شست و باستقبال مرگ رفت،معنى پر مغز ايثار همين است كه جز على عليه السلام كسى بدان پايه نرسيده است.

ايثار مقدم داشتن ديگران است بر نفس خود و كسى تا تسلط كامل بر نفس نداشته باشد نميتواند مال و جان خود را بديگرى بدهد،اين صفت از سجاياى اخلاقى و صفات ملكوتى است كه در هر كسى پيدا نميشود،على عليه السلام با زحمت و مشقت زياد نانى تهيه كرده و براى فرزندان خود مى‏برد در راه سائلى رسيد و اظهار نيازمندى كرد حضرت نان را باو داد و با دست خالى بخانه رفت،روزى با غلام خود قنبر ببازار رفت و دو پيراهن نو و كهنه خريد كهنه را خود پوشيد و نو را بقنبر داد.

محدثين و مورخين،همچنين مفسرين ذيل تفسير آيات سوره دهر (هل اتى) هر يك با مختصر تفاوتى در الفاظ و عبارات در مورد ايثار على عليه السلام بطورخلاصه چنين نوشته‏اند كه حسنين عليهما السلام مريض شدند پدر و مادر آنها و حتى خود حسنين نذر كردند كه پس از بهبودى سه روز بشكرانه آن روزه بگيرند فضه خادمه منزل نيز از آنها پيروى نمود.

چون خداوند لباس عافيت بآنها پوشانيد بنذر خود وفا كرده و مشغول روزه گرفتن شدند،على عليه السلام سه صاع جو از شمعون يهودى كه همسايه‏شان بود قرض كرد و بمنزل آورد حضرت زهرا عليها السلام روز اول يكصاع از آنرا آرد نموده و (بتعداد افراد خانواده) پنج گرده نان پخت،شب اول موقع افطار سائلى پشت در صدا زد اى خانواده پيغمبر من مسكين و گرسنه‏ام از آنچه ميخوريد مرا اطعام كنيد كه خدا شما را از طعامهاى بهشتى بخوراند،خاندان پيغمبر هر پنج قرص را بمسكين داده و خود با آب افطار كردند.

روز دوم فاطمه عليها السلام ثلث ديگر جو را آرد كرد و پنج گرده نان پخت شامگاه موقع افطار يتيمى پشت در خانه حرفهاى مسكين شب پيشين را تكرار كرد باز هر پنج نفر قرصهاى نان را باو داده و خود با آب افطار كردند.روز سيم فاطمه عليها السلام بقيه جو را بصورت نان در آورد و موقع افطارى اسيرى پشت در آمد و سخنان سائلين دو شب گذشته را بزبان آورد باز خاندان پيغمبر نانها را باو دادند و خودشان فقط آب چشيدند روز چهارم حسنين عليهما السلام چون جوجه ميلرزيدند وقتى پيغمبر صلى الله عليه و آله آنها را ديد فرمود پناه مى‏برم بخدا كه شما سه روز است در چنين حاليد جبرئيل فورا نازل شد و 18 آيه از سوره هل اتى را (از آيه 5 تا آيه 22) در شأن آنها و توضيح مقامات عاليه‏شان در بهشت برين برسول اكرم صلى الله عليه و آله قرائت كرد كه يكى از آيات مزبور اشاره بانفاق و اطعام سه روزه آنها است آنجا كه خداوند تعالى فرمايد:

و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا (5) .

و در آخر آيات نازله هم از عمل بيريا و خالصانه آنها قدردانى‏كرده و فرمايد:ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا.يعنى البته اين (مقامات و نعمتهاى بهشتى كه در آيه‏هاى پيش آنها را توضيح داده) پاداش عمل شما است و سعى شما مورد رضايت و قدردانى است (6) .

پى‏نوشتها:

(1) سورة بقره آيه 274

(2) كشف الغمه ص 93ـينابيع المودة ص 92ـمناقب ابن مغازلى ص 280

(3) جامع الاخبار ص 162

(4) مناقب ابن مغازلى ص 313ـكفاية الطالب ص 250 و كتب ديگر.

(5) سوره دهر آيه .8

(6) شواهد التنزيل جلد 2 ص 300ـامالى صدوق مجلس 44 حديث 11ـكشف الغمه ص 88 و كتب ديگر .

 گردآوري اسماعيل اشكور كيايي /1348 سپارده - ساكن تهران

علي عليه السلام چگونه شهيد شد [ شهادت علي در محراب نماز]

قبل از اينكه به شهادت حضرت علي عليه السلام بپردازيم بهتر است ابن ملجم و قطام را بشناسيم و اينكه چكونه قصاص شدند. سپس به شرح واقعه شهادت حضرت با تكيه بر منابعه گوناگون.[اسماعيل اشكور كيا]

ابن ملجم مراديرا بهتر بشناسيم:

ابن ملجم مرادی که دارای نسبی عربی و از قبیله بنی مراد بود، قرآن و اسلام را از معاذ پسر جبل فراگرفته و در پی آن عمروعاص را در امر فراگیری قرآن یاری داد و در فتح مصر همراه عمروعاص قرار گرفت. پس از فتح مصر، ابن ملجم مدتی در آن سرزمین به تعلیم قرآن و فقه پرداخت و پس از به خلافت رسیدن علی (ع)، ابن ملجم با حضرت بیعت نمود و در جنگ جمل حاضر بود ولی پس از ماجرای حکمیت به خوارج پیوست و در پی آن ابن ملجم، عمرو پسر بکیر و برک پسر عبدالله گردهم آمدند و در مکه تصمیم گرفتند که در شب قدر؛ علی، معاویه و عمروعاص را به قتل برسانند و از این رو ابن ملجم راهی کوفه گردید و در آنجا عاشق دختری زیباروی به نام «قطام» گردید! (حوادث الایام: 221)

قطام كه  بود؟

 بنا بر آنچه که در منابع تاریخی ذکر شده است؛ قطام، دختر علقمه بن شحنه عدی از قبیله تیم الرباب بوده است به نحوی که صورت زیبا و چهره ی دلربای قطام، او را شهره شهر کرده بوده به طوری که او را «ماه روی کوفه» لقب داده بودند، ولی او از کسانی بود که بعد از واقعه نهروان و کشته شدن برادر و پدرش در زمره مخالفان حضرت علی (ع) قرار گرفت. وی دختری حیله گر، مکار و پیوسته درصدد انتقام خونی از قاتلان پدر و برادرش بود و به نقلی او به همراه حزب قائم، که به رهبری عبدالله بن وهب راسبی بود، جنگ با علی (ع) را جهاد، و خون آن حضرت را مباح می دانستند، از این رو پس از ملاقات ابن ملجم با قطام، قطام وی را ترغیب نمود و با وعده هایی وی را در کار خود استوارتر نمود. (تاریخ خمیس: 281؛ خوارج: 102

عاقبت ابن ملجم و قطام و قصاصي سخت براي آنها
در تاریخ آمده است که حضرت علی (ع) در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم فرزندانش را وصیت فرمود و پس از وفات امیرالمومنین علی (ع)، ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن (ع) آوردند و ایشان نیز با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص فرمود و این واقعه در 21 رمضان روی داد و چنانچه مشهور است ام الهیثم دختر اسود نخعی جنازه ی او را گرفته، آن را به آتش کشید. (ارشاد، ج1: 22؛ بحارالانوار، ج42: 232، 246، 298)

اما قطام دختری که لقب زیباروی کوفه را یدک می کشید عاقبتی بهتر از ابن ملجم نیافت به نحوی که آمده است بعد از کشته شدن ابن ملجم، مردم به سوی قطامِ ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جنازه اش را بیرون کوفه سوزانیدند. (بحارالانوار، ج42: 298؛ انوار العلویة: 390؛ نفائح العلام:.401

شهادت على عليه السلام

تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...

(نداى آسمانى)

على عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بكوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراى فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاى تجهيز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نيروهاى اعزامى از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخيله پيوستند،على عليه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با كوشش شبانه روزى خود در مورد تأمين و تهيه كسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاى عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را يارى نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجرى على عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براى حركت بسوى شام آماده نمود ولى در اين هنگام خامه تقدير سرنوشت ديگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقيم گردانيد.

فراريان خوارج،مكه را مركز عمليات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمين صحبت ميكردند،در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى و برادر كشى،معاويه و عمرو عاص و على عليه السلام ميباشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلى آسوده شده و تكليف خود را معين مى‏كنند،اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكى از اين سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على عليه السلام شد،عمرو بن بكر عهده‏دار كشتن عمرو عاص گرديد،برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرى در مكه كشيده شد و براى اينكه هر سه نفر در يكموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار ميمانند براى اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براى انجام ماموريت خود بسوى مقصد روانه گرديد،عمرو بن بكر براى كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت.

برك بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در ليله نوزدهم در صف يكم نماز ايستاد و چون معاويه سر بر سجده نهاد برك شمشير خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشير او بجاى فرق معاويه بر ران وى اصابت نمود.

معاويه زخم شديد برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گرديد و ضارب را نيز پيش او حاضر ساختند،معاويه گفت تو چه جرأتى داشتى كه چنين كارى كردى؟

برك گفت امير مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاويه گفت مقصودت چيست؟برك گفت همين الان على را هم كشتند:معاويه او را تا تحقيق اين خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گرديد او را رها نمود و بروايت بعضى (مانند شيخ مفيد) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.

چون طبيب معالج زخم معاويه را معاينه كرد اظهار نمود كه اگر امير اولادى نخواهد ميتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا بايد محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاويه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (يزيد و عبد الله) براى من‏كافى است (1) .

عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف يكم بنماز ايستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شديدى رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پيشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!

پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصريان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناك عمرو عاص تهديدش ميكردند عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟شمشيرى كه من بر او زده‏ام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمى‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!

بيچاره عمرو آنوقت فهميد كه اشتباها قاضى بيگناه را بجاى عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگريه نمود و چون عمرو عاص علت گريه را پرسيد عمرو گفت من بجان خود بيمناك نيستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاى خود مأموريتم را انجام دهم!عمرو عاص جريان امر را از او پرسيد عمرو بن بكر مأموريت سرى خود و رفقايش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشير قطع گرديد بدين ترتيب مأمورين قتل عمرو عاص و معاويه چنانكه بايد و شايد نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نيز كشته شدند.

اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسيد و بدون اينكه از تصميم خود كسى را آگاه گرداند در منزل يكى از آشنايان خود مسكن گزيد و منتظر رسيدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزى بديدن يكى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زيباروئى بنام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على عليه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولين برخورد دل از كف داد و فريفته زيبائى او گرديد و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.

قطام گفت براى مهريه من چه خواهى كرد؟گفت هر چه تو بخواهى!

قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن على بن ابيطالب است: (چه مهر سنگينى!شاعر گويد)

فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة 
كمهر قطام من غنى و معدم‏ 
ثلاثة آلاف و عبدو قنية 
و ضرب على بالحسام المسمم‏ 
و لا مهر اغلى من على و ان غلا 
و لا فتك الا دون فتك ابن ملجم.

يعنى تا كنون نديده‏ام صاحب كرمى را از توانگر و درويش كه (براى زنى) مانند مهر قطام مهر كند. (و آن عبارت است از) سه هزار درهم پول و غلام و كنيزى و ضربت زدن بعلى عليه السلام با شمشير زهر آلود.

و هيچ مهرى هر قدر هم سنگين و گران باشد از كشتن على عليه السلام گرانتر نيست و هيچ ترورى مانند ترور ابن ملجم نيست.بارى ابن ملجم كه خود براى كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نميخواست كسى از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا بقطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستى برايت فراهم ميكنم اما كشتن على بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟

قطام گفت البته در حال عادى كسى نميتواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كنى و غفلة بقتل رسانى تا درد دل مرا شفا بخشى و از وصالم كامياب شوى و چنانچه در انجام اينكار كشته گردى پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و همعقيده اوست گفت بخدا سوگند من بكوفه نيامده‏ام مگر براى همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا يارى‏ميكنم و تنى چند بكمك تو ميگمارم بدينجهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وى خواست كه در اينمورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (بجهت بغضى كه با على عليه السلام داشت) تقاضاى او را پذيرفت.

خود ابن ملجم نيز مردى از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعنى همان منافقى را كه در صفين على عليه السلام را در آستانه پيروزى مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز بآنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش بمسجد آمده و منتظر ورود على عليه السلام شدند.

