آئين ها و مراسم هاي فردي در گيلان و اشكورات[عقد؛حنابندان؛عروسي  و...]

 

 

آئینها و مراسمی که در طول زندگی یک فرد انسانی انجام می‌شود

      درست است انسان يك موجود اجتماعي بوده و معمولاً تمامي مطالب در علوم بصورت اجتماع و جمع انسانها مورد بررسي قرار مي گيرد . مسائل مذهبي و ملي افراد بصورت جمعي مورد بررسي قرار مي گيرد اما آيا انسان فقط يك موجود اجتماعي است و بحث در مورد امور فردي او را بايد كنار گذاشت ؟ . مسلم است پاسخ خير است . اين فرد است كه با ازدواج و توليد مثل خانواده را تشكيل مي دهد و از اين خانواده هاست كه جامعه بوجود مي آيد .

        آنهايي كه فقط به مسائل كلي و اجتماعي افراد كار دارند و از مسائل فردي انسانها غافلند سخت در اشتباهند . در اين نوشتار مطالبي را از كتاب استاد بزرگوار اصلان عرباني نويسنده كتاب گيلان گردآوري نموده ايم كه اميدوارم مورد استقبال دوستان قرار بگيرد .

       در گيلان هم مثل ساير نقاط ايران مردم مراسمها و آئينهاي را از تولد تا مرگ يك فرد برگزار مي كنند كه شامل : دعا براي فرزند خواستن و رسوماتي در اين خصوص ، مراسم دندان درآورد كودك ؛ مراسم جشن تولد ؛ مراسم ختنه سوران ؛   عقد كنان   ؛ حنا بندان ؛ عروسي و بردن عروس به خانه داماد[گيشه بري] ؛مراسم روز دوم عروسي يا عروس تماشا ... و  در آخر آداب و رسوم خاك سپاري و عزاداري فرد.در اين محور انجام امور فرد انساني است .

       باينكه تمدن غرب و ماهواره تركيب مراسمات سنتي را در گيلان و ساير نقاط بهم زده است اما هنوز نقاطي هستند كه مراسمات فوق الذكر را اجرا مي كنند از جمله اين مناطق اشكورات مي باشد . مراسمات هنوز به شيوه قدما برگزار مي شود رقص هاي محلي ؛ بردن جهيزيه توسط زنان  كه بصورت صف منظم جهيزيه را بالاي سرخودشان مي گذارند و به خانه داماد مي برند .بازي هاي مختلفي را در هنگام عروسي انجام مي دهند مثل كشتي و بازي با چوب و اسب سواري و ... . معمولاً عروسي را در فضاي باز برگزار مي كنند مثل شهر   تالار و رستوراني در كار نيست . مراسمات انها بسيار ساده و بي آلايش است .

       مردم اشكور نهايت سادگي و صداقت در مراسمات و آئين هاي مختلف بجا مي آورند و اصلا در فكر تحميل مهريه    و شيربها  و جهيزيه  سنگين به خانواده ي داماد نيستند . با بررسي بعمل آمده توسط حقير كمترين آمار طلاق را در روستاهاي اشكور داريم و گاهاٌ بعضي از روستاها اصلا طلاقي صورت نمي پذيرد . زن و شوهر با نهايت سادگي و صداقت كنارهم زندگي مي كنند . بنظر حقير علل طلاق  تجمل گرايي و مهريه سنگين و چشم هم چشمي هست كه مردم روستاي من سپارده و ساير نقاط اشكور از آن دورند .

 

                                                   [نويسنده : اسماعيل اشكور كيايي 29 بهمن 94]

 

 

 

فرزندخواهی و آداب و رسمهای تولد

به سبب نقش فعال بچه‌ها در خانواده‌های سنتی و به‌ویژه روستائی، و به لحاظ اهمیت تداوم نسل، باروری و فرزندآوری، از جایگاه خاصی برخوردار است. چندانکه نازائی برای زن عیب بزرگی به‌شمار می‌آید و اغلب جدائی و فرو ریختن بنیان خانواده را در پی دارد. ازاین‌رو زنان برای بارور شدن به تمهیدات گوناگونی می‌پردازند، که مبتنی بر تجربیات پیشینیان است و معمولا پیرزنان و ماماهای محل، کارآشنای آن هستند. همچنین بقعه‌ها و مکانهای نظرکرده نقطه‌های امید زنان حاجتمندی هستند که خواهان فرزند می‌باشند.

 
       برای بقعه‌ها شمع و قربانی نذر می‌کنند، به آنها دخیل می‌بندند و از آنها حاجت می‌طلبند، یا نذر می‌کنند که فرزندشان را به زیارت امام رضا ببرند و بخصوص اگر پسر باشد او را غلام یکی از امامان می‌کنند و نامش را بر حسب نذرشان، غلامعلی، غلامحسین، غلامرضا و مانند آن می‌گذارند. در مواردی گوش بچه را هم سوراخ می‌کنند و به نشانه غلامی حلقه‌ای از گوشش می‌آویزند. بسیاری از درختان نظرکرده در گوشه‌وکنار گیلان پارچه‌های دخیل زنان حاجتمند را بر شاخه‌های خود دارند، از جمله در روستای اصطلخ‌جان در دره سپیدرود رسم است که زنان «آلالو» یا گهواره‌ای کوچک از شاخه‌های نازک درخت نظر کرده‌ای که در کنار رودخانه است، درست می‌کنند، آن را به درخت می‌آویزند، تکه چوب کوچکی هم به نشانه نوزاد در آن قرار می‌دهند و به این امید دل می‌بندند که آلالوی کوچکی که به درخت آویخته‌اند، جنبش گهواره‌ای و بانگ نوزادی را در خانه‌شان در پی داشته باشد.
        علاوه بر فرزندخواهی، پسر داشتن نیز به لحاظ پایگاه بااهمیت مرد در جامعه، برای همه آرزوئی است که به صورتهای مختلف در آداب و مراسم عروسی و در باورها و اعتقادات مربوط به دوران بارداری و زمان تولد نوزاد، به چشم می‌خورد. سرخ‌روئی، زرنگی و چابکی و همه نیکوئیهای زن باردار را نشانه این می‌دانند که فرزند پسر به دنیا خواهد آورد. در سالهای پیش که عروس را با اسب به خانه داماد می‌بردند وقتی موکب عروس به خانه داماد می‌رسید، قبل از آنکه پیاده شود، یک پسربچه جلوی اسب سوار می‌کردند.   

        این رسم که در منطقه هشتپر و از جمله در روستای «نومندان» معمول بود، با تفاوتهائی در سایر نقاط گیلان هم وجود داشت و در یکی از مراحل مراسم عروسی پسربچه کوچکی را به نیت پسردار شدن عروس در کنار او می‌نشاندند. همچنین رسم است که برای پسردار شدن نذر می‌کنند به فرزند خود در روزهای محرم لباس سیاه پوشانده به سقائی وادارند و یا چنانکه گفته شد او را غلام یکی از امامان بنامند و بسیار موارد دیگر ...

        در هر صورت تولد نوزاد در همه جای گیلان و در میان قشرها و گروههای مختلف، به تناسب امکانات و بر حسب رسم هر محل با آداب و تشریفاتی همراه است. به دیدن می‌آیند، هدیه می‌آورند و به هر ترتیب قدم نورسیده را مبارک‌باد می‌گویند؛ در واقع تولد و حضور یک انسان دیگر را در جمع خود گرامی می‌دارند. ششمین و دهمین شب تولد نوزاد معمولا با جشن و سرور برگزار می‌شود. شب شش شب نامگذاری است و اگر نوزاد فرزند یا پسر اول باشد، مجلس با تفصیل بیشتری برگزار می‌شود. در دهمین شب تولد نیز نوزاد و مادرش را به حمام می‌برند و از آن شب او را در گهواره می‌خوابانند.

 

گازفورشان (دندون فروشون، گازویشون

     برای دندان درآوردن بچه در همه جای گیلان به تناسب بضاعت مالی خانواده مجلس میهمانی برقرار می‌کنند. این رسم علاوه بر گیلان تقریبا در تمام نقاط ایران معمول است. برای این میهمانی دانه‌هائی مانند گندم، برنج، نخود، لوبیا، عدس و غیره یعنی موادّ اصلی غذای مردم را می‌پزند و با آنها از میهمانان پذیرائی می‌کنند؛ مقداری نیز برای همسایگان می‌فرستند. جشن و میهمانی دندان درآوردن بچه در حوزه تالش به نامهای «گازویشون» و «گازفروشون» و در شرق گیلان به نام «دندون فروشون» موسوم است. مفهوم آن در هر سه ترکیب نثار کردن و فروپاشیدن دانه، به خاطر دندان درآوردن می‌باشد، و به نظر می‌رسد بن‌مایه آن‌گونه‌ای شکرانه و نثار فدیه باشد به مناسبت این‌که آن طفل توان غذا خوردن و تأمین نیروی جسمانی خود را به دست آورده است.


       در ماسال و شاندرمن و روستاها و آبادیهای آن منطقه برای «گازویشون» برنج و نخود را برشته می‌کنند و بچه را در میان میهمانان وسط حیاط یا اتاق روی سفره‌ای می‌نشانند و دانه‌های برشته را با نقل و کشمش و گردو و نظایر آنها در یک سینی یا طبق مخلوط می‌کنند و روی سرش می‌ریزند. خانواده‌های کم‌بضاعت در حیاط خانه مقداری برنج روی سر بچه می‌ریزند تا مرغ و خروسها بخورند.

        در دیلمان و روستاها و آبادیهای واقع در کوهستانهای شرق گیلان[ از جمله اشكورات ]، گندم، باقلی، عدس و لوبیا را می‌پزند و همراه با گردو و کشمش و تنقلات دیگر به میهمانان می‌دهند. خانواده‌های تهی‌دست این منطقه مقداری گندم می‌پزند و روی بام می‌ریزند که پرندگان بخورند. در کلشتر و گلدیان، گندم و نخود و لوبیا را با هم می‌پزند و آن را گندم‌پزه می‌نامند. مقداری از گندم‌پزه را به ماکیان می‌دهند و مقداری نیز برای همسایگان می‌فرستند. در برخی نقاط منطقه تالش برای گازویشونی آش شیر و برنج درست می‌کنند.

 

ختنه‌سوران‌

     ختنه‌سوران ترکیبی است از دو کلمه ختنه و سوران به معنی جشنی که برای سنت ختنه کردن برپا می‌شود. ختنه بریدگی غلاف سر آلت تناسلی پسران است و از نشانه‌های مسلمانی است. «در قاموس کتاب مقدس آمده، یکی از رسوم مشهور دین یهود می‌باشد و آن بریدگی گوشت غلفه هر فرزند نرینه است که هشت روز از تولدش گذشته باشد و این مطلب نشانه عهدی است که خداوند در میانه ابراهیم و ذریّه او گذارده، فورا خود و همگی اهل بیتش ختنه شدند.»[544]
       در گیلان ختنه‌سوران معمولا در صورت توانائی مالی خانواده و متناسب با آن طی تشریفات و جشن و میهمانی برگزار می‌شود. این مراسم در تمام نقاط گیلان بلکه تقریبا در تمام مناطق ایران عمومیت دارد.
ترکیب کلمه «ختنه‌سوران» و به زبان گیلکی «ختنه‌سورئون» خود حاکی از آن است که ختنه کودک همیشه با جشن و سور و سرور همراه بوده است. در ماسال و شاندرمن و آبادیهای اطراف آنها برخی کسان که در سنین پیری صاحب پسری می‌شوند، به خاطر اینکه شاید در عروسی فرزندشان زنده نباشند، در ختنه‌سوران به اصطلاح عروسی می‌گیرند، یعنی آن را با تفصیل یک عروسی برگزار می‌کنند. در جشنهای ختنه‌سوران نوازنده خبر می‌کنند و شام و ناهار می‌دهند و کسانی که به دیدن بچه می‌آیند معمولا هدیه‌ای هم می‌آورند.
گاهی برای بچه دوران هم می‌زنند یعنی پول جمع می‌کنند. تا قبل از گسترش شبکه راهها و توسعه درمانگاهها و بیمارستانها، کارهای درمانی و طبابت و از جمله ختنه کردن، در روستاها و شهرهای کوچک با سلمانیها بود. هنوز هم در دهکده‌ها و آبادیهائی که ارتباط کمتری با شهر دارند سلمانیها این وظیفه سنتی را بر عهده دارند.

       سلمانی بچه را در خانه ختنه می‌کند و اگر بخواهند بیش از یک بچه را همزمان در یک خانه ختنه کنند باید تعداد بچه‌ها فرد باشد. در غیر این صورت خروسی می‌کشند و سر تاج خروس را می‌برند. خارج از گیلان در برخی نقاط کشور تاق بودن سالهای عمر کودک نیز رعایت می‌شود؛ مثلا بچه را در پنج یا هفت سالگی ختنه می‌کنند. همچنین گفتنی است که سابقا پوست بریده شده را به حیاط مکتب‌خانه و مدرسه می‌انداختند تا بچه به درس و مشق و مدرسه علاقمند شود. اکنون در شهرها و حتی بسیاری از روستاهای گیلان کودک را در نخستین روزهای تولد ختنه می‌کنند و جشن و سروری به این مناسبت برگزار نمی‌شود.