مقارن ورود ابن ملجم بكوفه على عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر ميداد حتى در يكى از روزهاى ماه رمضان كه بالاى منبر بود دست بمحاسن شريفش كشيد و فرمود شقى‏ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و بهمين جهت روزهاى آخر عمر خود را هر شب در منزل يكى از فرزندان خويش مهمان ميشد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.

موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس بعبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهى بآسمان نگاه ميكرد و حركات ستارگان را در نظر ميگرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر ميشد تشويش و ناراحتى آنحضرت بيشتر ميگشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتى؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏هاى كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوى عرب را بخاك و خون افكنده‏ام ترسى از چنين اتفاقات ندارم ولى امشب احساس ميكنم كه لقاى حق فرا رسيده است.

بالاخره آنشب تاريك و هولناك بپايان رسيد و على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابى كه هر شب در آن خانه در آشيانه خودميخفتند پيش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا ميخواستند از رفتن وى جلوگيرى كنند!

على عليه السلام فرمود اين مرغ‏ها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آنحضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروى.على عليه السلام فرمود اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد كه بايد جارى شود.

على عليه السلام رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ايستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد ميزد لله الحكم لا لك يا على ضربتى بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلى كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشانى شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگريختند.

خون از سر مبارك على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :

بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الكعبة.

(سوگند بپروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود:

منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (3) .

(شما را از خاك آفريديم و بخاك بر ميگردانيم و بار ديگر از خاك مبعوث‏تان ميكنيم) و شنيده شد كه در آنوقت جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد و گفت:

تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء. (بخدا سوگند ستونهاى هدايت در هم شكست و نشانه‏هاى تقوى محو شد و دستاويز محكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله كشته شد،على مرتضى بشهادت رسيد و بدبخت‏ترين اشقياء او را شهيد نمود .)

همهمه و هياهو در مسجد بر پا شد حسنين عليهما السلام از خانه بمسجد دويدند عده‏اى هم بدنبال ابن ملجم رفته و دستگيرش كردند،حسنين باتفاق بنى‏هاشم على عليه السلام را در گليم گذاشته و بخانه بردند فورا دنبال طبيب فرستادند،طبيب بالاى سر آنحضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد بمعاينه و آزمايش پرداخت ولى با كمال تأسف اظهار نمود كه اين زخم قابل علاج نيست زيرا شمشير زهر آلود بوده و بمغز صدمه رسانيده و اميد بهبودى نميرود .

على عليه السلام از شنيدن سخن طبيب بر خلاف ساير مردم كه از مرگ ميهراسند با كمال بردبارى بحسنين عليهما السلام وصيت فرمود زيرا على عليه السلام را هيچگاه ترس و وحشتى از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او براى مرگ مشتاقتر از طفل براى پستان مادر بود!

على عليه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست بگريبان بود،او شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش آنحضرت كه قرار بود شجعان قبائل عرب آنرا زير شمشيرها بگيرند آرميده بود،على عليه السلام در غزوات اسلامى همواره دم شمشير بود و حريفان و مبارزان وى قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند،او ميفرمود براى من فرق نميكند كه مرگ بسراغ من آيد و يا من بسوى مرگ روم بنابر اين براى او هيچگونه جاى ترس نبود،على عليه السلام وصيت خود را بحسنين عليهما السلام چنين بيان فرمود:

اوصيكما بتقوى الله و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما،و لا تأسفا على شى‏ء منها زوى عنكما... (4)

شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم و اينكه دنيا را نطلبيد اگر چه‏دنيا شما را بخواهد و بآنچه از (زخارف دنيا) از دست شما رفته باشد تأسف مخوريد و سخن راست و حق گوئيد و براى پاداش (آخرت) كار كنيد،ستمگر را دشمن باشيد و ستمديده را يارى نمائيد.

شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه من باو برسد بتقوى و ترس از خدا و تنظيم امور زندگى و سازش ميان خودتان سفارش ميكنم زيرا از جد شما پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود سازش دادن ميان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبى) است،از خدا درباره يتيمان بترسيد و براى دهان آنها نوبت قرار مدهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه باشند) و در اثر بى توجهى شما در نزد شما ضايع نگردند،درباره همسايگاه از خدا بترسيد كه آنها مورد وصيت پيغمبرتان هستند و آنحضرت درباره آنان همواره سفارش ميكرد تا اينكه ما گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار خواهد داد.و بترسيد از خدا درباره قرآن كه ديگران با عمل كردن بآن بر شما پيشى نگيرند،درباره نماز از خدا بترسيد كه ستون دين شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسيد و تا زنده هستيد آنرا خالى نگذاريد كه اگر آن خالى بماند (از كيفر الهى) مهلت داده نميشويد و بترسيد از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا،و ملازم همبستگى و بخشش بيكديگر باشيد و از پشت كردن بهم و جدائى از يكديگر دورى گزينيد،امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانى كنند و آنگاه شما (خدا را براى دفع آنها ميخوانيد) و او دعايتان را پاسخ نگويد.

اى فرزندان عبد المطلب مبادا به بهانه اينكه بگوئيد امير المؤمنين كشته شده ا ست در خونهاى مردم فرو رويد و بايد بدانيد كه بعوض من كشته نشود مگر كشنده من،بنگريد زمانيكه من از ضربت او مردم شما هم بعوض آن،ضربتى بوى بزنيد و او را مثله نكنيد كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود از مثله كردن اجتناب كنيد اگر چه نسبت بسگ آزار كننده باشد.

على عليه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بسترى بود و در اينمدت علاوه بر خانواده آنحضرت بعضى از اصحابش‏نيز جهت عيادت بحضور وى مشرف ميشدند و در آخرين ساعات زندگى او از كلمات گهر بارش بهره‏مند ميگشتند از جمله پندهاى حكيمانه او اين بود كه فرمود:انا بالامس صاحبكم و اليوم عبرة لكم و غدا مفارقكم.

(من ديروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت ميكنم) .

مقدارى شير براى على عليه السلام حاضر نمودند كمى ميل كرد و فرمود بزندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت و شكنجه نكنيد اگر من زنده ماندم خود،دانم و او و اگر در گذشتم فقط يك ضربت باو بزنيد زيرا او يك ضربت بيشتر بمن نزده است و رو بفرزندش حسن عليه السلام نمود و فرمود:

يا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربة مكان ضربة.

(پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر بقتل رسانى در برابر يك ضربتى كه بمن زده است يكضربت باو بزن) چون على عليه السلام در اثر سمى كه بوسيله شمشير از راه خون وارد بدن نازنينش شده بود بيحال و قادر بحركت نبود لذا در اينمدت نمازش را نشسته ميخواند و دائم در ذكر خدا بود،شب 21 رمضان كه رحلتش نزديك شد دستور فرمود براى آخرين ديدار اعضاى خانواده او را حاضر نمايند تا در حضور همگى وصيتى ديگر كند.

اولاد على عليه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حاليكه چشمان آنها از گريه سرخ شده بود بوصاياى آنجناب گوش ميدادند،اما وصيت او تنها براى اولاد وى نبود بلكه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زيرا حاوى يك سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اينك خلاصه آن:

ابتداى سخنم شهادت بيگانگى ذات لا يزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزيده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهى است،مردم را كه در بيابان جهل و نادانى سرگردان بودند بصراط مستقيم و طريق نجات هدايت فرموده‏و بروز رستاخيز از كيفر اعمال ناشايست بيم داده است.

اى فرزندان من،شما را به تقوى و پرهيز كارى دعوت ميكنم و بصبر و شكيبائى در برابر حوادث و ناملايمات توصيه مينمايم پاى بند دنيا نباشيد و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد،شما را باتحاد و اتفاق سفارش ميكنم و از نفاق و پراكندگى بر حذر ميدارم،حق و حقيقت را هميشه نصب العين قرار دهيد و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانى از قانون ثابت عدالت پيروى كنيد.

اى فرزندان من،هرگز خدا را فراموش مكنيد و رضاى او را پيوسته در نظر بگيريد با اعمال عدل و داد نسبت بستمديدگان و ايثار و انفاق به يتيمان و درماندگان،او را خشنود سازيد،در اين باره از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود هر كه يتيمان را مانند اطفال خود پرستارى كند بهشت خدا مشتاق لقاى او ميشود و هر كس مال يتيم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او ميباشد.

در حق اقوام و خويشاوندان صله رحم و نيكى نمائيد و از درويشان و مستمندان دستگيرى كرده و بيماران را عيادت كنيد،چون دنيا محل حوادث است بنابر اين خود را گرفتار آمال و آرزو مكنيد و هميشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشيد،با همسايه‏هاى خود برفق و ملاطفت رفتار كنيد كه از جمله توصيه‏هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهدارى حق همسايه است.احكام الهى و دستورات شرع را محترم شماريد و آنها را با كمال ميل و رغبت انجام دهيد،نماز و زكوة و امر بمعروف و نهى از منكر را بجا آوريد و رضايت خدا را در برابر اطاعت فرامين او حاصل كنيد.

اى فرزندان من،از مصاحبت فرو مايگان و ناكسان دورى كنيد و با مردم صالح و متقى همنشين باشيد،اگر در زندگى امرى پيش آيد كه پاى دنيا و آخرت شما در ميان باشد از دنيا بگذريد و آخرت را بپذيريد،در سختيها و متاعب روزگار متكى بخدا باشيد و در انجام هر كارى از او استعانت جوئيد،با مردم برأفت و مهربانى و خوشروئى و حسن نيت رفتار كنيد و فضائل نفسانى مخصوصا تقوى و خدمت بنوع را شعار خود سازيد،كودكان خود را نوازش كنيد و بزرگان و سالخوردگان را محترم شماريد.اولاد على عليه السلام خاموش نشسته و در حاليكه غم و اندوه گلوى آنها را فشار ميداد بسخنان دلپذير و جان پرور آنحضرت گوش ميدادند،تا اين قسمت از وصيت على عليه السلام درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را بحد نهائى كمال ميرساند آنحضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بپايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه‏اى چشمان خدابين خود را نيمه باز كرد و فرمود:اى حسن سخنى چند هم با تو دارم،امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام بخاك سپار تا كسى از آن آگاه نشود.

عموم بنى‏هاشم مخصوصا خاندان علوى در عين خاموشى گريه ميكردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه‏هايشان فرو ميغلطيد،حسن عليه السلام كه از همه نزديكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه،امام عليه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود على عليه السلام فرمود اى پسرم صابر و شكيبا باش و تو و برادرانت را در اين موقع حساس بصبر و بردبارى توصيه ميكنم.

سپس فرمود از محمد هم مواظب باشيد او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.

على عليه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه‏اى تكانى خورد و بحسين عليه السلام فرمود پسرم زندگى تو هم ماجرائى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه ان الله يحب الصابرين .

در اين هنگام على عليه السلام در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مباركش بآهستگى فرو خفت و در آخرين نفس فرمود:

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

پس از اداى شهادتين آن لبهاى نيمه باز و نازنين بهم بسته شد و طاير روحش باوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت‏عمر جز حق و حقيقت هدفى نداشت بپايان رسيد (1) .

هنگام شهادت سن شريف على عليه السلام 63 سال و مدت امامتش نزديك سى سال و دوران خلافت ظاهريش نيز در حدود پنج سال بود.امام حسن عليه السلام باتفاق حسين عليه السلام و چند تن ديگر بتجهيز او پرداخته و پس از انجام تشريفات مذهبى جسد آنحضرت را در پشت كوفه در غرى كه امروز به نجف معروف است دفن كردند و همچنانكه خود حضرت امير عليه السلام سفارش كرده بود براى اينكه دشمنان وى از بنى اميه و خوارج جسد آنجناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمايند محل قبر را با زمين يكسان نمودند كه معلوم نباشد و قبر على عليه السلام تا زمان حضرت صادق عليه السلام از انظار پوشيده و مخفى بود و موقعيكه منصور دوانقى دومين خليفه عباسى آنحضرت را از مدينه بعراق خواست هنگام رسيدن بكوفه بزيارت مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام رفته و محل آنرا مشخص نمود.