 

آئین ازدواج‌

اشاره

خانواده هسته اصلی جامعه انسانی است و مراسم ازدواج در واقع جشن تولد یک خانواده و یک واحد جدید اجتماع می‌باشد. به همین سبب پیوند دو تن همیشه و در همه‌جا از حرمت و اهمیت خاصی برخوردار بوده است.

  
       عروسی بزرگترین و پرهیجان‌ترین مراسمی است که در طول زندگی یک فرد برگزار می‌شود و در شمار مراسم همه‌گیر جامعه است. مراسم عروسی در حقیقت جشن ورود یک زوج به مرحله‌ای از زندگی است که در آن عملا صاحب مسئولیتهای کامل اجتماعی می‌شوند. در روستاها و شهرهای کوچک معمولا همه افراد در مراسم عروسی شرکت می‌کنند. و حتی اگر در مراسم خاص آن مانند عقدکنان، عده خاصی دعوت شده باشند، باز هم قسمتهایی است که عمومیت دارد. در شهرهای بزرگ که شرایط و مقتضیّات خاص، پیوندهای خویشاوندی، طایفه‌ای و محلی را نسبتا سست کرده است، باز هم، عروسی در یک محدوده معین و کوچکتری نسبت به روستا همه را به خود می‌کشد و شور و شوقی برمی‌انگیزد.


         مراسم عروسی قسمتهای مختلفی را شامل می‌شود که ترتیب و کیفیت آن ممکن است در همه‌جا یکسان نباشد، همچنین در هرجا ممکن است آداب و رسمهای ویژه همان محل وجود داشته باشد؛ اما به هرحال مراحلی از مجموعه مراسم عروسی در شمار مشترکات یک حوزه فرهنگی است.


        انتخاب همسر، نخستین و اساسی‌ترین مرحله ازدواج است. در روستاها و حتی در شهرهای کوچک گیلان، که اغلب دارای ساخت کشاورزی- دامداری هستند، و زن و مرد در جریان کار روزانه مشارکت دارند، دختران و پسران، یکدیگر را خوب می‌شناسند و اغلب همسران خود را در جریان همین برخوردها و در مراسم عمومی همچون نوروز و محرم و عروسیها و در بازارهای هفتگی انتخاب می‌کنند.


      پسر در انتخاب همسر همیشه نقش اساسی دارد و معمولا دلبستگی به دختر مورد نظرش را با مادر خود درمیان می‌گذارد و از این طریق موضوع را به اطلاع پدر می‌رساند. ممکن است پدر و مادر، به دلایلی از جمله ناهماهنگی شأن و منزلت دو خانواده، اختلافات خانوادگی و طایفه‌ای، نامناسب تشخیص دادن دختر و یا به سبب اینکه دختر دیگری از خویشاوندان را برای فرزند خود در نظر گرفته‌اند با انتخاب او مخالفت کنند. اما کمتر اتفاق می‌افتد که پدر و مادر بتوانند نظرشان را بقبولانند، بخصوص طی یکی دو دهه اخیر به سبب تغییراتی که در وضع جامعه و خانواده‌ها پدید آمده است، از میزان وابستگی پسران به خانواده کاسته شده و استقلال رأی بیشتری در انتخاب همسر پیدا کرده‌اند.

 
        در مورد دختران هم وضع تقریبا به همین منوال است. و به‌هرحال پدر و مادر در انتخاب همسر برای فرزندانشان بیشتر نقش مشاور و تأییدکننده و نه تعیین‌کننده داشته و دارند. قابل توجه است که در منطقه تالش تا دو سه دهه پیش در صورت مخالفت پدر و مادر هریک از طرفین، پسر دختر را وادار به فرار از خانه می‌کرد و او را به خانه دائی یا یکی از نزدیکانش می‌برد و با هم ازدواج می‌کردند و پس از مدتی که گاه تا چند سال طول می‌کشید پدر و مادر آنها را بازمی‌خواندند. این‌گونه ازدواجها بخصوص در مناطق جنگلی تالش هر سال چند مورد اتفاق می‌افتاد.


این نکته نیز گفتنی است که قبلا در شهرهای بزرگتر که خانواده‌ها برای یکدیگر شناخته شده نبودند، پیشنهاد و شناسائی دختران غریبه معمولا توسط واسطه‌هایی انجام می‌شد که بیشتر مشاطگان، سلمانی‌ها و کارگران حمام بودند. و امروزه هم با کم‌وبیش تفاوتهایی، به اقتضای روز، وضع به همین ترتیب است.


از نکات جالب مربوط به ازدواج در غالب نقاط گیلان به‌ویژه در مناطق روستایی یکی آن است که پیوند دو خانواده اصولا با یاری و همکاری در کار و زندگی آغاز می‌شود. تأملی در قسمتهای مختلف این مراسم نشان می‌دهد که اگرچه از جهت مالی دادوستدهائی در قالب هدایای مختلف بین دو خانواده صورت می‌گیرد، که البته بخش عمده آن جنبه کمک به عروس و داماد را دارد، اما همکاریهای مختلف بسیار چشمگیر است.


پسران در شالیکاری، دروی شالی، کلش ریختن بام خانه‌ها، دروی گندم و سایر کارهای کشاورزی و باغداری، دامداری، نوغان‌داری و غیره که بر عهده مردان است به کمک پدر نامزد خود و به اصطلاح به «یاوری» می‌روند. دامادها معمولا این کار را بعد از ازدواج نیز ادامه می‌دهند. در ماسال و روستاهای اطراف آن، هنگام دروی شالی، پسر عده‌ای از دوستانش را جمع می‌کند و به یاوری پدرزنش می‌برد. برای دختران نیز رسم یاوری دادن به خانواده داماد، در برخی کارها از جمله در شالیکاری و چای‌چینی معمول است که «گیشه یاوری» نامیده می‌شود. دختری که نامزد دارد هنگام شالیکاری به اتفاق چند تن از دوستان و همسالانش به یاوری مادر نامزدش می‌رود؛ معمولا مادر برای این روز هدیه‌ای هم تهیه دیده است که به عروسش می‌دهد. یاوری رفتن عروس اغلب با دایره زدن و ترانه‌خوانی و آوازهای دسته‌جمعی دختران همراه است.
جوکول‌کشی  نیز   از کارهائی است که یاوری دختران را می‌طلبد.

     هیزم آوردن برای شام عروسی از جمله رسمهائی است که همکاری جمعی را موجب می‌شود و به جشن یک تعلق جمعی می‌دهد. 


خوشه نیمه‌رس شالی است که تازه دانه بسته است. سنبله‌هایش را از غلاف ساقه می‌کشند، دسته می‌کنند و دانه‌اش را روی آتش برشته می‌کنند و به آن شکر و ادویه می‌زنند، تحفه‌ای است که قدیم برای اربابان می‌بردند و نوعروسان و دختران نامزددار برای خانواده شوهرشان تهیه می‌دیدند.


جوکول‌کشی نوعروسان در روستاهای اطراف لاهیجان و شرق گیلان تفصیل بیشتری دارد. در روستاهای بالامحله و پایین‌محله پاشاکی سیاهکل، جوکول‌کشی که «جوکول قندزنی» نامیده می‌شود، با یاوری زنان هردو خانواده انجام می‌گیرد. به این ترتیب که کار چیدن خوشه‌ها با عروس و همراهانش می‌باشد و برشته کردن و درست کردن آن با زنان خانواده داماد است؛ برای این کار قبلا خبر می‌دهند و به خانه عروس می‌روند.


تهیه هیزم و به اصطلاح «هیمه‌بار» برای مجلس عروسی، از جمله مواردی است که در تمام مناطق گیلان با همکاری جمعی انجام می‌شود. معمولا دوستان داماد و در بسیاری روستاها، همه جوانان محل الاغها و قاطرهایشان را راه می‌اندازند و به اتفاق برای تهیه هیزم به جنگل می‌روند. بخشی از هیزم را به خانه عروس و بخشی را هم به خانه داماد می‌برند، در نقاط کوهستانی، جوانان همه روستاها و آبادیهای نزدیک که با یکدیگر ارتباط دارند، برای هیمه‌بار عروسی به یاوری می‌روند. زنگهای پرسروصدائی که برای هیمه‌بار به گردن حیوانات می‌بندند، ورود آنها را به آبادی با شور و شادی همراه می‌کند.
کارهای زنانه مجلس عروسی مانند پاک کردن برنج نیز معمولا با یاری دختران و زنان دو خانواده و خویشان و همسایه‌ها و اهل محله و آبادی انجام می‌گیرد.


از جمله شنیدنی‌ترین رسمهائی که با یاوری ارتباط پیدا می‌کند رسمی است که در گوری محله لیشک از روستاهای نزدیک سیاهکل معمول است. در این روستا ممر معاش مردم کشاورزی و گاوداری است. در فصلی که درختان برگ دارند، کشاورزان هرروز صبح گاوهایشان را از خانه بیرون می‌کنند و برای خوراک آنها سرشاخه‌های درختان را با داس می‌زنند و به زمین می‌ریزند. این کار را در اصطلاح محل «ایجین زئن» می‌نامند. تا سالیانی پیش در این روستا رسم بود که اگر پسری دل به مهر دختری می‌بست، سحرگاه وقتی خانواده دختر گاوهایشان را بیرون می‌فرستادند، بالای درختی می‌رفت و برای گاوها ایجین می‌زد. وقتی پدر دختر به سرکشی گاوهایش می‌رفت با دیدن او پی به موضوع می‌برد. به خانه می‌رفت و به زنش می‌گفت که فلان پسر برای.


دخترمان «پیش‌ایجین» آمده است و در صورت موافقت، زن خانه همان روز غذائی تهیه می‌دید و کسی را سراغ پسر می‌فرستاد و او را برای ناهار دعوت می‌کرد. دختر اگر گوشه چشمی به پسر داشت با بیرون رفتن از خانه موافقت خود را اعلام می‌کرد.[545]
پس از مرحله انتخاب و تأیید، خواستگاری به‌طور رسمی انجام می‌شود.
خواستگاری را در گیلان «زن‌خواهی» می‌نامند. در برخی نقاط اصطلاحات دیگری هم برای آن به‌کار می‌برند، مانند «ایلچی» در نومندان تالش و «قاصد» در دیلمان. در مجلس خواستگاری معمولا بزرگتران و ریش‌سفیدان شرکت دارند. تعیین مقدار شیربها و مهریه، قرار مجلس عقد و تهیه صورت لوازم آن و سایر قرارهای مربوط به انجام مراسم، در همین مجلس مطرح و درباره آن تصمیم‌گیری می‌شود. در بعضی نقاط خواستگاری در دو مرحله انجام می‌گیرد.
در مرحله اول زنان برای نظرخواهی می‌روند و در صورت توافق خواستگاری رسمی انجام می‌شود.

 

 

عقدکنان:

مجلس عقد در خانه عروس برگزار می‌شود. لوازم مجلس عقد را معمولا در خوانچه می‌چینند و به خانه عروس می‌فرستند. در روستاهای کوهستانی دیلمان آنچه را که برای عقد خرید کرده‌اند، بار چند قاطر می‌کنند و قاطرها را زنگ می‌بندند و با ساز و نقاره همراه می‌کنند. کفش و لباس عروس، آئینه و چراغ، کله‌قند و شیرینی، عسل و نبات و برنج و روغن و غیره و نیز قرآن مجید، از جمله لوازمی است که برای مجلس عقد فرستاده می‌شود.
روز عقد باید حتما یک روز خوب باشد، وقت آن را قبلا تعیین می‌کنند.
علاوه بر آن رواها و نارواهای بسیار برای لحظه عقد رعایت می‌شود. سفره عقد را باید زنی خوشبخت بچیند، گره زدن پارچه و نخ، بستن چاقو و کارهایی نظیر آن، در لحظه‌ای که خطبه عقد خوانده می‌شود، ممکن است پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد. بنابراین با دقت حضور افراد را در مجلس عقد مراقبت می‌کنند. بخصوص اگر زمینه‌های اختلافی هم وجود داشته باشد.
عروس هم فورا بله نمی‌گوید. معمولا زنان حاضر در مجلس به جای او به عاقد جواب می‌دهند که عروس رفته درو، رفته صحرا، رفته گل بچیند و پاسخهائی نظیر اینها، پس از سه یا پنج بار، بله می‌گوید و صدایش در هلهله و کف‌زدنها
و مبارک‌باد زنان گم می‌شود. رسمها و اعتقادات و باورهای مربوط به مجلس عقد تقریبا در تمام گیلان همانند است.
بعد از عقد نوبت مجلس شیرینی‌خوران است که ممکن است در همان روز، فردا یا دو سه روز دیگر و یا مدتی بعد باشد. مجلس شیرینی‌خوران هم در خانه عروس برگزار می‌شود و معمولا شب شیرینی‌خوران داماد در خانه عروس می‌ماند. در برخی نقاط، ماندن داماد در خانه عروس موکول به مجلس دیگری است که «پاکشون» یا «دومازن‌مارون» نامیده می‌شود و قبل از برگزاری این مجلس داماد حق رفتن و ماندن در خانه نامزدش را ندارد. در این مجلس برای ماندن داماد بنابر رسم باید بهانه‌ای پیدا شود. معمولا همراهان داماد یکی‌یکی می‌روند و او تنها می‌ماند. در ماسال آخر شب یک نفر کفش داماد را در جائی پنهان می‌کند. گم شدن کفش گفت‌وشنودها و شوخی‌های شیرینی را به دنبال دارد و سرانجام داماد شب را در خانه عروس می‌گذراند و به این ترتیب پای او به خانه نامزد عقدکرده‌اش باز می‌شود.
فاصله زمان عقد تا عروسی، که دوران نامزدی هم نامیده می‌شود، ممکن است زمان کوتاهی باشد و یا تا حدود یک سال یا بیشتر طول بکشد. طی این دوران خانواده عروس به تهیه جهاز می‌پردازند و در مراسم نوروز و عید قربان و شب چله زمستان و غیره دو خانواده هدایائی برای یکدیگر می‌فرستند و در کارها به یاری هم می‌روند، بخصوص داماد در این مدت یار و همکار جدی پدرزن است.

 

 

 

 

حنابندان:

حنا بستن نشانه شادی است و به همین لحاظ عمده‌ترین نشانه سوگواری خودداری از حنا بستن است و کسی را که بخواهند از عزا درآورند برایش حنا می‌برند، حتی گوسفندی را که برای روز عید قربان و یا شب چهارشنبه‌سوری به خانه عروس می‌فرستند حنا می‌بندند تا خوش‌شگون باشد و شادی به همراه برد. حنابندان یکی از مهمترین مراسم عروسی است که به تفاوت در تمام نقاط گیلان انجام می‌شود و معمولا شب قبل از عروسی صورت می‌گیرد.


در روستاهای اطراف رودبار، از جمله در گلدیان، از خانه داماد مجمعه‌ای حاوی حنا و شیرینی و نان و آینه و آب و شمع و میوه به خانه عروس می‌فرستند و به همین ترتیب مجمعه‌ای هم از خانه عروس به منزل داماد می‌برند و دست و پای داماد و کف دست عروس را حنا می‌گذارند. در ماسال و روستاهای اطراف آن در خانه عروس حنا را در ظرفی خیس می‌کنند، دست و پای عروس را حنا می‌گذارند و دستمالی را هم که مقداری حنا در آن گذاشته‌اند، کف دست داماد قرار می‌دهند. حاضران نیت می‌کنند و از حنای کف دست داماد برمی‌دارند. در نومندان هشتپر شب حنابندان سر و صورت داماد را اصلاح می‌کنند، انگشتش را حنا می‌گذارند و سپس شمعی روشن در ظرف حنا قرار می‌دهند و آن را دور می‌گردانند و برای داماد پول جمع می‌کنند.

در دیلمان زن آرایشگر کف دست عروس را حنا می‌بندد و برایش شعرهای حناسری می‌خواند و در هر بند آن زنان مبارکباد می‌گویند. در منطقه شرق گیلان و در نقاط کوهستانی رسم است که هنگام حنابندان شخصی پشت سر داماد می‌ایستد و اشعار حناسری را به آهنگ مخصوص می‌خواند. این اشعار معمولا به زبان فارسی است. و نمونه‌هائی از آنها به شرح زیر است:
ابتدا از کوری چشم عزازیل رجیم‌می‌گشایم لب به بسم الله رحمان رحیم
اول به تو ای مرشد فرزانه سلام‌من بعد به ساکنان این خانه سلام
اول ز همه مردم دانا رخصت‌وز اهل کمال و اهل معنا رخصت
بی‌رخصت اهل معرفت دم نزنم‌از صحن ثری تا به ثریا رخصت
-*-
ز حسن نیم‌رنگ یار بزمم روشن است امشب‌اگر مجنون شوم منعم مکن حق با من است امشب
ز ناوکهای مژگانت فکندی زان کمان‌ابرودلم چون خانه زنبور روزن روزن است امشب
جفا کردم شکستم شیشه حب رفیقان راتو هم ظرف گلی بشکن که بشکن‌بشکن است امشب
به فرقم تیر اگر بارد، سپر بر سر نیاندازم‌مرا دست تو بر گردن دعای جوشن است امشب
چنانم رخصتم دادی که بر دستت حنا بندم‌به دل گفتم که یا رب موسم گل چیدن است امشب

چه خوش بینم حنا را در میان مجمع زرین‌یقین دانم حنابندان آن سیمین‌تن است امشب
-*-
یا رب که تو را فرصت الّاهی بادبدخواه تو را تیر سحرگاهی باد
هرکس که تو را بیند و شادی نکندبر روی زمین تپیده چون ماهی باد
یا رب که تو را تاج به تارک باداهمراه تو یاسین و تبارک بادا
در عرش برین فرشته‌ها می‌گویندایام عروسیت مبارک بادا
شعرهای حناسری در میان کف زدن و مبارک‌باد و هلهله و شادی اهل مجلس به پایان می‌رسد.

 

گیشه‌بری [ بردن عروس به خانه داماد ]:

بردن عروس به خانه داماد و به اصطلاح «گیشه‌بری» پرهیجان‌ترین قسمت از مراسم عروسی و نقطه اوج این مراسم است. هنگام بردن عروس صدای ساز و نقاره و کف زدنها و بانگ شادی و ترانه‌خوانی و مبارکباد همه فضا را پر می‌کند. اگرچه امروزه در شهرهای گیلان هم صدای بوق ماشینها جای اینها را گرفته است، اما در برخی روستاها هنوز عروس را با همین تشریفات به خانه داماد می‌برند. برای این کار عده‌ای از خویشان نزدیک داماد به خانه عروس می‌روند و عروس را که آرایش کرده‌اند، موهایش را چتر- زلفی زده و لباس عروسی پوشانده‌اند، پارچه‌ای توری روی سرش می‌اندازند و در میان هلهله و شادی زنان و دختران، پدرش او را از زیر قرآن می‌گذراند.


خارج شدن عروس از خانه پدری اغلب با گریه و ناراحتی او و مادر و خواهرانش همراه است. برای عروس این لحظه، لحظه خداحافظی با دوران نوجوانی و شادیها و غمهای دخترانه است. دورانی که برایش سرشار از خاطرات بوده است؛ خاطرات تلخ و شیرین، در هرصورت خداحافظی با این یادها، برای لحظاتی شادیهای جشن عروسی را از یاد او می‌برد، که البته چندان نمی‌پاید و وقتی پا از خانه بیرون می‌گذارد، در میان صلوات و هلهله و کف زدنهای مردم و صدای ساز و نقاره و شادی ترانه‌های عروسی محو می‌شود. اما گوئی در ضمیر فرهنگ جامعه نیز این شادی با دل‌نگرانی و تشویش همراه است و بنابر رسم به انحاء مختلف برای عروس بخت و اقبال آرزو می‌کنند؛ در شرق گیلان نهالی را که از خانه پدرش کنده‌اند، همراهش می‌کنند و این نهال را عروس و داماد با هم در حیاط خانه داماد می‌نشانند؛ در برخی روستاها مادر عروس پای خروسی را که از مادر داماد گرفته با رشته‌های رنگین ابریشمین به پای مرغی می‌بندد و آن مرغ و خروس را با عروس همراه می‌کنند تا در خانه داماد بند از پای آنها برگیرند و در لانه‌ای که آماده کرده‌اند جایشان دهند؛ در خیلی از نقاط نان و آرد در سفره‌ای به کمر عروس می‌بندند، تا با خود خیر و برکت به همراه داشته باشد. به این ترتیب عروس عازم خانه بخت می‌شود. اما قبل از آنکه پا از خانه بیرون بگذارد، در هرجا بنابر رسم برادر یا دائی عروس جلوی در را می‌گیرند و در سری (در ماسال) و دائیانه (در نومندان و شرق گیلان) می‌گیرند، و این مبلغ پولی است به تناسب شرایط مالی و بر حسب روابط خانواده‌ها، که متقابلا آنها را هم به بردن هدیه‌ای موظّف می‌کند. عروس زیر باران شاباش نقل و پول و گل، پا از خانه بیرون می‌گذارد و آبی که زیر پایش می‌ریزند، بدرقه راهش می‌شود.


اگر راه خانه داماد نزدیک باشد، عروس را پیاده می‌برند و اگر راه دور باشد، مرکبش اسبی خواهد بود مزیّن و آراسته که البته باید نر و اخته نکرده باشد. در مسیر راه آینه و چراغ جلوی عروس می‌برند، اسفند دود می‌کنند، می‌رقصند، مبارکباد می‌خوانند و نوازندگان هم با صدای ساز و نقاره جمع را همراهی می‌کنند. جلوی خانه هرخویش و آشنایی که بر سند اهل خانه شربت و شیرینی می‌دهند، برنج و نقل و پول شاباش می‌کنند و آب زیر پای عروس می‌ریزند، در برخی نقاط شمع و چراغ جلوی عروس می‌آورند، قربانی می‌کنند و در تمام مسیر نوازندگان با صدای سرنا و نقاره جمع را همراهی می‌کنند. در مناطق شرقی گیلان و در آبادیها و روستاهای کوهستانی دیلمان، عروس از هرجوی آب روان که بگذرد، بخشی از مهریه‌اش را به حضرت فاطمه زهرا می‌بخشد و جمع این بخششها را از مهریه او کسر می‌کنند. در نیمه راه داماد با دو تن همراهش، ساقدوش و سلدوش، به پیشباز عروس می‌آیند و داماد یک نارنج، پرتقال، سیب و یا تکه‌ای قند به طرف عروس پرتاب می‌کند که هم برکت‌خواهی و طلب نیکبختی در آن نهفته است و هم سایه‌ای محو از جدالها و کشمکشهای معمول در این مراسم، در زمانهای کهن را در خود دارد.


نمودهای دیگری از این موضوع در مراسم عروسی در نقاط مختلف گیلان و در سایر مناطق ایران دیده می‌شود. از جمله در اغلب نقاط گیلان رسم است که هنگام بردن عروس، کسانی که از خانه داماد آمده‌اند سعی می‌کنند چیزی از خانه عروس بدزدند و متقابلا خانواده عروس با دقت مراقبند تا کسی به این کار موفق نشود و اینها در حاشیه مراسم عروس‌بران (گیشه‌بری) لطف و شیرینی و هیجان خاصی به آن می‌دهد و گهگاه بگومگوهائی را هم در پی دارد.


در بیشتر نقاط گیلان هنگام رسیدن عروس به خانه داماد رسمی داشتند که امروزه حتی در جاهائی که آئین عروسی را با تشریفات سنتی آن برگزار می‌کنند، انجام نمی‌شود. رسم چنین بود که مادر داماد وقتی عروسش به در خانه می‌رسید، با دو قاشق چوبی جلوی عروس شروع به رقص چوب می‌کرد و این رقص را آنقدر ادامه می‌داد و آنقدر قاشقها را بر هم می‌کوفت تا یکی از دو قاشق بشکند و آنوقت قاشق شکسته را از بالای سر عروس به پشت‌بام خانه پرتاب می‌کرد و هنگامی که او مشغول رقصیدن بود جوانان آرد به صورتش می‌پاشیدند.


قاشق چوبی را جای‌جای در مراسم سنتی گیلان و نیز سایر مناطق ایران می‌بینیم. و هرجا هست، یا مسئله آب است و یا برکت‌خواهی و به هرصورت با زنان مربوط می‌شود. در روستای ناصرکیاده لاهیجان، وقتی عروس از جلوی خانه خویشان نزدیک عبور می‌کرد، علاوه بر شاباش و پذیرایی با نقل و شیرینی یک قاشق چوبی هم در دستمالی که به کمر عروس بسته شده بود قرار می‌دادند و در روستاها و آبادیهای اطراف رودبار از جمله مراسمی که برای باران‌خواهی دارند ساختن و گرداندن عروسک باران است که آن را با قاشق چوبی درست می‌کنند و در بعضی از روستاها آن را «کتراگلین» می‌نامند و «کترا» به معنی قاشق و ملاقه چوبی است و گلین به زبان ترکی عروس را
گویند. عروسک باران را زنان درست می‌کنند و زنها و بچه‌ها در کوچه‌ها می‌گردانند.


دور از ذهن نیست که قاشق چوبی در اصل و بنیاد خود عروسکی چوبی بوده باشد؛ عروسکی نمادین؛ نماد وجودی والا و منشأ خیر و برکت. قاشق چوبی را در رسم عروس‌بران ناصرکیاده لاهیجان به دستمالی که به کمر عروس بسته است فرومی‌کنند و این دستمال در اغلب نقاط حاوی نان یا آرد است. در «نومندان» در آن خیرچورک (نان برکتی) قرار می‌دهند. و آنجا که مادر داماد عروسش را با رقص چوب استقبال می‌کند، اگرچه قاشق می‌شکند، که اگر شیئی متبرک بوده باشد، نباید بشکنند، امّا همراهی آن با آردپاشی قابل توجه است. آرد را هم بر سر و صورت آن مادری که به‌کار آئینی مشغول است می‌پاشند. اگرچه آرد هم حرمت دارد و نباید زیر پا ریخته شود و تکّه نان پخته- شده از آن را اگر بر زمین افتاده باشد برمی‌دارند، بر دیده می‌نهند و به کناری می‌گذارند تا پای بر آن نهاده نشود. در واقع در اینجا شکستن آن قاشق- و احتمالا عروسک- و پاشیدن آرد، نه حرمت‌شکنی، که گونه‌ای نیازخواهی است که به هرحال تغییر شکل پذیرفته است. همچنین قاشق یا «کترا» ئی که با آن عروسک باران می‌سازند، وسیله تمنای باران و برکت است و در تمام موارد یادشده، زنان و دختران دست‌اندرکار ساختن و پرداختن آن هستند که با توجه به برخی نشانه‌های دیگر در همین مراسم، قابل ملاحظه است.