در مورد پيدايش قبر على عليه السلام شيخ مفيد هم روايتى نقل ميكند كه عبد الله بن حازم گفت روزى با هارون الرشيد براى شكار از كوفه بيرون رفتيم و در پشت كوفه بغريين رسيديم،در آنجا آهوانى را ديديم و براى شكار آنها سگهاى شكارى و بازها را بسوى آنها رها نموديم،آنها ساعتى دنبال آهوان دويدند اما نتوانستند كارى بكنند و آهوان به تپه‏اى كه در آنجا بود پناه برده و بالاى آن ايستادند و ما ديديم كه بازها بكنار تپه فرود آمدند و سگها نيز برگشتند،هارون از اين حادثه تعجب كرد و چون آهوان از تپه فرود آمدند دوباره بازها بسوى آنها پرواز كرده و سگها هم بطرف آنها دويدند آهوان مجددا بفراز تپه رفته و بازها و سگها نيز باز گشتند و اين واقعه سه بار تكرار شد!هارون گفت زود برويد و هر كه را در اين حوالى پيدا كرديد نزد من آوريد،و ما رفتيم و پيرمردى از قبيله بنى اسد را پيدا كرديم و او را نزد هارون آورديم،هارون گفت اى شيخ مرا خبر ده كه اين تپه چيست؟آنمرد گفت اگر امانم دهى ترا از آن آگاه سازم!هارون گفت من با خدا عهد ميكنم كه ترا از مكانت بيرون‏نكنم و بتو آزار نرسانم.شيخ گفت پدرم از پدرانش بمن خبر داده است كه قبر على بن ابيطالب در اين تپه است و خداى تعالى آنرا حرم امن قرار داده است چيزى آنجا پناهنده نشود جز اينكه ايمن گردد!

هارون كه اينرا شنيد پياده شد و آبى خواست و وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند و خود را بخاك آن ماليد و گريست و سپس (بكوفه) برگشتيم (6) .

در مورد مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام حكايتى آمده است كه نقل آن در اينجا خالى از لطف نيست:

سلطان سليمان كه از سلاطين آل عثمان و احداث كننده نهر حسينيه از شط فرات بود چون به كربلاى معلى ميآمد بزيارت امير المؤمنين مشرف ميشد،در نجف نزديكى بارگاه شريف علوى از اسب پياده شد و قصد نمود كه محض احترام و تجليل تا قبه منوره پياده رود.

قاضى عسكر كه مفتى جماعت هم بوده در اين سفر همراه سلطان بود،چون از اراده سلطان با خبر گشت با حالت غضب بحضور سلطان آمد و گفت تو سلطان زنده هستى و على بن ابيطالب مرده است تو چگونه از جهت درك زيارت او پياده رفتن را عزم نموده‏اى؟ (قاضى ناصبى بود و نسبت بحضرت شاه ولايت عناد و عداوت داشت) در اينخصوص قاضى با سلطان مكالماتى نمود تا اينكه گفت اگر سلطان در گفته من كه پياده رفتن تا قبه منوره موجب كسر شأن و جلال سلطان است ترديدى دارد بقرآن شريف تفأل جويد تا حقيقت امر مكشوف گردد،سلطان سخن او را پذيرفت و قرآن مجيد را در دست گرفته و تفالا آنرا باز نمود و اين آيه در اول صفحه ظاهر بود:فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى.سلطان رو به قاضى نمود و گفت سخن تو برهنگى پاى ما را مزيد بر پياده رفتن نمود پس كفشهاى خود را هم درآورده با پاى برهنه از نجف تا بروضه منوره راه را طى نمود بطوريكه پايش در اثر ريگها زخم شده بود.پس از فراغت از زيارت،آن قاضى عنود پيش سلطان آمد و گفت در اين شهر قبر يكى از مروجين رافضى‏ها است خوبست كه قبر او رانبش نموده و بسوختن استخوانهاى پوسيده او حكم فرمائى!!

سلطان گفت نام آن عالم چيست؟قاضى پاسخ داد نامش محمد بن حسن طوسى است.

سلطان گفت اين مرد مرده است و خداوند هر چه را كه آن عالم مستحق باشد از ثواب و عقاب باو ميرساند قاضى در نبش قبر مرحوم شيخ طوسى مكالمه زيادى با سلطان نمود بالاخره سلطان دستور داد هيزم زيادى در خارج نجف جمع كردند و آنها را آتش زدند آنگاه فرمان داد خود قاضى را در ميان آتش انداختند و خداوند تبارك و تعالى آنملعون را در آتش دنيوى قبل از آتش اخروى معذب گردانيد (7) .

همچنين صاحب منتخب التواريخ از كتاب انوار العلويه نقل ميكند كه وقتى نادر شاه گنبد حرم حضرت امير عليه السلام را تذهيب نمود از وى پرسيدند كه بالاى قبه مقدسه چه نقش كنيم؟نادر فورا گفت:يد الله فوق ايديهم.فرداى آنروز وزير نادر ميرزا مهديخان گفت نادر سواد ندارد و اين كلام بدلش الهام شده است اگر قبول نداريد برويد مجددا سؤال كنيد لذا آمدند و پرسيدند كه در فوق قبه مقدسه چه فرموديد نقش كنيم؟گفت همان سخن كه ديروز گفتم (8) !

بارى حسنين عليهما السلام و همراهان پس از دفن جنازه على عليه السلام بكوفه برگشتند و ابن ملجم نيز همانروز (21 رمضان) بضرب شمشير امام حسن عليه السلام مقتول و راه جهنم را در پيش گرفت.قصائد زيادى بوسيله شعراء و مردم ديگر در رثاء آنحضرت انشاد گرديده است كه ما ذيلا به يكى از آنها كه ام هيثم دختر اسود نخعى سروده است اشاره مينمائيم. [ البته ترجمه شعر عربي در ذيل مي آيد]

1ـاى چشم واى بر تو ما را يارى كن و براى امير المؤمنين اشگ بريز.

2ـما مصيبت زده در فقدان كسى هستيم كه او بهترين سواركاران و كشتى نشستگان بود. (از همه بهتر بود) .

3ـو بهترين كسى كه نعلين پوشيده و بدانها گام برداشته و سوره‏هاى مثانى و مئين قرآن را خوانده بود.

4ـو ما پيش از شهادت او زندگى خوشى داشتيم چون يار و پسر عموى رسول خدا را در ميان خودمان ميديديم.

5ـ (على عليه السلام) كسى بود كه دين خدا را بدون شك و ترديد برپا ميداشت و بفرايض آن آشكارا حكم ميفرمود.ـو هيچ علمى را (از اهل آن) مكتوم و نهان نميداشت و از جباران و متكبران هم نبود.

7ـو هر كه او را نافرمانى ميكرد وى را (براى هدايت) باتفاق و جماعت دعوت مينمود و در بريدن دست سارقين جديت ميكرد.

8ـبجان پدرم سوگند كه مردم شهر (كوفه) خاطر ما را پس از آنكه مدتى با او أنس و مصاحبت داشتيم دردناك نمودند.

9ـو آنها بنام اينكه دور ما را گرفته و ملازم ما هستند ما را فريب دادند در صورتيكه روش ملازمان اين چنين نباشد.

10ـآيا در شهر رمضان ما را با (شهادت) بهترين مردم اندوهناك و رنجيده خاطر نموديد؟

11ـ (با شهادت) كسى كه پس از پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين مردم بود يعنى حضرت ابو الحسن كه بهترين شايستگان و صلحاء بود.

12ـموقعيكه امامه (دختر على عليه السلام) پدرش را از دست داد (غم و اندوه او) گيسوى مرا سفيد كرد و اندوهم را طولانى نمود.

13ـ (زيرا) او بجستجوى پدرش ميگردد و چون (از يافتن او) نا اميد ميشود صدايش را بگريه بلند ميكند.

14ـو (در آنحال) اشگ چشم ام كلثوم كه مرگ پدر را ديده است گريه امام را پاسخ ميدهد.

15ـاى معاوية بن ابيسفيان ما را (در شهادت على عليه السلام) شماتت مكن زيرا بقيه خلفاء (دوازده گانه) در خانواده ما است.

مقام امامت و خلافت مسلمين پس از على عليه السلام همچنانكه آنحضرت وصيت كرده بود بامام حسن عليه السلام رسيد.عبد الله بن عباس بمسجد رفت و پس ذكر وقايع اخير بمردم چنين گفت :البته ميدانيد كه على عليه السلام فرزند خود حسن عليه السلام را براى شما خليفه قرار داده است ولى او هيچگونه اصرارى در طاعت و بيعت شما ندارد اگر نظر طاعت و بيعت داريد من او را خبر دهم و بمنظوربيعت گرفتن از شما بمسجد بياورم و اگر هم خلاف آنرا خواهانيد خود دانيد.

مردم عموما پاسخ مثبت دادند و ابن عباس آنحضرت را بمسجد برد تا مردم باو بيعت كنند،امام حسن عليه السلام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين فرمود:

لقد قبض فى هذه الليلة رجل لم يسبقه الاولون بعمل و لا يدركه الاخرون بعمل... (10)

در اين شب كسى از دنيا رحلت فرمود كه پيشينيان در عمل از او سبقت نگرفتند و آيندگان نيز در كردار بدو نخواهند رسيد،او چنان كسى بود كه در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكار ميكرد و جان خود را سپر بلاى او مينمود،پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پرچم را بدست با كفايت او ميداد و براى جنگيدن با دشمنان دين،وى را در حاليكه جبرئيل و ميكائيل از راست و چپ همدوش او بودند بميدان كارزار ميفرستاد و از ميدانهاى رزم بر نميگشت مگر با فتح و پيروزى كه خداوند نصيب او ميفرمود.او در شبى شهادت يافت كه عيسى بن مريم در آنشب بآسمان رفت و يوشع بن نون (وصى حضرت موسى) نيز در آنشب از دنيا رخت بر بست،هنگام مرگ از مال و منال دنيا هفتصد درهم داشت كه ميخواست با آن براى خانواده‏اش خدمتكارى تهيه كند،چون اين سخنان را فرمود گريه گلويش را گرفت و ناچار گريست و مردم نيز با آنحضرت گريه كردند،امام حسن عليه السلام با اين خطبه كوتاه كه در ياد بود پدرش ايراد فرمود علو رتبت و بزرگى منزلت على عليه السلام را در افكار و انديشه‏هاى مستمعين جايگزين نمود و اين توصيف و تمجيدى كه درباره على عليه السلام نمود تعريف پدرى بوسيله پسرش نبود بلكه توصيف امامى بوسيله امام ديگر بود كه بهتر از همه كس او را ميشناخت.

امام حسن عليه السلام از مردم بيعت گرفت و سپس نامه‏اى بمعاويه نوشته و او را ضمن پند و نصيحت به بيعت خود دعوت نمود اما مسلم بود كه معاويه اين دعوت‏را نخواهد پذيرفت و دست از ظلم و ستم نخواهد كشيد زيرا او هنگاميكه على عليه السلام در قيد حيات بود و خودش نيز چندان موقعيت قوى و محكمى نداشت با على عليه السلام بيعت نكرد،اكنون كه پايه‏هاى تخت حكومتش را محكم كرده و موقعيت خود را نيز تثبيت نموده است چگونه ممكن است از حسن عليه السلام اطاعت كند؟بالاخره نامه امام حسن عليه السلام بمعاويه رسيد و چنانكه گفته شد او هم پاسخ داد كه من از تو شايسته‏ترم و لازم است كه تو با من بيعت كنى!!

از طرفى جمع كثيرى از سپاه تجهيز شده در پادگان نخيله كه على عليه السلام قبل از شهادت خود براى حمله مجدد بشام آماده كرده بود متفرق و پراكنده گشته و جز عده قليلى باقى نمانده بود،امام حسن عليه السلام با اينكه بنا بسابقه بيوفائى و لا قيدى مردم كوفه كه در زمان پدرش از آنها ديده بود ميدانست كه در چنين شرايطى جنگ با معاويه نتيجه‏اى نخواهد داشت مع الوصف با باقيمانده سپاه كه بنا بنقل ابن ابى الحديد در حدود شانزده هزار نفر بود راه شام را در پيش گرفت و دوازده هزار نفر از آنها را بفرماندهى عبيد الله بن عباس بعنوان نيروى پوششى و تأمينى بسوى معاويه فرستاد و خود در مدائن توقف نمود تا از اطراف و نواحى بگرد آورى سپاه براى اعزام بجبهه اقدام نمايد ولى معاويه با دادن يك مليون درهم عبيد الله ابن عباس را فريفت و او را بسوى خود خواند.

عبيد الله نيز در اثر حب دنيا و بطمع سكه‏هاى طلاى معاويه شبانه با گروهى از همراهانش مخفيانه فرار كرده و باردوى معاويه پيوست و در مدائن نيز حوادث ديگرى روى داد كه موجب تفرقه و اختلاف در ميان سپاهيان امام گرديد و كليه شرايط لازمه را كه يك واحد عملياتى در جبهه دشمن بايد داشته باشد از ميان برد و در نتيجه امام حسن عليه السلام با توجه باوضاع و احوال و با در نظر گرفتن مصلحت اسلام و مسلمين از روى ناچارى و اجبار بمتاركه جنگ كه در آنموقع حساس تنها راه حل منطقى و عقلانى بود پرداخته و با قيد شرايطى با معاويه صلح نمود (11) .

پى‏نوشتها:

(1) طبيب بايستى بمعاويه ميگفت تو كه چند لحظه تحمل يك قطعه آهن سرخ شده را ندارى پس در نتيجه طغيان و ريختن اينهمه خون مردم چگونه براى هميشه تحمل آتش سوزان دوزخ را خواهى نمود؟اين نيست جز اينكه تو بروز جزا ايمان نياورده‏اى!

مؤلف.

(2) بنا بروايت شيخ مفيد ابن ملجم و همراهانش در داخل مسجد نزديك در ورودى كمين كرده و بمحض ورود على عليه السلام شمشيرهاى خود را غفلة بر آنحضرت فرود آوردند شمشير شبيب بطاق مسجد گرفت ولى شمشير عبد الرحمن بفرق مبارك وى اصابت نمود.

(3) سوره مباركه طه آيه .55

(4) نهج البلاغه

(5) مقاتل الطالبيينـارشاد مفيدـاعلام الورىـكشف الغمهـبحار الانوار جلد 42ـاثبات الوصيه مسعودى.

(6) ارشاد مفيد جلد 1 باب 1 فصل 6 حديث .4

(7) كتاب رنگارنگ جلد .1

(8) منتخب التواريخ ص .142

(9) مجالس السنيه ص 185ـمقاتل الطالبيين ص .35

(10) ارشاد مفيد جلد 2 باب اولـمقاتل الطالبيين.

(11) براى توضيح و آگاهى بيشتر بكتاب حسن كيست؟تأليف نگارنده مراجعه شود.در اين كتاب علل و جهات صلح امام حسن با معاويه تجزيه و تحليل گرديده و بطور مبسوط و مستدل در پيرامون فلسفه آن بحث شده است.

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي متولد 1348 سپارده ساكن تهران بزرگ

 

علي شير خدا؛شجاع ترين و با هيبت ترين انسان روي زمين [ قسمت دوم]

علي شير خدا؛شجاع ترين و با هيبت ترين انسان روي زمين [ قسمت دوم]

معاويه براى آزمايش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او بحركت در آمد اما آن مبارز چون كوه آهنين در جاى خود ثابت و بر قرار بود آنگاه فهميدند كه على عليه السلام است پيكار ميكند لذا فرمان عقب نشينى دادند.

وقتى صداى على عليه السلام در ميدانهاى جنگ بلند ميشد دل و زهره قهرمانان آب ميگرديد و لرزه بر اركان وجود آنها ميافتاد.در جنگهاى جمل و صفين غالب اوقات يك تنه خود را بر سپاهيان مخالف ميزد و صفوف آنها را متلاشى كرده و پراكنده ميساخت.

بتصديق دوست و دشمن على عليه السلام كرار غير فرار و اسد الله الغالب و غالب كل غالب بود،زره آنحضرت كه بمنزله لباس جنگ او بود مانند پيشبندى فقط با چند حلقه در شانه‏هاى او بهم وصل ميشد و بكلى فاقد قسمت پشت بود علت اين امر را از وى سؤال كردند فرمود:من هرگز پشت بدشمن نخواهم نمود در اينصورت احتياجى به پشت بند زره ندارم.سعدى گويد:مردى كه در مصاف زره پيش بسته بود 
تا پيش دشمنان نكند پشت بر غزادر يكى از جنگها فرماندهان على عليه السلام از آنحضرت پرسيدند كه اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشيده شد ما بعدا شما را كجا پيدا كنيم خوبست قبلا نقطه الحاقى تعيين شود تا همه بآن نقطه گرد آيند.على عليه ال�y!$B3لام فرمود شما مرا در هر كجا رها كنيد من در همانجا خواهم بود و از جاى خود تكان نخواهم خورد (6) .

يكى از اصحاب على عليه السلام خدمت آنحضرت عرض كرد كه براى ميدانهاى جنگ اسبى تندرو و چالاك ابتياع كنيد كه چنين اسبى صاحب خود را در مهلكه‏ها نجات ميدهد على عليه السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم كرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم و دشمن فرارى را نيز تعقيب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر باو برسم بنا بر اين مركب من هر چه باشد اهميتى ندارد (7) .

ابن ابى الحديد گويد:على عليه السلام شجاعى بود كه نام گذشتگان را محو كرد و محلى براى آيندگان باقى نگذاشت،در قوت ساعد و نيروى بازو نظيرى نداشت و يكضربت او براى قوى‏ترين شجاعان مرگ و هلاكت را پيش ميآورد چنانكه هيچ مبارزى از دست او جان سالم بدر نبرد و شمشيرى نزد كه احتياج بدومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را كه ميكشت تكبير ميگفت و در ليلة الهرير شماره تكبيراتش به 523 رسيد و معلوم گرديد كه 523 نفر از ابطال نامى را در آنشب بديار عدم فرستاده است (8) .در جنگ احد پس از آنكه مردان رزمى قبيله بنى عبد الدار بدست آنحضرت كشته شدند غلامى از آن قبيله كه حبشى بود و صواب نام داشت در حاليكه بسيار خشمگين و دهانش كف زده بود سوگند ياد كرد كه بجاى كشته شدگان قبيله خود شخص محمد صلى الله عليه و آله را خواهم كشت!اين غلام ضمن اينكه شجاع بود جثه بزرگى هم داشت لذا مسلمين از او ترسيدند و جرأت مبارزه با او را نداشتند،على عليه السلام چنان ضربتى بر او زد كه او را از كمردو نيم نمود بطوريكه بالا تنه‏اش بزمين افتاد و نيم پائين در حال ايستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمين ميخنديدند (9) !

در تمام جنگها مجاهد فى سبيل الله بود و اندوه و پريشانى مسلمين با وجود وى زائل ميگشت،وقتى دست بقبضه ذو الفقار ميبرد پيروزى مسلمين محرز و مسلم ميشد و هنگاميكه پيغمبر صلى الله عليه و آله را از طرف مشركين غم و اندوهى ميرسيد و سپاهيان مخالف براى قتل او تصميم ميگرفتند وجود على عليه السلام باعث بر طرف شدن غم و اندوه پيغمبر ميگرديد و بهمين جهت او را الكاشف الكرب عن وجه رسول الله گفتند.

شجاعت و نيروى بازوى على عليه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفين و دشمنانش نيز او را بشجاعت ميستودند،مشهور است كه با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن وليد را فشار داد بطوريكه خالد نعره زد و نزديك بهلاكت بود.در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و آله بسيار اتفاق افتاده بود كه على عليه السلام در مقابل دشمنان ايستادگى كرده بود و اگر آنحضرت نبود كار مسلمين يكسره ميشد.

در قاموس زندگانى على عليه السلام كلمه ترس معنى و مفهومى نداشت او نه از جنگ ميترسيد و نه از مرگ وحشت ميكرد در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هماغوش بود و بارها ميفرمود :و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امهـبخدا سوگند پسر ابيطالب بمرگ بيشتر از طفل شير خوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است (10) .

در جنگ صفين بدون زره در ميان دو لشگر ميگشت،امام حسن عليه السلام عرض كرد اين عمل در موقع جنگ بى احتياطى است فرمود:يا بنى ان اباك لا يبالى وقع على الموت او وقع الموت عليه (11) . (پسر جانم پدرت باكى ندارد كه رو بمرگ رود يا مرگ بسوى او آيد.) عده‏اى از ياران على عليه السلام از اين دليرى و بى باكى او احتياط ميكردند كه مبادا از طرف دشمن غافلگير شود لذا نزد آنحضرت آمدند و عرض كردند يا امير المؤمنين شما در مواقع جنگ هيچگونه احتياط نميكنيد و از هيچ پيشامدى هراس نداريد در پاسخ آنان اين رباعى را فرمود:

اى يومى من الموت افر 
يوم ما قدر ام يوم قدريوم ما قدر لا اخشى الوغا 
يوم قد قدر لا يغنى الحذرشاعر فارسى زبان مضمون رباعى فوق را بفارسى چنين سروده است:

از مرگ حذر كردن دو روز روا نيست‏ 
روزى كه قضا هست روزى كه قضا نيست‏روزى كه قضا هست كوشش ندهد سود 
روزى كه قضا نيست در آن مرگ روا نيست‏هر شجاعى كه در جنگ بدست آنحضرت كشته ميشد موجب افتخار قبيله خود ميگشت و افراد قبيله از تقابل مقتول با آن شير بيشه شجاعت مباهات مينمودند چنانكه در غزوه خندق عمرو بن عبدود كه بدست وى كشته شد خواهرش گفت اگر جز على كه حقا لياقت آنرا دارد كه قاتل برادرم باشد ديگرى عمرو را كشته بود تمام عمر ميگريستم لكن على را در شجاعت در تمام جهان نظيرى نيست و كشته شدن بدست او عين افتخار و اعتبار است .

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مينويسد روزى معاويه خفته بود پس از بيدار شدن عبد الله بن زبير را (كه هر دو از شجاعان بودند) در پايين پايش ديد كه بر تخت او نشسته بود،عبد الله از روى شوخى بمعاويه گفت اگر ميخواستم ترا (در خواب كه بودى) غفلتا ميكشتم.معاويه گفت بعد از ما اظهار شجاعت كن!عبد الله گفت براى چه شجاعت مرا انكار ميكنى با اينكه من در جنگ برابر على بن ابيطالب بايستادم!معاويه گفت اگر چنين جرأت ميكردى يقينا على تو و پدرت را با دست چپ ميكشت و دست راستش بيكار ميماند و دنبال ديگرى ميگشت كه بقتل رساند (12) .بارى على عليه السلام ضيغم الغزوات و اسد الله الغالب بود كه وقتى پا بميدان محاربه مى‏گذاشت نفس‏هاى دليران و شجاعان در سينه‏ها تنگ ميشد و بهر فرقه حمله ميكرد عفريت مرگ با صورت هولناكى بر آنگروه نمايان ميگشت.رباعى زير منسوب بآنحضرت است:

صيد الملوك ارانب و ثعالب‏ 
و اذا ركبت فصيدى الابطال‏صيدى الفوارس فى اللقاء و اننى‏ 
عند الوغاء لغضنفر قتال (13)

سفيان ثورى گويد كه على عليه السلام در ميان مسلمين كوه آهنينى بود و براى كفار و منافقين حريفى نيرومند،خداوند عزت و احترام مسلمين و ذلت و خوارى مشركين را بدست او قرار داده بود.

ثمره شجاعت و مجاهدت على عليه السلام رواج دين حنيف اسلام و پيشرفت احكام الهى و محو كفر و بت پرستى گرديد.

(6) افكار امم

(7) امالى صدوق مجلس 32 حديث 4

(8) كشف الغمه ص 73

(9) منتهى الامال جلد 1 ص 44 نقل بمعنى

(10) نهج البلاغه كلام .5

(11) بحار الانوار جلد 41 ص 2 نقل از مناقب آل ابيطالب.

(12) بحار الانوار جلد 41 ص 143

(13) شكار پادشاهان خرگوشها و روباه‏ها است ولى هنگاميكه من سوار ميشوم شكار من شجاعان عرب است.شكار من در موقع جنگ سواران و دليران است و من هنگام جنگ شيرى بسيار كشنده‏ام .