ورود عروس به خانه داماد آداب و رسمهای گوناگونی دارد که در همه آنها از عروس خانواده با دادن هدیه‌ای استقبال می‌شود و در اغلب نقاط پس از پا نهادن به درون خانه بخت، عروس و داماد به اتفاق دور حوض یا چاه آب خانه می‌گردند، و عروس سکه‌ای نثار آن می‌کند. اگر در خانه‌ای حوض نداشته باشند، طشت آبی در میان می‌گذارند و آن را بدل از حوض و چاه آب قرار می‌دهند.


همزمان با بردن عروس و یا پیش از آن جهاز (جهیزیه) را نیز در خوانچه‌هائی که بر سر می‌گیرند به خانه داماد می‌برند و هرچیز را در جای خود می‌چینند و اگر راه دور باشد، با الاغ و قاطر حمل می‌کنند. در بعضی نقاط قبل از بردن جهیزیه آن را به تماشا می‌گذارند و زنان و دختران به «جهاز تماشا» می‌آیند. معمولا اقلام جهیزیه را قبل از بردن صورت می‌گیرند.

 

 

   

 

  مراسم جشن عروسي روح الله حسين نيا اشكوري و يادآوري از سنت هاي زيباي ما در روستاي بورچاله گوشه اي زيبا در اشكور   [از وبلاك  اشكوركياسه eshkvar-kiaseh.oldblog.ir

 

 

 

مراسم روز دوم يا سوم ديدن عروس و داماد[عروس تماشا]


پس از برگزاری مراسم شب عروسی، روز دوم یا سوم همه به دیدن عروس و داماد و به اصطلاح «عروس تماشا» می‌روند و بین عروس و نزدیکان دو خانواده، به تفاوت رسم در هرجا هدایایی ردوبدل می‌شود.
در ماسال سابقا دختران عرقچینی به سر می‌گذاشتند که وجه تمایز دختران و زنان بود و دختری که عروس می‌شد، با همین عرقچین به خانه داماد می‌رفت و در آنجا در روز دوم یا سوم عروسی، مادر یا خواهر داماد آن را از سرش برمی‌داشت و هدیه‌ای به او می‌داد. در شرق گیلان تفاوت دختران و زنان از چتر زلف معلوم می‌شد و مشاطه شب قبل از عروسی زلف عروس را چتری می‌زد.

 

آداب و مراسم مرگ و سوگواری‌

بنابر اعتقاد به وجود جهانی دیگر و زندگی پس از مرگ که به اشکال مختلف در تمام ادیان جهان وجود دارد، در هرجا آئینها و رسمهای خاصی در مرگ افراد برگزار می‌شود. این آئینها مبتنی بر اعتقادات و دستورات دین و مذهب رایج و متأثر از باورهای بازمانده از ادیان و مذاهب پیشین هستند. در برگزاری این مراسم دو هدف مورد نظر است؛ یکی طلب آمرزش و آرامش برای روان شخص درگذشته (جنبه اعتقادی) و دیگر همراهی و همدردی با بازماندگان و حفظ احترام و رعایت شئون خانواده (جنبه اجتماعی).
در گیلان نیز آئینها و رسمهای سوگواری خارج از اصول یادشده نیست.


همگونی نسبی مبانی اعتقادی در بعد زمانی و در گستره مکانی و پیشینه تقریبا مشترک، موجب شده است که همه نقاط گیلان سنتهای همانندی در برگزاری این مراسم داشته باشند.


در گیلان بخصوص در شهرهای کوچک و روستاها، هنوز خبر مرگ از آن هرکس و در هر موقعیتی باشد، گرد غم بر محلّه‌ای از شهر و یا تمام یک روستا می‌پاشد و همه را به همدردی و یاری سوگواران فرامی‌خواند. همه در برداشتن و تشییع و به خاک‌سپاری همکاری و همراهی می‌کنند. مرده را که به خاک سپردند با سوگواران تا خانه همراه می‌شوند؛ نزدیکان می‌مانند و بقیه خداحافظی می‌کنند. در منطقه تالش بالای سر مرده یک درخت و معمولا درخت «آزاد» می‌کارند. آزاد درخت مورد احترامی است و آزادهای کهنسال در این منطقه احترامی آمیخته به تقدس دارند. به‌جز آزاد، درخت کیش (شمشاد) و انار هم بالای گور کاشته می‌شود. روی گور را با قلوه‌سنگهای رودخانه‌ای سنگ‌چین می‌کنند و تخته‌سنگی کوتاه به حالت قائم بر بالای گور قرار می‌دهند. در دیلمان پیش جنازه به گورستان می‌فرستند، که معمولا نان و حلوا است و پس از به خاک‌سپاری در غروب همان روز به عنوان خیرات پلو می‌پزند و پخش می‌کنند. این پلو را «شب غرب» می‌نامند. در ماسال در جائی که مرده را شسته‌اند تا سه شب چراغ روشن می‌کنند. دیلمانیها سه تا نه شب سر قبر چراغ می‌گذارند و در نومندان سابقا بر سر مزار چادر می‌زدند و یک نفر سه روز در آنجا قرآن می‌خواند.


به هرحال در همه‌جا پس از به خاک‌سپاری به تدارک مجلس سوگواری که تا سه روز به طول می‌انجامد و نیز تهیه مقدمات برگزاری مجلس ختم مشغول می‌شوند. مجلس ختم مردانه است و در مسجد برگزار می‌شود؛ اما در برخی نقاط در خانه هم ختم می‌گیرند. در سالهای اخیر ختم زنانه نیز بخصوص در شهرها کم‌وبیش معمول شده است. امروزه در شهرها وقت و محل مجلس ختم را با اعلامیه‌هائی که به درودیوار می‌چسبانند به اطلاع مردم می‌رسانند. مجلس ختم را معمولا در روز سوم می‌گیرند. در این مدت آشنایان و نزدیکان برای همدردی و گفتن تسلیت و سرسلامتی به دیدن صاحبان عزا می‌روند، وابستگان و دوستان نزدیکتر شبها نیز در آنجا می‌مانند و می‌کوشند تا خانواده عزادار جای خالی ازدست‌رفته خود را کمتر احساس کند. سابقا تا سه روز مجلس ترحیم می‌گرفتند و روز سوم روز ختم آن بود. هنوز هم در برخی روستاها به همین ترتیب عمل می‌کنند.

ختم با اجازه بزرگتر مجلس و با تلاوت آیاتی از سوره الرحمن پایان می‌گیرد و پس از روضه و فاتحه‌خوانی عده‌ای، خانواده عزادار را تا خانه همراهی می‌کنند و در آنجا با چای و خرما پذیرائی می‌شوند.
روز سوم به اصطلاح «خرج» می‌دهند و بر حسب استطاعت خانواده عده‌ای و یا همه را برای ناهار نگهمیدارند یا از قبل دعوت می‌کنند. در صورتی که توانائی مالی نداشته باشند به همان مجلس ختم اکتفا می‌شود. گرفتن مجالس هفتم، چهلم و سال هم مرسوم است و از این میان چهلم نسبتا عمومیت دارد.
این مجالس سر قبر برگزار می‌شود. در دیلمان سابقا بعضی خانواده‌ها پنجم و نهم هم می‌گرفتند.
امروزه نشانه عزاداری در شهرها و به‌ویژه در شهرهای بزرگتر مثل رشت و لاهیجان، بیشتر پوشیدن لباس سیاه و شرکت نکردن در مجالس عروسی و شادی است. مدت سوگواری به تناسب قرابت بازماندگان با مرده تفاوت می‌کند. معمولا مدت مزبور برای زنان از چهل روز تا یک سال و برای مردان از یک هفته تا چهل روز است. اما در جامعه سنتی گیلان پوشیدن لباس سیاه چندان رسم نبود، و عمومیت نداشت. در روستاها فقط یک تکه لباس سیاه می‌پوشیدند و یا تنها از پوشیدن جامه‌هائی به رنگهای سرخ و شاد پرهیز می‌کردند. عمده‌ترین نشانه سوگوار بودن خودداری از حنا بستن و اجتناب از حضور در مجالس عروسی و شادی بود. مردان عزادار دگمه یقه خود را باز می‌گذاشتند و سر و صورت را اصلاح نمی‌کردند. پس از برگزاری مجالس ختم بزرگترها و ریش‌سفیدان به آنها تکلیف می‌کردند که دگمه یقه خود را ببندند. برای زنان سوگوار در پایان مدت عزاداری حنا می‌فرستادند و یا آنها را به حمام می‌بردند و برایشان حنا می‌گذاشتند؛ همچنین در روز عید برای خانواده عزادار حنا می‌بردند که از سوگ درآیند. در ماسال در پایان مجلس عزاداری بزرگترها پارچه‌ای رنگی روی شانه زنان صاحب‌عزا می‌انداختند.


بسیاری از این آداب و رسمها هنوز هم رعایت می‌شود.
به احترام خانواده سوگوار اهالی محل تا مدتی و معمولا تا چهلم از برگزاری مجالس عروسی و شادمانی خودداری می‌نمایند و اگر اتفاقا مقدمات مجلس عروسی از قبل آماده شده باشد با اجازه صاحب‌عزا و بدون سروصدا آن را برگزار می‌کنند. به نسبت شأن و منزلت اجتماعی مرده و خانواده او ممکن است یک یا چند محله یا روستا موارد بالا را رعایت کنند. اما حتی اگر مرده از پائینترین قشرهای جامعه هم باشد دست‌کم همسایگان و آشنایان و اهل محل در سوگ او شرکت می‌کنند.

منابع :

-- كتاب گيلان جلد سوم نوشته اصلان عرباني

--- eshkvar-kiaseh.oldblog.ir--وبلاگ اشكور كياسه

 

 

تهيه و تنظيم : اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آئین های سنتی شرق گیلان(چهارشنبه سوری؛ تیرماسیزه ؛ سیزده بدر و شب چله)

                         
آئین های سنتی شرق گیلان(چهارشنبه سوری؛ تیرماسیزه ،سیزده بدر و شب چله)
 
چهارشنبه‌سوری:
 

 

چهارشنبه‌سوری در گیلان، بلکه در تمامی نقاط ایران برجسته‌ترین و پرشورترین رسم در مجموعه رسمهای مقدمه نوروز می‌باشد و مهمترین عنصرش آتش است و نامش هم از شعله‌های آتش برخاسته. چرا که «سوری» به معنی سرخی است و هم از اینرو در بسیاری از نقاط «چهارشنبه سرخی» نامیده می‌شود.

نام گیلانی این رسم، «کولی‌کولی چارشنبه» هم سرخی گلها و شعله‌های آتش را در خود دارد، زیرا که شکل دیگر آن در نقاطی از جمله بندر انزلی «گوله‌گوله چارشنبه» می‌باشد. به هرحال نام چارشنبه‌سوری ترکیبی است از چهارشنبه به علاوه کلمه «سور» به معنی سرخ و یا «گول» که تلفظ گیلکی گل است به مفهوم گلهای آتش و نیز به تعبیری به معنای چاشت و یا جشن و شادی و سرور. معنای اخیر اگرچه با جشن و شادمانی نوروزی بی‌مناسبت نیست اما در اینجا در جایگاه معنی اول نمی‌نشیند.

     و اما چارشنبه سوری در نقاط مختلف گیلان:
در ماسال و آبادیهای جنگلی اطراف آن و کوهستانهای تالش چهارشنبه سوری را «کولی‌کولی چارشنبه» می‌نامند. اهالی ماسال برای چهارشنبه سوری یا «کولی‌کولی چارشنبه» رسم بخصوصی دارند. شب چارشنبه‌سوری به طرف قبله در هفت جا پشته‌های کاه می‌گذارند و هنگام غروب آتش می‌زنند.


       سپس از روی آتش می‌پرند و می‌گویند «کولی‌کولی چاهارشنبه»[549] همه مردم آن شب شادی کرده و عده‌ای با تفنگ شلیک می‌کنند و بعد در کنار سفره شام گرد می‌آیند. مرسوم است که در این شب در سفره باید هفت قسم خورش و خوردنی باشد.

       در آستارا توده‌هائی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) را به تعداد پنج یا هفت یا نه کپه گرد می‌آورند و آتش می‌زنند. اول بزرگترها و بعد جوانترها و بچه‌ها از روی آنها می‌پرند. در دیلمان نیز پنج یا هفت یا نه کپه‌گون می‌گذارند، آتش می‌زنند و از روی آنها می‌پرند و می‌گویند «گل گل چارشنبه، نکبت بشه دولت بیه» در رودبار و روستاهای اطراف آن سه یا پنج یا هفت کپه کاه می‌گذارند و آتش می‌زنند و از آتش سرخ‌روئی می‌خواهند.

     در بندر انزلی و حول‌وحوش آن هم از روی آتش کلشهای شالی می‌پرند و می‌گویند گول گول چارشنبه، به حق پنشبه، نکبت بشه، شوکت بیه. زردی بشه، سرخی بیه. در نومندان و لیسار و هشتپر، هفت کپه کلش روشن می‌کنند و به زبان ترکی درد و بلایشان را روی شعله‌های آتش می‌ریزند.


      پس از پریدن از روی آتش ظروف شکستنی معیوب را به دور می‌ریزند و دختران دم‌بخت را برای دقایقی از خانه بیرون می‌کنند تا در آن سال به خانه بخت بروند و ظرف آبی را هم که کنار آتشها نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند.