گردآوری و تنظیم  اسماعیل اشکور کیایی متولد 1348 سپارده - ساکن تهران

 

 

علي شير خدا؛شجاع ترين و با هيبت ترين انسان روي زمين [ قسمت اول]

علي شير خدا؛شجاع ترين و با هيبت ترين انسان روي زمين[قسمت اول]

 

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

 

شجاعت و هيبت على عليه السلام

انا وضعت فى الصغير بكلاكل العرب و كسرت نواجم قرون و ربيعة و مضر.

(نهج البلاغه خطبه قاصعه)

صفت شجاعت يكى از اركان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در امور خطيره و هولناك،و مظهر تام و مصداق حقيقى آن وجود على عليه السلام بود.

 خدمات نظامى آنجناب چه در غزوات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و چه در جنگهاى دوران خلافتش (جنگهاى جمل و صفين و نهروان) شمه‏اى از هيبت و شجاعت او نگارش گرديد ليكن هر چه در اينمورد گفته و نوشته شود اندكى از بسيار و يكى از هزار بيشتر نخواهد بود.

بنا بنقل مورخين رنگ على (ع) گندمگون،چشمان مباركش درشت و جذاب،ابروانش پيوسته و پر پشت،دندانهايش محكم و سفيد و چون مرواريد بود.دست و بازو و ساعد بى نهايت قوى و گوشت آن پيچيده و محكم و در تمام عرب بسطبرى بازو و محكمى عضلات مشهور بود چنانكه گوئى گوشت و پوست و استخوان آنرا كوبيده و آنگاه دست بازو و ساعد ساخته‏اند.

على عليه السلام متوسط القامه بود و تمام گوشت بدن او ورزيده و محكم و چون آهن صلب بنظر ميآمد و بطور كلى آنحضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانى و در نهايت نيرومندى بود.مورخين عموما معتقدند كه شجاعت و زورمندى على عليه السلام در تمام عرب منحصر بفرد بود،پدرش ابو طالب او را با جوانان عرب بكشتى وا ميداشت و آنحضرت با اينكه از جهت سن خيلى كوچكتر از آنان بود ولى با سرعت عجيبى آنها را بر زمين ميزد.از زبير بن عوام نقل كرده‏اند كه قسم ياد كرد و گفت در هيچيك از جنگها از هيچ شجاعى نترسيدم مگر در مقابل على عليه السلام كه از شدت وحشت خود را گم ميكردم.و اين تنها زبير نبود كه از مقابله با او وحشت مينمود بلكه تمام قهرمانان نيرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او بوحشت افتاده و در برابرش عرض اندام نميكردند چه خوب گفته شاعر:

اغمد السيف متى قابله‏ 
كل من جرد سيفا و شهر (1)

هيبت على عليه السلام بحدى بود كه چون چشم مبارزى باو ميافتد رعب و وحشت سراسر وجودش را فرا ميگرفت و در اثر هيبت آنحضرت نيروى هر گونه مقاومت و تهاجم از وى سلب شده و با كمال درماندگى طعمه شمشير او ميگشت چنانكه خود آنجناب در پاسخ اين سؤال كه بچه چيزى بر مبارزان غلبه كردى فرمود كسى را ملاقات نكردم جز اينكه او مرا عليه جان خود كمك نمود (سيد رضى عليه الرحمة دنبال كلام امام فرمايد مقصود حضرت تمكن هيبت او در دلها است) (2) رشادتها و جانفشانيهاى او در غزوات پيغمبر صلى الله عليه و آله همه را متحير و متعجب نمود و خوابيدن وى در شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش آنحضرت از يك قلب قوى و روح بزرگ حكايت ميكند،ثبات و پايدارى على عليه السلام در صحنه‏هاى كارزار در برابر حملات عمومى دشمن براى مردم ديگر محال و غير ممكن است.معاويه براى اينكه لشگر آرائى خود را بگوش على عليه السلام برساند در يكى از نامه‏هاى خود به آنحضرت نوشت كه سپاهى عظيم براى جنگ او آماده نموده است،طرماح بمعاويه گفت ترسانيدن تو على را از زيادى و انبوهى سپاه مثل ترسانيدن مرغابى است بزيادى آب!

حضرت سجاد عليه السلام در مجلس يزيد ضمن ايراد خطبه‏اى كه خود را معرفى ميكرد بپاره‏اى از اوصاف و فضائل على عليه السلام اشاره نمود و فرمود:من پسر كسى هستم كه از همه قوى‏تر و شجاع‏تر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شير دليرى بود كه در هنگام جنگ و كشيده شدن نيزه‏ها و نزديك شدن سواران آنها را مانند آسياب نرم ميكرد و مانند تند بادى كه در گياه خشگيده بوزد آنها را پراكنده ميساخت (3) .

اين توصيفى كه امام چهارم درباره شجاعت جد بزرگوارش نموده از نظر علاقه و رابطه خانوادگى نبوده است بلكه يك حقيقت غير قابل انكارى است كه يك امام از امام ديگر كه مقام و منزلت او بهتر از همه آشنائى داشت آنرا بيان نموده است.

شيخ مفيد شجاعت آنحضرت را نوعى اعجاز دانسته و مينويسد:هيچ جنگجوى كار آزموده‏اى ديده نشده است كه هميشه در جنگ پيروز شود بلكه گاهى بر دشمنش غلبه كرده و گاهى نيز شكست خورده است و همچنين ضربت شمشير هيچ دلاورى هميشه چنان نبوده است كه دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلكه گاهى فوت كرده و گاهى هم بهبودى يافته است و چنين امرى در طول تاريخ سابقه ندارد مگر امير المؤمنين عليه السلام كه با هر هماوردى بمبارزه برخاست بر او چيره گشت و بهر رزمجوئى ضربتى زد او را بهلاكت رسانيد و اين هم از موجباتى است كه او را از همگان ممتاز ميكند و خداوند جريان عادى امور را در هر جا و زمان بوسيله او بهم زده و وجود وى يكى از نشانه‏هاى روشن خداى تعالى ميباشد (4) .

قوت قلب على عليه السلام كه از ايمان و يقين وى سر چشمه مى‏گرفت در هيچ‏بشرى ديده نشده است،روزى در جنگ صفين بچهره خود نقاب زده و بصورت يك فرد ناشناس در جلو صفوف شاميان مبارز ميطلبيد پس از آنكه گروهى از مبارزان شام را بخاك هلاكت افكند معاويه بعمرو عاص گفت:اين شجاع قويدل كيست؟

عمرو گفت يا عبد الله ابن عباس است!و يا خود على است معاويه گفت چگونه ميتوان تشخيص داد؟

عمرو گفت:ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه باين انبوهى نميتواند مقاومت كند تمام سپاهيان را فرمان حمله بده.كه از جاى بجنبند و باين جنگجو حمله كنند اگر رو گردانيد ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زيرا على از تمام عرب اگر بمقابله‏اش برخيزند رو نميگرداند چه رسد بسپاه تو (5) .

پى‏نوشتها:

(1) تمام مردان شمشيركش هنگام برخورد با او شمشير خود را غلاف ميكردند.

(2) قيل له:باى شى‏ء غلبت الاقران؟فقال عليه السلام:ما لقيت احدا الا اعاننى على نفسه .يؤمى بذلك الى تمكن هيبته فى القلوب.

نهج البلاغهـكلمات قصار.

(3) بحار الانوار جلد 45 ص 138

(4)ارشاد مفيد جلد 1 باب 3 فصل .56

(5) خود حضرت امير عليه السلام نيز در نامه‏اى كه بعثمان بن حنيف نوشته ميفرمايد:و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت عنهاـبخدا سوگند اگر تمام عرب به پشتيبانى يكديگر بجنگ من برخيزند من از آنها رو گردان نميشومـنهج البلاغه نامه 45

گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده / ساكن تهران

 

مراسم درويش شدن كودكان

 

نذر مادران براي بچه دار شدن  و مراسم درويش شدن

  

خانواده هائي كه اولاد ذكور ندارند باخداي خود نذرمي كنند كه اگربه آنها فرزند پسري مرحمت شود تاهفت سال در روزهاي 19، 20 و 21 ماه مبارك پسر بچه خود را بشكل درويش درآورده و به درخانه ها ببرند.
وقتي خداوند به آنها پسرمي دهد لباس سفيد وبلندي كه سرتا پاي بچه را دربر مي گيرد به او مي پوشانند ويك كشكول قديمي به گردنش مي آويزند ويك تبر بدست او مي دهند و عمامه اي هم به سرش مي گذارند و با اين قيافه مادر ، بچه را بغل مي كند و در روزهاي 19، 20 و 21 رمضان به درخانه ها مي برد. هرصاحب خانه بسته به همت خود تخم مرغ يا لباسي در كشكول بچه درويش مي گذارد وقتي كشكول پر مي شود مادر محتويات كشكول را در كيسه همراه خود مي ريزد.

داستان پند درويش براي زندگي همراه با عشق

 

پند درويش براي زندگي همراه با عشق [ گر عشق نباشد زندگي معنا ندارد حتي اگه بهشت بري]

يكي بود يكي نبود .مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود،وقتی که مرد همه گفتن به بهشت رفته.آدم مهربانی مثل اون حتما به بهشت میره...

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیرش نرسیده بود و استقبال ازش با تشریفات مناسب انجام نشد.

فرشته نگهبانی که باید اون رو راه میداد سریع یه نگاه به فهرستی که دستش بود انداخت تا اسم اون رو پیدا کنه ولی وقتی اسم اون رو پیدا نکرد اون رو به جهنم فرستاد.در جهنم هیچکس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمیخواد و هرکس میتونه به اونجا بره،مرد وارد شد و اونجا موند...چند روز بعد شیطان با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی فرشته نگهبان رو گرفت و گفت: این کار شما تروریسم خالصه..نگهبان که نمیدونست جریان چیه پرسید مگه چی شده؟

شیطان که از خشم قرمز شده بود گفت اون مردی که به جهنم فرستادید اومده کار و زندگیمون رو بهم ریخته..از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش میده و به درد دلشون میرسه.حالا همه دارند تو جهنم باهم گفتگو میکنند و همدیگرو بغل میکنند و میبوسند.جهنم جای این کارها نیست لطفا این مرد رو پس بگیرید..

وقتی قصه به اینجا رسید درویش گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی خود شیطان تورو به بهشت برگردونه...

منبع: وبلاگ آتشیز – سيد خليل شاكري

بله انسان ها سه گروهند: يك سري عاشق خدايند به عشق خدا عبادت مي كنند و بهشت و جهنم برايشان معني ندارد . مشمول داستان عاشق و معشوقند . گروهي ديگر مزدوند . بخاطر مزد و بهشت عبادت مي كنند و اعمال عبادي را به اين خاطر انجام مي دهند كه به بهشت بروند . گروه سوم هم گروهي هستند كه از ترس جهنم عبادت مي كنند و شايد اگر خدا جهنم را خلق نمي كرد و بهشت براي همه بود اصلاً عبادت نمي كردند .

خدا عاقبت ما را بخير كند و اميدواريم از گروه اولي باشيم .