     آب، دومین عنصر مهمی است که به اشکال مختلف در مراسم چهارشنبه سوری حضور دارد. در اغلب نقاط شرق گیلان، شب چهارشنبه‌سوری ظرف آبی از رودخانه یا چشمه به خانه می‌برند و بعضی هم هنگام بردن آب هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و این آب را «لال‌آب» می‌نامند.

      در علی‌آباد سرای املش پس از پریدن از روی آتش، جوانان کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب هفت چشمه پر می‌کنند و این آب را که «آب هفت‌کوثر» می‌نامند به طرف آسمان می‌پاشند تا سال پربارانی داشته باشند، با آن سر و روی می‌شویند تا سلامتی بیاورد و به مزرعه می‌پاشند تا زمین پرمحصول شود و ...

   
   در دیلمان صبح چهارشنبه به حمام می‌رفتند و با چل‌طاس[550] پنج یا هفت یا نه جام آب روی سر خود می‌ریختند. همچنین در تالش، رودبار و شرق گیلان، به‌ویژه در مناطق کوهستانی رسم است که شب چارشنبه از روی آب روان می‌پرند و این کار را موجب دفع بلا و بیماری می‌دانند. در رستم‌آباد رودبار پس از پریدن از روی آب، فرد بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد یکی را در انبار برنج و یکی را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد.


    در تالش عنصری اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» وجود دارد که با صفات «گلابتون گیسوی بلند اندام زیبا» و «پری گیسوبلند خوش‌اندام» و این گونه القاب توصیف می‌شود. چارشنبه‌خاتون با آب و برکت پیوند خاص دارد.


     این پری گیسوبلند در شب چهارشنبه‌سوری به هر خانه‌ای سرمی‌زند و از غذاهای خاص چهارشنبه‌سوری که برایش گذاشته‌اند، لقمه‌ای می‌خورد و برای خانواده‌هائی که خانه خود را در آستانه بهار و سال نو پاکیزه کرده‌اند دعا می‌کند و به آنها برکت می‌دهد.

     در تالش رسم است که شب چهارشنبه‌سوری مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند، تا چارشنبه خاتون از آن بخورد و برایشان برکت بیاورد. برای دیدن چارشنبه خاتون باید بعد از نیمه‌شب چهارشنبه آخر سال سر کهنه‌ترین چاه آب منطقه بروند، لباس را به تمامی از تن به‌در کنند، سر در چاه فروبرند و چارشنبه‌خاتون را صدا بزنند.

     آنگاه آب چاه می‌جوشد و خاتون بلندبالای گلابتون گیسوی چهارشنبه، از آن بیرون می‌آید و سیلی به گوش کسی که صدایش کرده است می‌زند. اگر او نترسید، نگریخت و یا بیهوش نشد، هرچه از او بخواهد برایش فراهم می‌سازد.


خریدن آینه و اسفند و ماهی سفره هفت‌سین، در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد. به‌ویژه در رشت این کار را با آداب خاصی انجام می‌دهند و معمولا اگر دختر دم‌بخت در خانه داشته باشند، خریدن اسفند بر عهده اوست.


از خانه بیرون می‌رود، و از اولین دکان رو به قبله می‌پرسد: «اسفند داری؟» و بی‌آنکه منتظر جواب بماند به راه می‌افتد و از دکانهای دیگر، تا هفت دکان همین سؤال را می‌کند و سپس به سراغ اولی برمی‌گردد و از او اسفند می‌خرد.
فروشنده هم این شعر را برایش می‌خواند: «عاطیله کون، باطیله کون، اسفن دو کون، چاووش بیه، تی مردمار به هوش بیه» یعنی اسفند دود کن و با آن طلسمها
را باطل کن تا چاووش بیاید و مادر شوهرت به هوش آید.


علاوه بر اسفند و آینه و آجیل و سبزی و ماهی سفره هفت‌سین، بسیاری از لوازم دیگر عید را هم شب چارشنبه‌سوری تهیه می‌کنند. به همین لحاظ بازار فروشندگان و بازارهای هفتگی بسیار گرم است و بازار چهارشنبه‌سوری جلوه و جلای خاصی دارد؛ چراغانی می‌کنند، آذین می‌بندند و هر فروشنده‌ای با شعر و ترانه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازد. بازارهای هفتگی پیش از نوروز را به هر روزی که منسوب باشد، «عیدبازار» می‌نامند.


«شال‌اندازی» هم از رسمهای پرشور و زیبای چهارشنبه‌سوری در گیلان و در اغلب مناطق ایران بود، که امروزه تا آبادیهای دوردست کوهستانی و جنگلی عقب‌نشینی کرده است و در همه‌جا معمول نیست. شب که فرامی‌رسد پسران جوان شال یا دستمالی برمی‌دارند و برای شال‌اندازی و یا دستمال اندازی به خانه‌های همسایگان و اهل محله می‌روند. معمولا سر راه گلی هم می‌چینند و به گوشه شال یا دستمال می‌بندند و آن را آهسته از در اتاق به داخل می‌اندازند و خود در گوشه‌ای پنهان می‌شوند.

صاحبخانه مقداری آجیل چهارشنبه‌سوری و شیرینی و گاهی پول به جای گل در دستمال یا شال می‌بندد و آن را در آستانه در قرار می‌دهد و شال‌اندازان آن را برمی‌دارند و به سرعت دور می‌شوند. شال‌اندازی در منطقه تالش سابقا گونه‌ای خواستگاری هم بود.


پسری که دختری را می‌خواست سعی می‌کرد زودتر از دیگران برای شال اندازی به خانه آن دختر برود؛ چون گاهی صاحبخانه اولین شال‌انداز را به نزد خود می‌خواند و دخترش را نامزد او می‌کرد؛ که البته در این‌گونه موارد، شال انداز چندان ناشناس هم شال نمی‌انداخت.
«بره‌گردانی» سابقا در مناطق کوهپایه‌ای گیلان رسم بود که گالشها برّه سفید سرحال و به اصطلاح شیر مستی را انتخاب نموده، پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی به گردنش می‌بستند و به خانه روستائیان می‌رفتند؛ بره را در اطاق نشیمن رها می‌کردند. برّه در اتاق گشتی می‌زد و صاحبخانه یکی دو سکه پول و مقداری آجیل و شیرینی در دستمال گردنش می‌ریخت؛ بچه‌ها هم دستی به سر و گوشش می‌کشیدند و نوازشش می‌کردند.

گالش هم سال نو را مبارکباد می‌گفت و با بره‌اش به خانه‌ای دیگر می‌رفت. بره‌گردانی را گاهی شب اول سال هم انجام می‌دادند و مردم پای بره را خوب و خوش‌شگون می‌دانستند. فال گرفتن و خبرگیری از آینده نیز از جمله رسمهای چهارشنبه سوری است که در همه نقاط گیلان و بیشتر مناطق ایران معمول است. فال گوش ایستادن بر سر چهارراهها و گفتگوی اولین رهگذران را به تناسب نیت خود تأویل کردن و فال کوزه گرفتن، از این‌گونه رسمهاست. رسم دیگر چهارشنبه‌سوری «قاشق‌زنی» است که اگرچه امروزه بیشتر برای بچه‌ها جنبه تفریح و بازی دارد، اما در بنیاد خود نوعی مرادخواهی بوده است. قاشق‌زنها با موادی که ضمن قاشق‌زنی جمع می‌کردند، آش می‌پختند و بین مردم تقسیم می‌کردند تا مرادشان برآورده شود.


چهارشنبه‌سوری بی‌تردید ریشه در آئینهای کهن پایان سال دارد و به احتمال بازمانده جشن «فروردگان»[551] است، که در دوره اسلامی با تغییر تقویم و تقسیم سال به ماه و هفته، با حفظ اغلب عناصر باستانی، در آخرین چهارشنبه سال قرار گرفته است. در مورد این رسم روایتی نیز وجود دارد که آن را به قیام مختار مربوط می‌نماید و از جمله در آستارا و برخی نقاط غربی گیلان اصل و منشأ چهارشنبه‌سوری و جشن و آتش‌افروزی آن را به همین واقعه مربوط می‌دانند. در این مورد می‌گویند هنگامی که مختار به انتقام شهادت امام حسین (ع) قیام کرد، دستور داد تا با افروختن آتش شیعیان را از قیام آگاهی دهند و نیز می‌گویند چون مختار بر قاتلان امام (ع) پیروز شد، به نشانه پیروزی، دستور آتش‌افروزی داد و مردم برای گرامی داشتن آن‌روز و آن قیام هر سال در همان روز آتش می‌افروختند و این رسم را برپا داشتند.

    به نظر می‌رسد، هردو روایت یادشده کوششی بوده است در جهت انطباق رسم کهن آتش‌افروزی با شرایط و آئین جدید. به‌هرحال چهارشنبه‌سوری در فرهنگ گیلان ارج و اعتبار خاصی دارد و نسبت به اغلب مناطق ایران با تفصیل بیشتری انجام می‌شود. شرح تمامی آداب و رسوم آن در نقاط مختلف گیلان در حوصله این مقال نیست.


پس از چهارشنبه‌سوری، دیگر همه در تدارک نوروزند. کهنه کوزه‌های گلین را با خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری به دور افکنده‌اند. گردوغبار سال را از در و دیوار خانه زدوده‌اند. دانه‌های گندم، برنج و عدس در کاسه‌های سبز کرده‌اند، تا به نشانه سرسبزی و برکت بر خوان نوروزی نهند، و تخم‌مرغها را رنگ قرمز زده‌اند، تا در بساط هفت‌سین، شادی را و زایندگی و تداوم نسل را نمادی و نشانه‌ای آرمانی باشد و بچه‌ها را عیدانه و بازیچه‌ای دلنشین. کودکان را در حد توان لباس نو پوشانده‌اند و یا جامه تمیز دربر کرده‌اند، و بزرگترها نیز، خانه را به گل و سبزه آراسته و آب‌وجارو کرده‌اند.

    خوشقدمان در راهند تا شاخه‌های شمشاد همیشه‌سبز بر در خانه‌ها ببندند. برگی از دفتر زمانه می‌خواهد ورق بخورد.
در آخرین ساعتهای سال کهنه و در آستانه حلول سال نو، سفره هفت‌سین یا سفره عیدی را در اتاقی از خانه می‌گسترند، با شیرینی و تخم‌مرغهای رنگین و آب و آینه و اسفند و هفت «سین»، سیر و سبزه و سرکه و سماق و سمنو و سیب و سکه، و با قرآن کریم و بعضی با شمایلی از حضرت علی (ع) و شمع و چراغ، بدین‌سان به پیشباز نوروز می‌روند.

کودکان که حکایت ماهی و گاو جابه‌جایی زمین بر شاخ گاو و جنبیدن ماهی را در ظرف آب و یا تکان خوردن سیب و تخم‌مرغ را شنیده‌اند چشمان منتظر را لحظه‌ای از سفره هفت‌سین برنمی‌گیرند؛ سرانجام هم چشمان خیره بر کاسه آب حرکت را احساس می‌کنند و بانگ شادی برمی‌آورند، سال نو شد، ماهی تکان خورد و ...
و اینک نوروز.
جشن آئینی سالهای دراز تاریخ مردمان این سرزمین.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 458
جشن فراگیر همه سرزمینهای حوزه فرهنگ ایرانی.
جشن آفرینش انسان.
جشن نوزائی طبیعت و شکفتن شکوفه‌های درختان.
جشن بنفشه‌های نورسته در گستره‌ی جنگلهای گیلان.
جشن آغاز بهار و جشنی که در آن سالهای سال انسان و طبیعت با هم آفرینش و نوزایی را به نیایش برخاسته‌اند.
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.


درباره تحویل سال و به اصطلاح «ساعت تحویل»، باورها، آداب و رسمهای خاصی در گوشه‌وکنار گیلان وجود دارد. در شهرهایی که امامزاده و زیارتگاه معتبری وجود دارد بسیاری از مردم ساعت تحویل را در آنجا جمع می‌شوند.

   هنگام تحویل سال باید چراغهای خانه و شمع و چراغ سفره هفت سین روشن باشد. در برخی از مناطق و از جمله در روستاهای اطراف رودبار، برآنند که در لحظه تحویل سال آبها از حرکت می‌ایستند و هرکس لحظه سکون آب را دریابد، هر مرادی داشته باشد بر آن کامران خواهد شد. لحظه بسته شدن و از حرکت افتادن آبها را در نقاط مختلف به تفاوت در شب عاشورا و یا شبهای قدر نیز می‌دانند و به‌هرحال لحظه‌ای گرامی است و پایگاهی آیینی و اعتقادی دارد. آمدن «سبک‌پا» یا «خوشقدم» در هنگام تحویل سال و یا صبح نوروز، نیز در اغلب نقاط گیلان مرسوم است.

       خوشقدم را از قبل انتخاب می‌کنند و او صبح نوروز با قرآن و آینه و آب و شاخه‌های گل و شکوفه و شمشاد، اولین کسی است که پس از تحویل سال به خانه می‌آید شاخه‌های شمشاد را به چفت در خانه و اتاق می‌آویزد، گل و شکوفه را در طاقچه اتاق می‌گذارد، مقداری آب در پاشنه در می‌ریزد، و قرآن و آب و آینه را روی سفره هفت‌سین قرار می‌دهد. مبارکباد می‌گوید، سکه‌ای برای شگون به صاحبخانه می‌دهد و عیدی و شیرینی می‌گیرد. خوشقدم به علت آن‌که تمام خانه را قدم می‌زند و خیر و برکت گامهایش را به همه‌جای خانه می‌رساند، «خانه پازن» نیز می‌نامند.


در روستای «گنجی‌محله» تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند در دیگ می‌گذارد؛ سپس همگی از اتاقی که سفره شام در آن گسترده شده بیرون می‌روند، در خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند، تا نوروز که می‌آید به سفره و انبار و همه آنچه که در خانه هست سر بزند و برکت ارزانی دارد.


سفره عیدی نیز در برخی نقاط ویژگیهایی دارد. سبزه و آب و آئینه و شیرینی و قرآن و شمع و چراغ، از مشترکات سفره‌های عیدی در همه نقاط گیلان است. اما در منطقه طالش و برخی نقاط دیگر هفت «سین» نمی‌چینند و در ماسال «قیچی» نیز از جمله لوازم خوان نوروزی است، زیرا در ماسال و در میان تالشها رسم است که هرکس به عیددیدنی می‌رود باید قدری از سر سبزه سفره عید را بچیند تا برکت بیافزاید.

در برخی نقاط گیلان هنگام چیدن سبزه توسط قیچی نیت می‌کنند و معتقدند که حاجت آنها برآورده می‌شود. در بعضی نقاط شیرینیهای خاص محلی نیز از اجزاء سفره عید است؛ حلوای عیدی یا حلوای دنگی ماسال از این جمله است. درست کردن این حلوا آداب و تشریفاتی دارد. باید آن را شب‌هنگام درست کنند و آن شب را با آوازخوانی و به شادی تا صبح، همراه استاد حلوایی بیدار بمانند. حلوای عیدی را فقط در نوروز درست می‌کنند و از واجبات سنتی سفره نوروزی ماسالیها است. در تمام گیلان رسم است که خانواده‌های عزادار سفره عیدی نمی‌چینند، شیرینی نمی‌گذارند و از مهمانانشان با خرما و چای پذیرایی می‌کنند. تالشیها برای همسایگان سوگوارشان حنا و لوازم سفره عید می‌برند، سفره می‌چینند و در آن شمع و چراغ روشن می‌کنند و صاحبخانه را از سوک درمی‌آورند.


عیددیدنی یا دیدارهای نوروزی پس از تحویل سال و یا صبح نوروز آغاز می‌شود و در هرجا روال و نظم خاصی دارد. در اغلب روستاهای شرق گیلان تا دو سه دهه پیش روز اول عید به کودکان تعلق داشت و حرکت جمعی آنها در صبح روز عید از دیدنیهای نوروز بود. آنها از چند روز پیش برای خود چوبدستی تهیه می‌دیدند. و آنرا با سلیقه می‌تراشیدند؛ از مادر یا خواهرانشان می‌خواستند که برایشان کیسه پول بنددار بدوزند و صبح عید کیسه پول را به گردن می‌انداختند و چوبدستی به دست، دسته‌جمعی راهی عیددیدنی می‌شدند.


به هر خانه‌ای می‌رفتند، مبارکباد می‌گفتند و تخم‌مرغ رنگ‌کرده و شیرینی و پول عیدی می‌گرفتند. و پس از آن تخم‌مرغ‌بازی یا «مرغونه جنگی» شروع می‌شد که تا سیزده نوروز سرگرمی عمده بچه‌ها بود. دو تخم‌مرغ را از طرف سر آنها به‌هم می‌زدند، تخم‌مرغ هر کدام که می‌شکست بازنده بود و تخم مرغش را می‌باخت. چگونگی نگهداشتن تخم‌مرغ برای ضربه زدن طرف مقابل فوت‌وفن و قرار و قاعده‌ای داشت و برای تهیه تخم‌مرغهایی با پوست مقاومتر هم تدابیری داشتند، از جمله اینکه به مرغها خوراکهای خاص می‌دادند.

روز دوم عید، روز دیدوبازدید مردان بود. ابتدا همه به خانه کدخدا و ریش‌سفیدان و بعد دسته‌جمعی به خانه‌های دیگر می‌رفتند. در هر خانه چند دقیقه‌ای می‌نشستند، عیدمبارکی می‌گفتند بگووبخند می‌کردند. و اگر کدورت و دلتنگی میان کسانی وجود داشت، به اشاره بزرگتران با روبوسی به مهر و آشتی بدل می‌گردید. از هر خانه که برمی‌خاستند، صاحبخانه هم همراهشان می‌شد و به همین ترتیب به تمام خانه‌های ده می‌رفتند. این شیوه دیدار نوروزی در تمام روستاهای گیلان معمول بود و هنوز هم با کم‌وبیش تغییراتی، رعایت می‌شود. در شهرها به علت جمعیت زیاد و به تبع ساختار اجتماع شهری، این همگونی وجود ندارد، ولی قرار و قاعده‌ها و رسمهای مزبور در درون طایفه‌ها و گروههایی که با هم ارتباط بیشتری دارند معمول است. از روز سوم نوبت به دیدوبازدید نوروزی زنان و سپس جوانان می‌رسید.


به‌طور کلی دیدوبازدیدهای نوروزی از عوامل حفظ و تحکیم پیوندهای خانوادگی طایفه‌ای و اجتماعی است و در مجموعه ساختار فرهنگی جامعه نقش قابل ملاحظه‌ای دارد. وقتی در خانه خانواده سوکوار تالشی، همسایگان و خویشان سفره نوروزی می‌گسترند، شمع و چراغ می‌افروزند، حنا بر دستهای سوکواران می‌گذارند و مبارکباد می‌گویند، اشکهای اندوه و شوق درهم می‌شوند و شادی و یگانگی زیبا و دلنشینی جایگزین اندوه تنهایی آنها می‌شود.


و وقتی آنها را با خود همراه می‌کنند تا با یکدیگر به عیدمبارکی اهل محله و آبادی بروند، به راستی غم و اندوه با همه معنای آن جایش را به کیفیتی می‌دهد
که آنان خود را جزیی از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بی‌عزیز از دست رفته‌شان احساس می‌کنند. وقتی نوعروس گیلانی برای «گلاب‌زنی» همراه با دختران هم‌سن‌وسال خود صبح نوروز به عیدی پدر و مادر نامزدش می‌رود، بر اهل خانه گلاب می‌پاشد، عیدمبارکی می‌گوید و عیدانه می‌گیرد، بذر صمیمیت و یگانگی بر دلها می‌افشاند و شالوده خانواده آینده‌اش را استحکام می‌بخشد و وقتی اهل آبادی همگروه خانه به خانه به عیددیدنی می‌روند، گلهای آشتی می‌شکوفد و همه خود را جزیی از یک خانواده بزرگ احساس می‌کنند.

نوروز با چنین نقشی قرنها مسندنشین سنتها و سرآغاز سالهای مردمان این سرزمین بوده، دلهاشان را به هم نزدیک کرده، گرمی‌بخش جمعشان بوده و آنها را به‌هم پیوند داده است.

بوته افروزی

در  ايران رسم است كه پیش از پریدن  آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را كه از پیش فراهم كرده اند روی بام یا  زمين حیاط  خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» كپه می كنند. با غروب  آفتاب و نیم تاریك شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها  را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روی بوته های  افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از  بيماری و غم و محنت را از خود بزدایند  و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی  می خوانند.

 

زردی من از تو ، سرخی تو از من

 

غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا

 

ای شب چهارشنبه ، ای كلیه جاردنده ، بده مراد بنده

 

خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زیرا مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و ییماری خود را، از راه جادوی سرایتی، به آتش می دهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل می کنند. سرود "زردی من از تو / سرخی تو از من"

 

هر  خانه زنی خاكستر را در خاك انداز جمع می كند، و آن را از  خانه بیرون می برد و در سر چهار راه، یا در آب روان می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می كوبد و به  ساكنان خانه می گوید كه از عروسی می آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است.
در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می گشایند. او بدین گونه همراه خود  تندرستی و شادی را برای یك سال به درون  خود می برد. ايرانیان عقیده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه   را از موجودات زیانكار می پالایند و دیو پلیدی و ناپاكی را از محیط زیست دور و پاك می سازند. برای این كه آتش آلوده   نشود خاكستر آن را در سر چهارراه یا در آب روان می ریزند تا باد یا آب آن را با خود  ببرد.

 

 

 

تقسیم آجیل چهارشنبه سوری

زنانی كه نذر و نیازی می كردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام «آجیل چهارشنبه سوری» از دكان رو به قبله می خریدند و پاك می كردند و میان خویش و آشنا پخش می كردند و می خورند. به هنگام پاك كردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه،  معروف به قصه خاركن را نقل می كردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.

گرد آوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است

پس امیدورام دوستان عزیز با خواندن این  مطالب قشنگی این رسم را با انجام كارهای خطرناك و استفاده از ترقه های خطرناك  خراب نكنند

مراسم دیگری مانند  توپ مروارید ،فال گوش ، آش نذری پختن ، آب پاشی ، بخت گشائی دختران ، دفع  چشم  زخمها ، کندرو خوشبو ، قلیا سودن ، فال  گزفتن هم در این شب جزو مراسمات  جالب و جذاب  می باشد

 

تحریف آیین چهارشنبه سوری

یافته های پزوهشی نشان می دهد كه تمامی آیین ها و یادمان هایی كه مردم ايران در هنگامه گوناگون بر پا می داشتند و بخشی از آنها همچنان در فرهنگ این سرزمين پایدار شده است ، با منش ، اخلاق و خرد نیاكان ما در آمیخته بود و در همه آنها ، اعتقاد به پروردگار ، امید به  زندگي ، نبرد با اهریمنان و بدسگالان و مرگ پرستان ، در قالب نمادها ، نمایش ها و آیین های گوناگون نمایشی گنجانده شده بود .

رفتار خشونت آمیز و مغایر با عرف و منش جامعه نطیر آنچه كه امروزه تحت نام چهارشنبه سوری شاهد آن هستیم ، در هیچكدام از این آیین ها دیده نمی شود .

بهتر است بگوییم ، كسانی كه با منفجر كردن ترقه و پراكندن آتش سلامتی مردم را هدف می گیرند ، با تن دادن به رفتاری آمیخته به هرج و مرج روحی ، آیین چهارشنبه سوری را تحریف كرده اند.

 

 

 

********************************************************

 

 

سیزده نوروز [ سيزده بدر ] :
 

 

سیزده نوروز و به اصطلاح سیزده‌به‌در، آخرین مرحله از مراسم سنتی نوروز است. عموما برگزاری سیزده‌به‌در را به لحاظ باور داشتن به نحسی عدد سیزده و برای دفع نحسی آن می‌دانند. این‌روز را با سرور و شادی و دسته‌جمعی در میان سبزه‌زارها می‌گذرانند، غذاهای سبزی‌دار می‌خورند، سبزه‌های نوروزی را به آب روان می‌سپارند، شب یا روز سیزده به کنار رودخانه می‌روند و مقدار معینی، سه، پنج یا هفت دانه سنگ در آب می‌اندازند.

     دختران گیلانی نیز، اگرچه به شوخی، سبزه‌ها را گره می‌زنند تا برایشان پیوند زندگی در پی داشته باشد و به خانه بخت بروند. در روز سیزده بازار بازیهای سنتی و محلی هم گرم است؛ تاب‌بازی، اسب‌دوانی، بندبازی، کشتی گیله‌مردی و دیگر بازیها و نمایشها، از دیرباز تفریح و سرگرمی مردم در این‌روز بوده است و در کنار آن نوای ساز سرنانوازان و بانگ نقاره نقاره‌زنان میدان کار گروههای بندبازی و عرصه کشتی گیله‌مردی را گرم می‌داشته است.


در برخی نقاط سیزده‌به‌در با رسمهای ویژه‌ای همراه است. از جمله در روستای «کیارمش» اشکور تا چند سال پیش رسم بود که همه اهالی سفره‌هایشان را کنار هم پهن می‌کردند و غذاهایشان را در همان سفره می‌نهادند. و به این ترتیب همه با هم بر سر یک سفره می‌نشستند و آخرین روز مراسم نوروز را با یگانگی و همدلی بیشتر به پایان می‌بردند. و نیز در برخی نقاط جنگلی گیلان رسم بود که در روز سیزده مردان دسته‌جمعی به شکار گراز که آفت عمده شالیزارها و مزارع است می‌رفتند.

       رسمی که برخاسته از شرایط اقلیمی و فرهنگی خاص این خطه بود و پایان نوروز را با آغاز کار و فعالیت کشاورزی مربوط می‌ساخت. این رسم در دو روستای «دیزبون» لاهیجان و «حاجی‌سرا» ی لنگرود به این ترتیب اجرا می‌شد که از بامداد روز سیزده با نواختن بوق همه مردان و جوانان غذای ناهار خود را همراه برمی‌داشتند و با تفنگ و داس و تبر و سگهای شکاری در میدان ده گرد می‌آمدند و دسته‌جمعی به سوی بیشه‌های کنار روستا حرکت می‌کردند و بیشه را قطعه‌قطعه در محاصره می‌گرفتند و با سروصدا و هیاهو و شلیک گلوله گرازها را از حوالی روستا می‌رماندند و چندتایی را هم زخمی و شکار می‌کردند.