                          تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي متولد 1348 روستاي سپارده ساكن تهران

 

داستان گلايه درويش فقير از خدا

گلايه درويش فقير از خدا

درویشی که بسیار فقیر بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاکم شهر را می دید که جامه های زیبا و گران قیمت بر تن دارند و کمربندهای ابریشمین بر کمر می بندند

روزی با جسارت رو به آسمان کرد و گفت خدایا! بنده نوازی را از رئیس بخشنده شهر ما یاد بگیر. ما هم بنده تو هستیم

زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگیر کرد و دست و پایش را بست. می خواست ببیند طلاها را چه کرده است؟ هرچه از غلامان می پرسید آنها چیزی نمی گفتند. یک ماه غلامان را شکنجه کرد و می گفت بگویید خزانه طلا و پول حاکم کجاست؟ اگر نگویید گلویتان را می برم و زبانتان را از گلویتان بیرون می کشم. اما غلامان شب و روز شکنجه را تحمل می کردند و هیچ نمی گفتند. شاه آنها را پاره پاره کرد ولی هیچ یک لب به سخن باز نکردند و راز خواجه را فاش نکردند. شبی درویش در خواب صدایی شنید که می گفت:

ای مرد! بندگی و اطاعت را از این غلامان یاد بگیر

منبع:مثنوی معنوی

 

 

نقش درویشست او نه اهل نان

نقش سگ را تو مینداز استخوان

فقر لقمه دارد او نه فقر حق

پیش نقش مرده‌ای کم نه طبق

ماهی خاکی بود درویش نان

شکل ماهی لیک از دریا رمان

مرغ خانه‌ست او نه سیمرغ هوا

لوت نوشد او ننوشد از خدا

عاشق حقست او بهر نوال

نیست جانش عاشق حسن و جمال

گر توهم می‌کند او عشق ذات

ذات نبود وهم اسما و صفات

وهم مخلوقست و مولود آمدست

حق نزاییده‌ست او لم یولدست

عاشق تصویر و وهم خویشتن

کی بود از عاشقان ذوالمنن

عاشق آن وهم اگر صادق بود

آن مجاز او حقیقت‌کش شود

شرح می‌خواهد بیان این سخن

لیک می‌ترسم ز افهام کهن

فهمهای کهنهٔ کوته‌نظر

صد خیال بد در آرد در فکر

بر سماع راست هر کس چیر نیست

لقمهٔ هر مرغکی انجیر نیست

خاصه مرغی مرده‌ای پوسیده‌ای

پرخیالی اعمیی بی‌دیده‌ای

نقش ماهی را چه دریا و چه خاک

رنگ هندو را چه صابون و چه زاک

نقش اگر غمگین نگاری بر ورق

او ندارد از غم و شادی سبق

صورتش غمگین و او فارغ از آن

صورتش خندان و او زان بی‌نشان

وین غم و شادی که اندر دل حظیست

پیش آن شادی و غم جز نقش نیست

صورت غمگین نقش از بهر ماست

تا که ما را یاد آید راه راست

صورت خندان نقش از بهر تست

تا از آن صورت شود معنی درست

نقشهایی کاندرین حمامهاست

از برون جامه‌کن چون جامه‌هاست

تا برونی جامه‌ها بینی و بس

جامه بیرون کن درآ ای هم‌نفس

زانک با جامه درون سو راه نیست

تن ز جان جامه ز تن آگاه نیست

برگرفته از دفتر اول مثنوي

 

نقش درویشست او نه اهل نان

نقش سگ را تو مینداز استخوان

فقر لقمه دارد او نه فقر حق

پیش نقش مرده‌ای کم نه طبق

ماهی خاکی بود درویش نان

شکل ماهی لیک از دریا رمان

مرغ خانه‌ست او نه سیمرغ هوا

لوت نوشد او ننوشد از خدا

عاشق حقست او بهر نوال

نیست جانش عاشق حسن و جمال

گر توهم می‌کند او عشق ذات

ذات نبود وهم اسما و صفات

وهم مخلوقست و مولود آمدست

حق نزاییده‌ست او لم یولدست

عاشق تصویر و وهم خویشتن

کی بود از عاشقان ذوالمنن

عاشق آن وهم اگر صادق بود

آن مجاز او حقیقت‌کش شود

شرح می‌خواهد بیان این سخن

لیک می‌ترسم ز افهام کهن

فهمهای کهنهٔ کوته‌نظر

صد خیال بد در آرد در فکر

بر سماع راست هر کس چیر نیست

لقمهٔ هر مرغکی انجیر نیست

خاصه مرغی مرده‌ای پوسیده‌ای

پرخیالی اعمیی بی‌دیده‌ای

نقش ماهی را چه دریا و چه خاک

رنگ هندو را چه صابون و چه زاک

نقش اگر غمگین نگاری بر ورق

او ندارد از غم و شادی سبق

صورتش غمگین و او فارغ از آن

صورتش خندان و او زان بی‌نشان

وین غم و شادی که اندر دل حظیست

پیش آن شادی و غم جز نقش نیست

صورت غمگین نقش از بهر ماست

تا که ما را یاد آید راه راست

صورت خندان نقش از بهر تست

تا از آن صورت شود معنی درست

نقشهایی کاندرین حمامهاست

از برون جامه‌کن چون جامه‌هاست

تا برونی جامه‌ها بینی و بس

جامه بیرون کن درآ ای هم‌نفس

زانک با جامه درون سو راه نیست

تن ز جان جامه ز تن آگاه نیست

 

                اسماعيل اشكور كيايي متولد 1348 روستاي سپارده ساكن تهران

 

داستان درويش ساده دل و مرد رند

درويش ساده دل و مرد رند  : داستان تقليد كوركورانه

 

داستان ضرب المثل،ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از دیگران تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند.


روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شكسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد كه از مال دنیا فقط صاحب خری بود كه سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا كند. 

درویش، شب به هر آبادی می رسید سراغ خانقاه یا مسجد را می گرفت و شب را در آنجا می گذراند. اگر خانقاه و مسجدی نبود به حمام آبادی می رفت و شب را در آنجا صبح می كرد و اگر دستش از همه جا كوتاه می شد به خرابه ای می رفت و خرش را كنار خرابه می بست و پالان خر را زیر سرش می گذاشت و می خوابید. درویش غریب بیچاره كاری هم بلد نبود تا بتواند لقمه نانی پیدا كند و ناچار نباشد هر روز از این آبادی به آبادی دیگر برود.

 فقط یكی دو بیت شعر یاد گرفته بود كه می خواند و از این راه گذران زندگی می كرد

 

روزی از روزها درویش غریب، غروب آفتاب به یك آبادی كوچكی رسید، خسته و كوفته. دیگر نه خودش حالی داشت و نه خرش رمقی. در همین موقع میرابی از اهل آبادی دنبال آب می آمد كه دید پیرمرد خسته و ژولیده سر جوی نشسته. 

سلام كرد و گفت: « ای مرد! اهل كجایی؟ به كجا می روی؟»‌ درویش غریب گفت:« مردی غریبم. دنبال رزق و روزی می گردم حالا تو ای مرد خدا، به من كمك كن و خانقاء را نشانم بده.»‌ آن مرد گفت: « ای پیرمرد دنباله ی آب را بگیر و برو به یك باغ بزرگ می رسی كه همان باغ خانقاء درویشان است و در آنجا امشب درویش ها دور هم جمع می شوند تو هم می توانی به مجلس آنها بروی.»‌ درویش از جا بلند شد و دنبال آب را گرفت و رفت تا به باغ رسید. خرش را در خرابه ای كه جلو ی باغ بود بست و رفت توی باغ. دید عده ای دور هم جمع هستند

 خیلی خوشحال شد. یك مرتبه صدایی بلند شد ‌ تو كی هستی از كجا می آیی؟درویش غریب گفت: مرد غریبم، از راه دور می آیم. آن مرد گفت: من خادم خانقاه هستم. امانتی چیزی همراه نداری؟ ‌باشد . درویش گفت:من فقط خری دارم در آن خرابه جلو باغ بستم. تو حواست به آن

این را گفت و وارد مجلس درویشان شد.

 

اما بشنوید كه چه بر سر درویش بیچاره آمد این دسته درویش ها، آدم های جور وا جوری بودند هرگاه مهمان تازه واردی به آنها می رسید با او خیلی گرم می گرفتند و به هر نقشه و حیله ای كه بود سر او را كلاه  می گذاشتند. یكی از این درویش ها كه خیلی رند بود و از اول زاق درویش غریب را چوب زده بود و دیده بود كه درویش خرش را به دست خادم سپرده.

نقشه ای كشید و سر درویش غریب را گرم كرد. حال و احوال او را مرتب پرسید و گفت: ‌ بگو ببینم درویش اهل كجایی؟ از كجا می آیی؟ 

خلاصه وقتی سر درویش خوب گرم شد، آن شخص رند و مكار، خر را دزدید و برد بازار فروخت و از پول آن سور و سات خرید و وسیله عیش و نوش تهیه كرد و‌ آورد در مجلس میان درویشان گذاشت. درویش ها بعد از خوردن غذای مفصل و شیرینی و آجیل مفت، بنا كردند به مسخره درآوردن و شعر خواندن. یكی از درویش ها بنا كرد به خواندن این بیت: 

شادی آمد و غم از خاطر ما رفت         خر برفت و خر برفت و خر برفت

بقیه درویش ها هم به او جواب می دادند:خر برفت و خر برفت و خر برفت. درویش غریب و بیچاره هم كه از دنیا بی خبر بود و خستگی از یادش رفته بود با خود می گفت: « این حتماً‌ داستانی دارد كه در بین خودشان است.»‌ و او هم با بقیه هم آواز شد و با صدای بلند هی می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت. 

القصه، مجلس آنقدر گرم بود كه درویش غریب اصلاً به فكر خرش نبود. درویش غریب هم همان جا که نشسته بود خوابش برد. صبح وقتی از خواب بیدار شد دید هیچ كس دور و برش نیست. رفت خرش را بردارد اما دید نه از خر خبری هست نه از خادم باشی. با خودش گفت: لابد خادم باشی خر را برده آب بیاورد یا چیزی بار آن كند. اما بعد از یكی دو ساعت كه سر و كله خادم باشی پیدا شد، درویش غریب دید خر همراهش

نیست..

پرسید: ای مرد خدا خر من كو؟ مگر تو او را نبرده ای؟‌ خادم باشی قیافه حق به جانبی گرفت و گفت:« مگر دیوانه شده ای؟ كدام خر؟ »

درويش گفت همان خری كه دیروز غروب آفتاب در این خرابه بستم و به تو سفارش كردم حواست به او باشد. 

القصه خادم باشی شروع كرد به حاشا كردن. درویش غریب كه دیگر ناراحت شده بود شروع به داد و فریاد كرد

خادم باشی گفت:« مرد حسابی تو با این سن و سال و با این ریش دراز خجالت نمی كشی؟ پس آن همه شیرینی و غذا كه دیشب خوردی از كجا آمده بود؟ همه از پول خر تو بود كه رند مجلس آن را به بازار برد و فروخت.» درویش بیجاره گفت :« می خواستی به مجلس بیایی و با اشاره به من خبری بدهی تا لااقل او را بشناسم و پول خرم را حالا از او بگیرم.»‌ خادم باشی گفت: من آمدم خبرت كنم، اما دیدم تو بیشتر از دیگران سر و صدا را ه انداخته ای و از رفتن خرت خوشحالی می كنی و با بقیه دم گرفته بودی: كه خر برفت و خر برفت و خر برفت. 

درویش غریب گفت: « ای مرد! به خدا راست می گویی. حق با توست. من ندانسته از گفته ها و رفتار آنها تقلید كردم و به این روز افتادم.» القصه درویش غریب دوره گرد كه دیگر كاری از دستش ساخته نبود راهش را گرفت و رفت.
منبع:sampadcity.com

                                       تحقيق و ويرايش : اسماعيل اشكور كيايي /1348 سپارده . ساكن تهران

داستان درويش يك دست

داستان درویش یک دست.

با خدا باشید تا هیچوقت تنها نباشید 

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست. در آن کوهسار ، درختانِ سیب ، گلابی و انار فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در هم آنجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود.

روزی آن درویش با خدای خود عهد کرد که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد. مدتی بر این منوال گذشت و درویش بر عهد و پیمان خویش باقی ماند و فقط از میوه های روی زمین استفاده می کرد . پس از مدتی که گذشت ، قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و درویش نیز در گرسنگی و ناتوانی ماند . این وضع ، تا پنج روز بطول انجامید و درویش توانست پنج روز را بدون خوردن میوه ای تحمل کند ، ولی بالاخره عنان اختیار و ضبطِ نَفس از کفِ درویش خارج شد و رشته پیمان خود را گسست و دست به چیدن گلابی زد . [ نکته ای که لازم است اینجا تذکر بدهم این است که خداوند در امتحانها و آزمایشهایی که در پیش پای ما قرار می دهد به اندازه توان و طاقت ما است و خدا هیچگاه بیشتر از آنچه که می داند ما می توانیم تحمل کنیم بر دوش ما نمی گذارد . گاهی ما از ظرفیت خودمان خبر نداریم و خودمان را دست کم می گیریم و زودتر از موعد مقرر، در آن آزمایش رد می شویم. که البته اگر مقداری خوددارتر بودیم و امتحان را پشت سر می گذاشتیم درجه ای بر ظرفیت ما اضافه می گردید و دریچه ای از نور برای ما باز می شد.]

طولی نکشید که حق تعالی ، او را به سزای این شکستن پیمان و عهد ، کیفر و سیاستی سخت کرد . ماجرا از این قرار بود که روزی در همان کوهساری که درویش خلوت کرده بود، بیش از بیست دزد آمده بودند و اموال مسروقه را میان خود تقسیم می کردند. در این اثنا یکی از جاسوسان حکومتی از این قضیه مطلع می شود و داروغه را خبر می کند و بلافاصله ماموران حکومتی بدانجا می ریزند و همه دزدان را دستگیر می کنند و اتفاقا آن درویش را نیز جزو دزدان محسوب می دارند.

هنگامی که دزدان و درویش را به شهر، پیش قاضی آوردند قاضی حکم کرد که در میدان اصلی شهر ، یک دست و یک پای محکومان بریده شود. هنگامی که موقع اجرا حکم می شود ابتدا یک دست و یک پای بیست دزد واقعی را قطع می کنند و سپس نوبت درویش می شود . ابتدا دست درویش را قطع می کنند و همینکه می خواهند پای او را نیز قطع کنند درویش رو به آسمان کرد و گفت: بار الها و سرورا، دستم گناه کرده بود ، پای را چه جرمی است؟

در همین هنگام یکی از ماموران سوار بر اسب می رسد و درویش را می شناسد و بر سر مامور اجرای حکم فریاد می زند که: ای سگ صفت، چشمت را باز کن بببین که را سیاست می کنی ؟! این مرد از اولیاءالله است، چرا دستش را بریدی ؟! آیا خواهید که آسمان به زمین بیاید ؟! این درویش کسی است که خدا بسیار او را دوست می دارد و جزء برگزیدگان خداست.

وقتی داروغه از این ماجرا با خبر می شود شتابان بدانجا می رود و از درویش ، پوزش ها می خواهد و به پای درويش  می افتد.

و از او می خواهد که او را ببخشد . اما درویش با خوشرویی و رضایت می گوید: این کیفر، بیشتر از اینکه سزاوار آن بیست دزد باشد ، سزاوار من بود،

زیرا عهد خدا گسسته ام و همو مرا عذاب کرد نه شما . پس ناراحت نباش که من این مجازات را از شما نمی بینم و کسی مرا مجازات کرد که حاضرم تمام جان خویش را نیز در راه او بدهم و مجازات او برای من از هزار نوازش دیگران، دلنشین تر و زیباتر است.

زان پس آن درویش در میان مردم به درویشِ یک دست و یا درویشِ دست بریده معروف شد . ولی او همچنان در خلوت از خلق به سر می برد و در آلاچیقی به دور از غوغای شهر به زنبیل بافی مشغول بود.

یک روز مردی سرزده به جایگاه او می رود و با کمال تعجب می بیند که او با دو دست زنبیل می بافد ! درویش که از فهمیدن آن مرد ناراحت شده بود او را به داخل آلاچیق خویش دعوت کرد و او را قسم داد که این موضوع را به کسی نگوید و آن مرد هم قسم می خورد که این راز و کرامت را به کسی بازگو نکند. اما رفته رفته دیگران نیز از این راز با خبر می شوند و در تمام شهر می پیچد که درویش یک دست ، صاحب کرامت است و می تواند با دو دست زنبیل ببافد.

درویش که از برملا شدن راز خویش تعجب کرده بود و دوست نداشت که اینگونه شناخته شود روزی رو به درگاه الهی کرد و گفت: خداوند بزرگ، حکمت فاش شدن راز کرامت من چیست ؟

خدا به او می گوید: چون پس از آن اتفاقی که برای تو افتاده بود و به آن طریق دست تو قطع شد ، مردم به تو ظن بد بردند و بعضیها می گفتند که اگر این درویش از محبان خدا بود اینگونه دستش قطع نمی شد . به این ترتیب تعدادی به حقانیت تو بد گمان شده بودند و به دیده بد به تو نگاه می کردند . پس راز کرامت تو را بر آنان فاش کردم تا از این گمان بد دور شوند و به مرتبه والای تو پی ببرند.

گر با همه ای ، چو بی منی ، بی همه ای

 ور بی همه ای ، چو با منی ، با همه ای

نوشته امير يزدان

اگر انسان در زندگي به خدا توكل كند هرگز محتاج ديگران نخواهد شد . درويش هم اگر بجاي شكستن عهد راه حل ديگري براي بدست آوردن روزي پيدا ميكرد هرگز عقوبت نمي شد. ولي با صبر و توبه باز هم خدا به او توجه كرد و آبرويش را حفظ نمود . اي كاش ما هم پس از هر گناه توبه مي كرديم و توبه نمي شكستيم . درست است كه خدا مي فرمايد صد بار اگر توبه شكستي باز آي . اين لطف خداست . اين كه  مي گويند درسته كه در ديزي بازه اما حياي گربه كجاست . خداي عاقبت ما را بخير كن .

                                                                   تحقيق و ويرايش اسماعيل اشكور كيايي/1348سپارده – ساكن تهران

 

داستان درويش و امام رضا عليه السلام

 

داستان درویش و امام رضا عليه السلام

روزگاری قدیم درویشی بود که یک مغازه کوچک نزدیک به حرم امام رضا (ع) داشت این مرد هر روز به مغازه اش می رفت و با اینکه حرم امام رضا (ع) به مغازه اش نزدیک بود اما حتی یک بار هم به دیدار امام رضا (ع) نرفت اما هر روز صبح که از خانه پایش را بیرون می گذاشت به امام رضا(ع) سلام می کرد.

یک روز این مرد مرد.در روز قیامت امام رضا آمد و برای او شفاعت طلبید به امام گفتند او با اینکه مغازه اش به حرمت نزدیک یک بار هم به دیدارت نیامد چرا حالا برای او شفاعت می طلبید؟

امام گفت: چه بسا کسانی که به دیدارم آمدند اما همین که می رفتند دیگر مرا فراموش میکردند اما این مرد با اینکه به دیدارم نیامد اما همیشه به فکرم بود و به من سلام می داد.

اين داستان من را به ياد شعري مي آورد كه:

گر در یمنی چو با منی پیش منی

 

گر پیش منی چو بی منی در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی

 

خود در عجبم که من توام یا تو منی

 اسلام عليك يا علي ابن موسي الرضا عليه السلام

داستان درويش تهي دست و  كريم خان زند

داستان درویش تهی دست و کریم خان زند

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟

کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است. او هم قليان به درويش هديه كرد .

چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .

. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد.

روزگار سپري شد و درويش جهت تشكر نزد كريمخان زند رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد.

و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست

                                        اسماعيل اشكور كيايي متولد 1349 سپارده ساكن تهران

داستان درويش و دختر پادشاه چين

درويش و دختر پادشاه چين

پادشاهى بود که پنجاه سال از عمرش مى‌گذشت اما او اولادى نداشت. روزي در آينه نگريست وقتي موهاي سپيد سر و صورت خود را مشاهده مي نمود و  بر اين غم اشک مى‌ريخت که درويشى وارد شد و با پادشاه به صحبت نشست. درويش به پادشاه گفت:اين سيب را نصف مى‌کني. يک نيمه از خودت مى‌خورى و نيم ديگر را به زنى مى‌دهى که بيش از ديگر زنانت دوستش مي داري.او حامله مى‌شود و مى‌زايد.اما بايد قول و نوشته بدهى چنانچه فرزندت دختر شد، مال من و اگر پسر شد، پس از آنکه به سن چهارده رسيد، يک سال در اختيار من باشد. پادشاه بهش برخورد و از اين سخن درويش ناراحت شد ، به وزرا و وکلا گفت: آخر چطور مى‌توانم بچه‌ام را بسپارم دست يک درويش که برود گدائى کند. وزرا و وکلا گفتند:

فعلاً شما رضايت بده. تا آن موقع هم يک فکرى براى اين درويش مى‌کنيم.پس از نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقيقه، خبر آوردند براى پادشاه بيا که سوگلى زنت زائيده يک پسر کاکل‌زري..

اين موقع درويش هم پيدايش شد وقتى فهميد زن پادشاه پسر زائيده، به پادشاه گفت: من مى‌روم و چهارده سال ديگر مى‌آيم. عهدتان را فراموش نکنيد. چهارده سال گذشت و پسر در اين مدت در همهٔ علوم استاد شد. روزى همهٔ درباريان در حضور پادشاه جمع بودند که سر و کله درويش پيدا شد. پادشاه از ديدن درويش به ياد عهد و پيمان خود افتاد و بدنش شروع کرد به لرزيدن. طورى که هم به چشم مى‌ديدند چطور دندان‌هاى پادشاه به‌هم مى‌خورد. پسر که نامش ملک ابراهيم بود گفت:

پدر جان، چه شد که با ديدن اين درويش چنين مى‌لرزي؟ پادشاه حکايت عهد و پيمان را با پسرش گفت. ملک ابراهيم گفت:ولى تا من نخواهم او نمى‌تواند مرا ببرد. درويش حرف او را تأئيد کرد و گفت: من بدون رضايت تو، حتى دو قدم هم تو را با خودم همراه نمى‌کنم. اما من سه شب اينجا مى‌مانم. بعد از اين مدت اگر آمدى مى‌برمت اگر نيامدي، تنها مى‌روم.شب، اتاقى به درويش دادند تا استراحت کند، شاهزاده هم نزد او رفت و از درويش خواست تا حکايتى برايش نقل کند. درويش هم شروع کرد از زيبائى و وجاهت دختر پادشاه چين سخن گفتن و حرف را به آنجا کشاند که دختر مريض است و کسى غير از من نمى‌تواند او را معالجه کند. پسر گفت: عکسى هم از دختر داري.؟ درويش دست در جيب کرد و عکسى بيرون آورد. تا چشم پسر به عکس افتاد بيهوش شد. درويش به هوشش آورد. پسر گفت: بايد مرا به صاحب اين عکس برساني.

اين بود که وقتى درويش عزم رفتن کرد، پسر هم به دنبالش راه افتاد و هر چه پادشاه و اطرافيان تلاش کردند مانع او شوند، نشد.

درويش از جلو و پسر از پشت سرش از قصر پادشاه بيرون رفتند. درويش يک دست لباس درويشى به تن پسر کرد کشکولى هم به دستش داد و دو بيت شعر هم يادش داد و با هم رفتند سر بازار. درويش شروع کرد به خواندن و چند تا سکه از دست رهگذرها گرفت. بعد نوبت پسر شد. وقتى پسر شروع کرد به خواندن سکه بود که از دست روندگان و بازراهاى به کشکول پسر سرازير شد. درويش به پسر گفت برويم ته بازار. رفتند جماعت هم که محو جمال بچه درويش شده بودند، به‌دنبال‌شان راه افتادند. ته بازار هم پسر شروع کرد به خواندن و دو تا کشکول از سکه پر کرد.

درويش و پسر پشت به شهر و رو به بيابان حرکت کردند، رفتند و رفتند تا به شهر چين رسيدند. دم دروازه، شاهزاده و درويش با هم عهد کردند که هر آنچه در چين به‌دست مى‌آورند با يکديگر نصف کنند. وارد شهر و مشغول به کسب و کار خود شدند. آوازهٔ آنها در شهر پيچيد و به گوش پادشاه چين رسيد. پادشاه آنها را به قصر خود دعوت کرد. زن‌ها و دختران دربارى از پشت پرده و وزرا و وکلا و پادشاه در بارگاه نشستند و گوش سپردند به آواز درويش و بچه درويش. نگاه دختر پادشاه چين که به بچه درويش افتاد، قلبش گرفتار عشق او شد. پادشاه که از درويش و بچه درويش خوشش آمده بود از آنها قول گرفت که هر روز به قصر او بيايند. و اين آمد و رفت‌ها آتش عشق دختر پادشاه را تيز کرد تا جائى‌که شد طورى که ناچار شدند او را در اتاقش به غل و زنجير ببندند.

پادشاه حکيمان و طبيبان را به بالين دختر آورد، اما دختر همچنان در بند جنون ماند و بهبود نيافت تا اينکه درويش گفت:

اگر پادشاه اجازه بدهند من هم بيمار را ببينم. پادشاه اجازه داد. درويش به اتاق دختر رفتند. دختر تا چشمش به درويش افتاد دامن جامهٔ او را گرفت که: اى درويش دستم به دامنت، درد من فراق شماست. درويش پيش پادشاه برگشت و گفت:

اگر پادشاه قول بدهند که دخترشان را به اين بچه درويش بدهند، من دختر را معالجه مى‌کنم. پادشاه گفت: من از اين پسر خوشم مى‌آيد، اما اين ننگ را به کجا ببرم که پادشاه دختر را به يک بچه درويش داده است؟! پسر خودش را جلو انداخت و گفت من از اين پسر خوشم مى‌آيد، اما اين ننگ را به کجا ببرم که پادشاه دختر را به يک بچه درويش داده است؟! پسر خودش را جلو انداخت و گفت:من بچه درويش نيستم و خودم شاهزاده هستم. بعد براى اينکه حرفش را ثابت کند نامه‌اى براى پدرش نوشت و در آن تقاضاى صد کرور سکه کرد. نامه به‌دست قاصد داد و همه منتظر بازگشت او شدند.