   
      باور به نحسی عدد سیزده در ایران و در بسیاری از نقاط دیگر دنیا وجود دارد، و در مواردی دارای جلوه‌های مشخص رفتاری و عملی می‌باشد مانند نوشتن 1+ 12 به جای عدد سیزده و همچنین مانند به‌کار بردن کلمه «زیاده» در هنگام شمارش خرمن به جای کلمه «سیزده»؛ که در آن هم دفع نحسی سیزده را و هم افزونی و برکت را با کلمه «زیاده» می‌طلبند. (که به جای خود باید ریشه آن را در پیشینه نقش جادویی «کلمه» و «کلام» جستجو کرد.) اما در مورد سبب نحس دانستن روز سیزده برخی عقیده دارند که چون در نخستین سال رصد زردشت روز سیزدهم فروردین مصادف با روز سیزدهم ماه قمری شد و ستاره‌شناسان روز «استقبال» یعنی روزی را که ماه و خورشید مقابل هم قرار می‌گیرند نحس می‌شمردند و معتقد بودند که در روز نحس باید دست از کار کشید و از خانه بیرون رفت، لذا روز سیزده در آن سال نحس شمرده شد و اعتقاد نحس بودن آن‌روز در سالهای بعد نیز استمرار یافت.»[552] به نظر می‌رسد مراسم سیزده نه به خاطر نحسی، بلکه بازمانده‌ای از جشن تیرگان باشد که روزگاری در سیزدهم تیرماه، یعنی در تیر روز از تیرماه در ایران قدیم برگزار می‌شد و در دوره‌ای از تاریخ که آغاز سال با آغاز تابستان همراه بوده، این جشن در سیزدهمین روز آغاز سال قرار می‌گرفته است؛ که با تغییر تقویم باز هم در سیزدهمین روز آغاز سال یعنی در سیزدهم فروردین تداوم یافته است.


بنابراین جشن و مراسم روز سیزده‌به‌در، جشن ستایش آب است نه مراسمی برای دفع نحسی.

 

************************************************************

 

 

تیرماسیزه‌
 

 

تیرماسیزه-tirmasizza یا تیرماسینزه-tirmasinza یکی از آئینهای سنتی شرق گیلان و مازندران است، که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویمهای محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگهداشته‌اند و از این جهت بحث بر سر اینکه این جشن مربوط به تقویم فرس قدیم است و یا اینکه به گاهشماری محلی، و یا اینکه به کدام گاهشماری محلّی مربوط می‌شود، چندان مقبول نمی‌نماید.

   این جشن در فرایند تغییراتی که در نگهداشتن حساب زمان در دوره‌های مختلف در این یا آن بخش از حوزه فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است و از جمله در تقویمهای امروزی گیلان و مازندران ماندگار شده است. در تقویم قدیم ایران تقسیم ماه به هفته وجود نداشت. 12 ماه سال و نیز 30 روز ماه، هرکدام نام ایزدی را بر خود داشتند و چون نام ماه و روز برابر می‌افتاد، آن‌روز را جشن می‌گرفتند.

    از اینگونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (روز شانزدهم) از ماه مهر برگزار می‌شد و جشن تیرگان که در تیرروز (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌گرفت و با نام جشن آبریزان در نقاط مختلف کشور وجود داشت و صورتی از آن در گیلان و مازندران به نام جشن تیرماسیزه در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یاطبری و ...) باقیمانده است؛ و در آداب خاص آن همچنان حضور عنصر آب که محور برگزاری جشن تیرگان بود، قابل ملاحظه می‌باشد.


تیرماسیزه مانند بسیاری از مراسم و آئینهای سنتی و بومی سرزمین ما تا حدود بیست سی سال پیش معمول بود و از آن به بعد در برابر هجوم عناصر و عوامل جدید فرهنگی به تدریج تا نقاط دوردست کوهستانی عقب‌نشینی کرد و امروزه به ندرت ممکن است در آبادیهای کوچک افتاده در بن دره‌ها و جنگلها از تعرض زمانه مصون مانده باشد.

    این رسم علاوه بر گیلان و مازندران، در برخی روستاهای کوهپایه‌های جنوبی البرز نیز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند، معمول بود.
دو رسم عمده جشن تیرماسیزه، یکی فال‌گیری و دیگری «لال‌شوش‌زنی» است که البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد.


شب تیرماسیزه معمولا اهالی ده برای فال‌گیری در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند. این فال‌گیری در واقع تفألی بود در دوبیتی‌های محلی و گرفتن فال معمولا بر عهده کسی بود که این ترانه‌ها را در خاطر داشت و می‌توانست آنها را در مقام موسیقی محلی بخواند و به اصطلاح طبری‌خوان یا امیری‌خوان بود.


استاد فالگیر ظرفی پر از آب در پیش می‌نهاد و هریک از افراد به نیّت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره، انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداختند و استاد وقتی دوبیتی‌ای را می‌خواند، نشانه‌ای را از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دوبیتی جواب فال صاحب آن نشانه بود. آب را معمولا دو نفر که یکی فرزند اول و یکی فرزند آخر خانواده‌اش بود، مخفیانه از خانه یکی از همسایگان و یا از چشمه آبادی می‌آوردند. در برخی نقاط رسم بود که از سیزده خانه مخفیانه آب برمی‌داشتند و ظرف را پر می‌کردند و به محلی که برای فال جمع شده بودند می‌آوردند.

به هرحال کسانی که آب را می‌آوردند ضمن حرکت نباید هیچ کلامی بر زبان می‌راندند. به همین لحاظ این آب را «لال‌آب» می‌نامیدند. در برخی نقاط وقتی آب‌آورندگان پشت در اطاق می‌رسیدند، پا بر زمین می‌کوفتند و استاد با خواندن ترانه‌هائی از این‌گونه به آنها اجازه ورود می‌داد.


آب گوید که من فرزند لال کویم (آب گوید که من فرزند کوه خاموشم) یک سر به دریا درم، صد سر به کویم (یک سرم به دریا و صد سرم در کوه است).
سفیدسنگ سر پیرپیری گویم (بر روی سنگ سفید کوهستان موج‌موج می‌زنم) ترمو سخن یک ساله را یک دقیقه گویم (سخن یک ساله را در یک دقیقه برایت می‌گویم)[553].
و به این ترتیب آورندگان آب وارد می‌شدند و ظرف آب را جلوی استاد می‌گذاردند و فال‌گیری به روالی که گفته شد آغاز می‌گردید.
رسم دیگری که ویژه تیرماسیزه می‌باشد، «لال‌شوش‌زنی» است.
«شوش» به معنی ترکه است و در این شب یک نفر و معمولا بزرگتر خانواده، بی‌آنکه سخن گوید، ترکه‌ای را به آرامی بر بدن اهل خانه و دامها و به در و دیوار و انبار آذوقه و چیزهای دیگر می‌زد، تا موجب برکت شود. در برخی از روستاهای مازندران این رسم صورتی نمایشگونه داشت که لال‌بازی نامیده می‌شد.

«لال‌باز» به شیوه‌ای خاص خود را می‌آراست و همراه بچه‌ها در کوچه‌های ده به راه می‌افتاد و به هر خانه که می‌رسید، با ترکه‌ای که در دست داشت، اهل خانه و حیوانات و در و دیوار آن را «لال‌شوش» می‌زد. در این رسم رمز باور به برکت‌دهی در «بی‌کلامی» است.


در تیرماسیزه رسمهای دیگری نیز در روستاها وجود داشت که نقل همه آنها در حوصله این بررسی نمی‌گنجد. اما گفتنی است که در برخی نقاط کاسبکاران و کسانی که کارشان به مجموعه روستا و امور عمومی آن مربوط می‌شد در روزهای قبل از تیرماسیزه با اهالی و معتمدان ده قرارداد می‌بستند و یا تجدید قرارداد می‌کردند، و نیز گفتنی است که برخی جشن تیرماسیزه را با حماسه آرش کمانگیر مربوط می‌دانند، و شاید آن توان فوق بشری که آرش در تیر کرد و به برکت آن گشادگی مرزهای ایران‌زمین حاصل شد، در باورهای مردم ما در برکت‌دهی ترکه‌های «لال‌شوش» باقی مانده است.

  از سویی این موضوع دلیل دیگری است بر تداوم جشن تیرگان در جشن محلی تیرماسیزه، چرا که ابو ریحان نیز در کتاب آثار الباقیه جشن تیرگان را به پرتاب تیر آرش کمانگیر و تعیین مرز ایران و توران نسبت می‌دهد.

*************************************************************

 

 

شب چله‌
 

 

شب اول زمستان و به اصطلاح شب چله از شبهای مشخص در گردش یک سال خورشیدی است و در همه‌جا با شب‌نشینی و آداب بخصوصی برگزار می‌شود، و برگزاری آن از مشترکات فرهنگ ایرانی است. آداب و رسمهای شب چله در گیلان، تفاوت چندانی با سایر نقاط ایران ندارد. گرفتن فال حافظ، خوردن خوراکیهایی که از قبل برای این شب تهیه دیده‌اند و بویژه هندوانه، بردن شب چله‌ای برای نوعروسان، قصه‌گویی و ترانه‌خوانی و سرگرمی‌های دیگر در اغلب نقاط معمول است.

گرامیداشت شب اول زمستان، یعنی شبی که از فردای آن شب تاریکی کاستی می‌گیرد و خورشید هرروز مقداری بیش از روز پیش بر جهان نور می‌افشاند، در آئینهای کهن ایرانی ارج و اعتباری اعتقادی داشته است و هنوز هم ردپاهایی از آن در باورها و آداب شب چله باقی مانده است. چنانکه در برخی نقاط گیلان این باور وجود دارد همه آبهای جهان در لحظه‌ای نامعین در این شب می‌بندند (حالت انجماد پیدا می‌کنند) و هرکس آن لحظه را دریابد، هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد، حاصل می‌شود و اینکه این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می‌کنند، حکایت از ریشه‌های آئینی و اعتقادی شب چله دارد.

     باور «خواب رفتن» یا «بسته شدن» آب را در «تفرش» یافتم و آن را در سایر نقاط کشور پی‌گیری کردم و دریافتم که در بسیاری از مناطق و از جمله در گیلان وجود دارد. این مطلب نخستین بار در مقاله «انسان و آب در حوزه سپیدرود» منتشر شد و اینک در اینجا. به‌جز این در هیچ تحقیق دیگری، کسی به آن نپرداخته است.

 

*********************

منبع:


-کتاب گیلان، ج‌3، صص: 466-455 نوشته اصلاح عرباني

-http://www.shomalnews.com

vmic.ir  /  موزه معنوی میراث معنوی ایران

 

       بايد عرض كنم اين مراسمات در جاي جاي گيلان به اندكي تفاوت صورت مي پذيرد از جمله در مناطق اشكور كه مراسم نوروز خواني و بخصوص عروس گوله در آن سابقه ديرينه دارد .

      در روستاي ما سپارده هم در ايام كودكي شاهد اين مراسمات بودم كه فرد صورت خود را رنگ مي كرد و بهمراه چند نفر به حالت رقص در خانه ها مي آمدند و مي خواندند و صاحب خانه هم به انها هديه اي مي داد . مراسم چهارشنبه سوري هم با روشن كردن هيزم و گون ... در روستا انجام مي شد و زن و مرد و دختر و پسر از روي آتيش مي پريدند و كلمه گل گل چهارشنبه يا گاهي

       در شب چله هم بايد بگويم كه انواع آجيل روستاهاي اشكور از قبيل فندوق و گردو و آلو خشك و نخود و ... كه مردم دور هم جمع مي شدند و تا نيمه هاي شب قصه تعريف مي كردند نه از تلوزيون خبري بود نه از موبايل . پيرمردو پيرزنها با گفتن افسانه ها و قصه زندگي خودشان بقيه را سرگرم مي كردند . سيزده بدر اشكور هم صفاي ديگر دارد اما گاهي بارش برف در اين ايام لذت آن را از بين مي برد . با اين تفاسير سيزده بدر اشكور هم سرگرمي هاي خاص خود را دارد . روز عيد نوروز رسم است كه مردم از خانه بيرون بروند و يك نفر كه قدمش پاك است و بقول آنها نحس نيست وارد خانه شود .

     معمولا اين ماموريت را بچه ها بعهده مي گيرند . زيباترين صحنه دوران كودكي حقير جمع آوري عيدي از فاميل و همسايگان بود كه با گرفتن پول ؛ جوراب و... بعنوان عيدي خوشحال به خانه بر مي گشتم . يادش بخير[ نويسنده :  اسماعيل اشكور كيايي].

 

 

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م1348سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

آئين ها ي سنتی شرق گیلان( عيد نوروز ، نوروزخوانی ؛ عروس گوله ؛ پیربابو و غول آتش باز )

     

آئين ها ي سنتی شرق گیــــلان( عيد نوروز ، نوروز خوانی ؛ عروس گوله ؛ پیربابو و غول آتش باز )

در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردین‌ماه در آغاز بهار شروع می‌شود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان می‌یابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز می‌شود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر می‌گیرد.


منظور از آئین‌ها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار می‌شود، آن آئین‌ها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است.

مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار می‌شود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمی‌پردازیم.

***********************************************************

 

نوروز و مراسم آن‌
 

 

از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع می‌کنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند و از نوروزی‌خوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.