قاصد نامه را به دربار ايران برد و پادشاه ايران به خيال اينکه پسرش معامله‌اى در پيش دارد، آنچه را خواسته بود به وزير داد تا برايش ببردوقتى وزير آمد و پادشاه چين فهميد که بچه درويش راست راستى شاهزاده است و از اين بابت خيلى خوشحال شد. اما به درويش گفت: دختر من غير از جنون يک درد ديگر هم دارد. درويش گفت:چه دردي گفت:

تا به حال براى دو نفر ديگر هم اين دختر را عقد کرده‌ايم، اما همين که نفسش به آنها خورده، افتاده و مرده‌اند جورى که انگار هيچ‌‌وقت زنده نبوده‌اند.

 درويش گفت: معالجه آن دردش هم با من. خلاصه، دختر را براى پسر عقد کردند و درويش به پسر گفت: تا وقتى من نگفتم، نبايد صورتت را به‌صورت دختر نزديک کني. اگر خيلى عشقت کشيد ماچش کني، دستش را ماچ کن.

درويش و پسر و دختر راه افتادند و از چين بيرون آمدند تا رسيدند به ميانهٔ راه که سرسبز و باصفا بود. درويش دستور اتراق داد و بعد پسر را صدا کرد و گفت: عهد و پيمانت كه يادت نرفته ؟ پسر گفت نه . هر چه هست نصف مى‌کنيم. هر چه سکه و اثاثيه بود نصف کردند، ماند دختر. درويش گفت: حالا بايد دختر را نصف کنيم.

 پسر گفت: اگر دختر را نصف کنيم مى‌ميرد. هر چه دارم مال تو، دختر را بده به من. درويش گفت : نه بايد نصف شود. بعد بلند شد و دختر را ميان دو درخت ايستاند. هر يک از پاهايش را به يک درخت بست و ساطورى آورد. ساطور را بلند کرد که دختر را شقه کند. اما با پهناى ساطور ميان دو پاى دختر زد که ناگهان يک افعى از دهان دختر بيرون آمد. درويش ساطور را کوبيد به کله افعى و او را کشت. براى بار دوم، درويش ساطور را بالا برد و گفت: بار اول رحم کردم اما اين‌ بار چنان ضربه‌اى بزنم که دختر از ميان نصف شود. ساطور را با پهناى آن پائين آورد. اين بار دو تا بچه مار از گلوى دختر بيرون آمد. بار سوم که درويش اين کار را تکرار کرد. دختر عطسه‌اى زد اما چيزى از دهانش بيرون

نيامد. درويش دختر را از درخت باز کرد و دستور داد رختخواب بيندازند. دختر در رختخواب خوابيد. سه روز آنجا ماندند.

بعد از سه روز درويش شاهزاده را صدا کرد و دختر را هم از رختخواب بلند کرد و گفت: من همهٔ اين کارها را کردم تا اين مار و افعى را از شکم دختر بيرون بياورم. اين درد چاره‌اى جز اين کار نداشت.

به دستور پادشاه شهر را آئين بستند و هفت شبانه‌روز جشن عروسى شاهزاده با دختر پادشاه چين ادامه داشت. صبح عروسى درويش نزد پادشاه رفت  و گفت :از يک سالى که قرار بود شاهزاده پيش من باشد دو روز مانده، به عوضش دو سال ديگر که زن شاهزاده پسرى مى‌زايد، مى‌آيم و او را با خودم مى‌برم.

  (منبع فرهنگ و افسانه‌هاى مردم ايران - جلد پنجم (د)، على اشرف درويشيان، رضا خندان (مهابادي).

                                       تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي /1348 سپارده – ساكن تهران

 

 

 

 

داستان بچه درويش و مسلمان شدن پدر و مادرش

اسفند 1394 بود كه بنده داستان بچه درويش را با كمي ويرايش در اينترنت قرار دادم كه مورد استقبال دوستان و سايت هاي گوناگون قرار گرفت . لذا تصميم گرفتم مجموعه  اي از داستان هاي بچه درويش و درويش را گرد آوري و در اختيار دوستان قرار دهم .

 

فهرست :

1- داستان بچه درويش و مسلمان شدن پدرش

2 - درويش و دختر پادشاه چين

3 -  درويش تهي دست و كريم خان زند

  4-  درويش و امام رضا عليه السلام

5 -  پند درويش به اينكه زندگي بايد همراه با عشق باشد .

6 -گلايه درويش به خدا .

7 -  مراسم درويش شدن

8 - درويش يكدست

 

البته داستان هاي حقير جمع آوري و گاهاً ويرايش نموده كه اميدوارم مورد استقبال عزيزان قرار بگيرد

 

به نام خداوند جان و خرد                كزين برتر انديشه بر نگذرد

 

خداوند نام و خداوند جاي                 خداوند روزي ده رهنمـــاي

 

«« داستان بچه درويش  و مسلمان شدن پدر و مادرش »»

 

 

راوي داستان : مظفر اشكور كيايي ؛  63 ساله ، سواد ششم ابتدائي ؛ اهل روستاي سپارده اشكور [رامسر ]. كشاورز .

       در اين داستان پسر جواني بعد از درگيري با پدر يهوديش  از منزل اخراج مي شود و در مسجد  توسط پير مرد درويشي  مسلمان شده و با لباس ها و تبرزين پير مرد بعنوان يك درويش جوان  به زندگي خود ادامه مي دهد و در آخر پس از اينكه به دعوت مادرش به منزل بر ميگردد شرط ماندن و زندگي با آنها را مسلمان شدن آن قرار مي دهد ، سرانجام پدر و مادرش هم مسلمان مي شوند. اين داستان و داستان هاي نظير آن مي توانند هم پند آموز باشند و هم براي سرگرمي جوانان و حتي در نمايشنامه و تئاتر هم استفاده شوند . باشد كه اين امر سبب خير گردد . اسماعيل اشكور كيايي.

 

 

 حال اصل داستان  از زبان مرحوم مظفر اشكور كيايي .

       تاجري بود يهودي كه پسري داشت . روزي يك تومان به پسر داد كه برو در بازار كاسبي كن . پسر به بازار رفت .     

 در بازار نرده اي ديد : يك طرف نرده بازار مسلمان ها بود و يك طرف ديگر آن بازار يهودي ها . در بازار مسلمان ها درويشي « مدح حضرت علي عليه السلام را خواند و گفت  : « هر كه يك قران در راه علي بدهد ؛ صد قران مي گيرد ؛ و يك تومان بدهد ، صد تومان مي گيرد » .

پسر يك تومان را در راه حضرت علي عليه السلام داد و به خانه برگشت . پدر وي گفت : « پول را چه كردي ؟ » . پسر در جواب گفت : « با دوستانم بودم ، خرج كردم » .

      فردا كه شد ، پسر يك تومان ديگر از پدر گرفت و به بازار رفت . باز همان درويش آمد و « مدح حضرت علي عليه السلام » خواند و گفت  : « هر كه يك تومان در راه علي بدهد  ؛ صد تومان مي گيرد  ؛ صد تومان بدهد ، هزار تومان مي گيرد » . پسر يك تومان ديگر را هم در راه علي " ع " داد . سپس به خانه برگشت ، پدر گفت  :  « پسر پول را چه كردي » . پسر در جواب گفت : « با دوستانم بودم ، خرج كردم » .

روز سوم كه شد ؛ با پسر از پدر پول گرفت . پدر شخصي را در پي پسر فرستاد تا او را زير نظر داشته باشد . پسر به بازار مسلمان ها رفت ؛ در  آن طرف نرده درويشي آمد و «مدح علي "‌ع"  » خواند و پسر ، پولي را كه از پدر گرفته بود به درويش داد .

        شخصي كه اورا مي پاييد ؛ برگشت و به تاجر گفت : « اي تاجر ‍پسر تو پولش را در راه علي عليه السلام داد ، در بازار مسلمان ها » . تاجر ناراحت شد و همي كه پسر برگشت  ، پدر يهوديش  پرسيد  :  « پول را چه كردي  »  . پسر گفت ‌: « با دوستانم بودم ، خرج كردم  » .

 تاجر گفت : « دروغ نگو كه من را ز تو را كشف كرده ام  . پول ها را در راه علي دادي  ، درست است  ؟ پسر گفت  : « بله  » .

     تاجر گفت : « پول را با كدام دست دادي ؟ » پسر گفت ‌:  « با دست راست » . تاجر كه سخت عصباني شده بود ، دست پسر جوان را قطع كرد و توي دامنش گذاشت و روانه اش كرد كه  :

« برو تا علي به دادت برسد » .

پسر در شهر گشت و گشت تا شب شد و رفت در مسجدي كه بخوابد . گريه و زاري بسيار كرد و به خواب رفت . شخصي به خوابش آمد و پرسيد : « چه ناراحتي اي داري ‌؟ » . پسر جوان آنچه براو گذشته بود ، تعريف كرد و آن شخص دست جوان را در جاي اول قرار داد و آب دهاني بر آن زد ، از اول بهتر شد [ جوان شفا پيدا كرد ]‌.

جوان از خواب بيدار شد و پيرمردي را ديد كه پهلويش نشسته است . پير مرد پرسيد : « اي جوان چقدر در راه علي دادي ؟ » .                جوان گفت :  « سه تومان ‌» .  پيرمرد يك دست لباس درويشي به جوان داد و گفت  :  « اين يك تومان  » و يك كشكول داد و گفت  : « اين هم يك تومان ديگر »  و يك تبرزين داد و گفت : « اين هم يك تومان  » . ادامه داد تو سه توماني را كه در راه حضرت علي عليه السلام داده بودي ، گرفتي » .

      جوان لباس را پوشيد و رفت در بازار مسلمانان و شروع كرد به خواندن  « مدح حضرت علي عليه السلام »  . يك روز ، دو روز ، يك هفته ، يك ماه ، يك سال گذشت . خبر به تاجر بردند كه درويشي آمده است  در بازار مي خواند كه نظير ندارد .

مادر جوان روزي چادر بر سر كرد و به بازار  رفت . بچه درويشي ديد كه با صداي رسا مدح علي عليه السلام را ميخواند. برگشت و به يهودي گفت  :  « امروز درويش جواني در بازار ديدم  ؛ اگر اجازه بدهي از او بخواهيم به خانه ي ما بيايد و سرگذشت مان را بگوييم  ، شايد خبري از  پسر ما داشته باشد  » . تاجر پذيرفت .

 درويش را به خانه دعوت كردند  . درويش از آمدن خودداري كرد ؛ اما آنقدر اصرار كردند كه درويش راضي شد .

همين كه وارد شد ، شروع كرد به خواندن « مدح مولا علي عليه السلام » . زن تاجر ، كه درويش را نمي شناخت  . گفت :  « اي درويش  ما پسري داشتيم و مي خواهيم بدانيم  اكنون كجاست  » .

درويش كه اين حرف را شنيد ، شرح حال خود را تعريف كرد .

 زن تاجر گفت  :  « پس تو پسر ما هستي  ؟ »  و رفت كه درويش را در آغوش بگيرد ؛  اما درويش جوان گفت  :  « اگر مي خواهيد اينجا بمانم ، مسلمان  بشويد و گرنه مي روم  » .

تاجر و زنش مسلمان شدند و با پسر به زندگي ادامه دادند

***پايان***

 

آقاي مظفر اشكور كيايي از بزرگان روستاي سپارده بوده كه داستان فوق را براي  آقاي كاظم سادات اشكوري ذكر نموده و  نامبرده هم در كتاب افسانه هاي اشكور در فصل افسانه هاي روستاي سپارده  آن آورده است . اين كتاب در سال  1387 به چاپ رسيده است  .

تنظيم و ويرايش : اسماعيل اشكور كيايي متولد 1348 روستاي سپارده ساكن تهران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                             اسماعيل اشكور كيايي متولد 1348 روستاي سپارده ساكن تهران

 

د