لباس عيد
در گذشته در سرزمين گيل و ديلم، از فرا رسيدن عيد نوروز معمولاً مردم لباسهاي نو تهيه مي كردند و هنگام تحويل سال نو، لباس نو مي پوشيدند. زنان ثروتمند، بزاز مورد نظر خود را خبر مي كردند و بزاز انواع پارچه ها را در چند بقچه مي بست و به خانه ي آنان مي رفت تا زنان پولداران و بزرگان شهر، هر چه را كه مي خواهند انتخاب كنند. ولي پدران فرزندان خود را به بازار مي بردند و لباس دوخته و چاروق (كفش دوخته شده) براي آنان مي خريدند. آنها سعي مي كردند «تازه رخت دكونن» يعني لباس نو بپوشند.


كاشتن سبزه

ماه اسفند، ماه كاشتن دانه، غله هاست.در استان سر سبز گيلان همانند ساير استانهاي كشور، كاشتن سبزه صورتي نمادين دارد امروزه در تمامي خانه ها رسم است كه ده يا پانزده روز مانده به نوروز، در ظرف هاي كوچك و بزرگ و كاسه ها و بشقاب و كوزه ها، ابتدا گندم يا عدس و تخم شاهي و . . . را در ظرفي خيس مي كنند. پس از آنكه اين دانه ها جوانه زد، آن را در ظرف جداگانه اي مي ريزند و روي آن را با پارچه هاي نازكي مي پو شانند و اعتقاد دارند كه اگر چشم ناپاكي بر آن افتد، سبزه رشد نمي كند و سبز نمي شود. سبزه هنگام تحويل سال نو به خوبي رشد كرده و به سفره ي «هفت سين زيبايي و طراوت خاصي مي بخشد. مردمان سرزمين گيل و ديلم همانند ساير هموطنان كشورمان سبزه را تا آخرين روزهاي تعطيلات نوروز (يعني سيزده بدر) نگه مي دارند و بعد آن را به آب روان رودخانه مي سپارند.


سفره ي هفت سين


يكي از آيين هاي نوروزي گيلان گسترده ي سفره ي هفت سين است. درباره ي اين كه چرا عدد «هفت» و همچنين حرف «سين» براي سفره ي نوروز انتخاب شده سخن بسيار گفته شده است.
بطور كلي عدد «هفت» عددي است مقدس به همين دليل از اين عدد در سفره ي نوروز استفاده مي كنند. در سفره ي «هفت سين» هفت نوع رويدني و فرا ورده هاي كشاورزي مي گذارند و اعتقاد دارند گذاشتن روييدنيها بر سر سفره بركت را زياد مي كند و در واقع نوعي تبرك است. اين فراورده ها با حرف سين آغاز مي شود. مانند: سيب، سركه، سبزه، سير، سكه، سمنو، سماق، علاوه بر اينها، قرآن كريم، آينه، شمع، تخم مرغ رنگ كرده، شيريني، نقل، ماهي قرمز را نيز دور سفره مي چينند.معمولاً اين سفره در خانه هاي مردم گيل و ديلم، تا روز سيزده بدر گسترده است.
اهالي ماسال و تالش بر سر سفره ي هفت سين «قيچي» هم مي گذارند. در اين مناطق هر كس كه به ديدن اقوام و آشنايان ديگر مي روند، قدري از سر سبزه ي سفره ي نوروزي را مي چيند تا بركت زياد كند و هنگام چيدن اعتقاد دارند كه آن نين برآورده مي شود. در ميان خانواده هاي عزادار، رسم است كه سفره ي هفت سين نمي چينند؛ بلكه از مهمانان با چاي و خرما پذيرايي مي كنند.
معمولاً در گيلان (بخصوص در منطقه ي تالش) حنا و لوازم سفره ي ختم را به عنوان هديه اي براي سوگواران مي برند و بر سر سفره شمع روشن مي كنند تا سوگواران را از عزا در بياورند.

 



تحويل سال

در سرزمين گيل و ديلم هنگام تحويل سال مردم بيشتر در زيارتگاه ها و مكانهاي مقدس و مساجد جمع مي شوند و بعضي برسر مزار عزيزان خود مي مانند تا حضور آنها را در زمان تحويل سال احساس كنند و با خواندن قرآن به استقبال نوروز بروند معمولاً كساني كه جواني از دست داده باشند بر سر مزار جوان سفره ي هفت سين مي چينند.
مردم گيلان هنگام تحويل سال لباس نو مي پوشند. اگر تحويل سال در شب بود معمولاً افراد خانواده در داخل خانه مي مانند و زن خانه با پارچ آب و شاخه ي درخت شمشاد و قرآن به دست در ايوان خانه منتظر تحويل سال مي شود و بعد از اينكه سال تحويل شد، آياتي از كلام ا. . . مجيد مي خواند بعد روي تمامي پاشنه ي درهاي خانه شاخه اي از درخت شمشاد و مقداري آب مي ريزد كه اين نشان دهنده ي سلامت و پاكيزگي است. اين رسم بيشتر در مناطق كوهستاني اشكورات رودسر، كجيد املش و نواحي لنگرود و لاهيجان بوده است.
در هنگام تحويل سال، تمامي چراغهاي منزل و شمع سفره ي «هفت سين» روشن است و در بسياري از نقاط گيلان اعتقاد به خوشقدم و «سبك پا» دارند و از قبل شخصي را كه مي شناسند انتخاب مي كنند و آن شخص پس از تحويل سال اولين فردي است كه با گل و شكوفه و شاخه اي از شمشاد و آينه قرآن و آب به خانه ي تك تك روستاييان مي رود و گل شكوفه را بر طاقچه اي از خانه مي گذارد و شمشاد را بر در خانه نصب مي كند و آبي نيز در كنار در مي ريزد و قرآن و آينه و آب را بر سر سفره ي هفت سين مي گذارد.
اگر تحويل سال در نيمه ي شب باشد، همه بيدار مي نشينند و اگر تحويل سال نزديك صبح شد، معمولاً بچه ها با لباس نو مي خوابند. مردم گيل و ديلم اعتقاد دارند كه در موقع تحويل سال بايد از غم و اندوه دور بود تا تمام سال غم و اندوه از آنها دور باشد.

 

 

                                                     لحظه تحويل سال حرم رضوي

 

ديد و بازديد در نوروز


ديدارهاي نوروزي در سرزمين گيل و ديلم، از صبح اولين روز بهار آغاز مي شود. در مناطق شرق گيلان در اولين روز معمولاً كودكان به طور دسته جمعي به ديدن بزرگان مي روند. البته در حدود چهل و پنجاه سال پيش، هر كودكي كيسه اي (بمنظور جمع آوري هدايا) به گردن مي انداخت و با چوبدستي كه در دست داشت با دوستان ديگر به خانه ي بزرگان مي رفت و عيد را تبريك مي گفت و هدايايي نظير تخم مرغ رنگ كرده، شيريني، نقل، پول عيدي مي گرفت و در كيسه اي كه به اين منظور، مادر يا خواهر او برايش دوخته بودند به گردن مي انداخت. كودكان معمولاً پس از گرفتن تخم مرغهاي رنگي با يكديگر بازي مي كردند و هر كس برنده مي شد، تخم مرغ ديگري را مي گرفت بازي با تخم مرغ از رونق خوبي برخوردار بود. ( اين رسم همچنان در برخي روستاهاي جنوب گيلان و حتي مركز اين استان پا بر جاست.) هنگام نوروز، مردان در روز اول و زنان در روز دوم به ديدن بزرگان مي رفتند. معمولاً سفره ي ناهار در تمام خانه ها آماده ي پذيرايي از مهمانان است كه اگر هنگام ساعت ظهر به خانه اي مي رسند، (همان جا مهمان اند) و چون دسته جمعي به ديدن بزرگان مي روند، عده اي بسيار به عنوان مهمان در خانه ي همسايه اي براي صرف ناهار جمع مي شوند.
معمولاً در اولين روز عيد بزرگان محل و اكثر مردان بطور دسته جمعي به تك تك خانه ها سركشي مي كردند و در هر خانه حدود 5 الي 30 دقيقه توقف داشتند در سرزمين گيل و ديلم اگر افراد با همديگر كدورت و كينه اي به دل داشته باشند معمولاً كينه و كدورت را كنار مي گذارند و با هم آشتي مي كنند. در ايام عيد مردم به زيارت امامزاده ها هم مي روند و ديد و بازديدهاي نوروز، نوعي صميميت و يكرنگي را در ميان آنان ايجاد مي كند، كدورت ها را از بين مي برد و باعث مي شود افرادي را كه نيز طي سال به ديدن هم نمي روند، حداقل سال نو (يك بار) هم ديگر را ببينند. تازه عروسها نيز در صبح نوروز براي ديدن پدر و مادر همسر آينده خود مي روند و عيد را تبريك مي گويند. اهل خانه در اين هنگام، گلاب مي پاشند و تازه عروس عيدي خود را مي گيرد و با هم سن و سالهاي خود راهي مي شود.


 

                                       ديد و بازديد نوروزي

 

*******************************************************

 

نوروزی‌خوانها:
 

 

در اولین روزهای اسفندماه از راه می‌رسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شب‌هنگام حرکت می‌کردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.


در کوچه‌ها می‌گردیدند، به هر خانه‌ای سر می‌زدند، می‌رقصیدند، شعر می‌خواندند و شیرین‌زبانی می‌کردند. گروه نوروزی‌خوانها غالبا از سه نفر تشکیل می‌شد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر می‌خواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع می‌شد:


فصل بهاران آمده‌گل در گلستان آمده

مژده دهید ای دوستان‌نوروز سلطان آمده


و آن دو نفر دیگر تکرار می‌کردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیه‌های مردم را در آن جمع می‌کرد. شاخه‌هائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانه‌ها می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند. مردم آمدن نوروزی‌خوانها را به خانه خود خوش‌شگون می‌دانستند و به آنها برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه می‌دادند.


نوروزی‌خوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی می‌بخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا می‌نمودند.

شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان می‌افزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.


گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه.

از این‌گونه:
به حق سوره یاسین و عمران‌به حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدان‌بلا را دور از این خانه بگردان
نوروزی‌خوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب می‌شناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال می‌سرودند نام یک‌یک پسران هر خانه را می‌آوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت می‌نمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا می‌کردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب می‌نمودند.

 

برای صاحبخانه‌ای هم که ناخن‌خشکی می‌کرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزی‌خوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی می‌نمودند.

 

 

 

 

 

نوروزخاني در كوهستان هاي ديلم و اشكورات [بالا اشكور؛پائين اشكور؛كجيد؛سمام؛شوئيل و كليشم...

نخستين روزهاي اسفند ماه نوروزخوانها به در حالي كه خسته هستند، ولي با چهره ي گشاد و روحيه ي بسيار خوب. اينان بيشتر از مناطق رودبار به ويژه( جلگه ي سرسبز گيلان و مناطق كوهستاني ديلم مي روند و لهجه ي خاص خود را دارند كه اين لهجه شباهت بيشتر به لهجه ي مردمان مناطق «شهر خورشيد»(خورگام)، ديلمان، سمام ؛ كجيد، شوييل، كليشم، اشكور بالا و پايين، سيار ستاق دارد كه در كوچه ها شنيده مي شود. نوروزخوانها سراسر خاك سرزمين گيل و ديلم را زير پا مي گذارند و نيز نيمي از بخش هاي مناطق كوهستاني و جنگلي استان مازندران را، بخش هاي عمارلو و تا مناطق كجور را كه از لحاظ فرهنگي در يك خطه قرار گرفته اند درمي نوردند.آنها به ترجيع كه مي رسند، آن را دو نفري تكرار مي كنند مي خوانند.
در نوروزخواني، كه ترجيعش با باد بهاران آمده آغاز مي شود، سطرهايي در ستايش يا نكوهش «صاحبخانه » مي سرايند و گاه مقداري پول برنج، چاي يا تخم مرغي را كه مي خواهند در شعر قيد مي كنند و چنين مي خوانند:


«بخوانم من امام اولين را شه كشور اميرالمؤمنين را
وصي جانشين يعني علي را به ياسين و الف لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز امام دومين هم دسته ي گل
شفاعت مي كند او بر سر پل اما سومين شاه جهان است
بود نامش حسين شاه يگانه و . . . . »
آنها اين اشعار را تا امام دوازدهم تكرار مي كنند.
«امام دوازدهم مهديش نام است تمامي كل عالم را امام است
بدانيد حضرت صاحب الزمان است به ياسين و الف و لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز خدايا صاحبخانه را خوشحال گردان
جوانان را داماد گردان عروسش صاحب اولاد گردان
به ياسين و الف و لام و فيروز دهيد مژده كه آمد عيد نوروز
هوا سرد است و بگرفته صدايم كه چند تا تخم مرغ باشد دوايم
ايا همشيره ي فرخ لقايم بكش زحمت بيار عيدي برايم
جوانب خير ببينيد از دعايم و . . . . »


    نوروزخوانها كه در گذشته خبردهندگان و پيام آوردن نوروز بودند، امروزه در بسياري از مناطق روستايي و كوهستاني گيل و ديلم كار خود را ادامه مي دهند. نوروزخوانها معمولاً در شب حركت مي كنند و فانوس و چراغي همراه دارند.

    از فانوس براي ديدن راه و از چماق براي زدن حيواناتي نظير سگها و شغالها استفاده مي كردند و از محله اي به محله ي ديگر و از خانه اي به خانه ي ديگر سر مي زدند بنابراين نوروزخوانها در جلوي هر خانه شعرهايي براي خوشامد صاحبخانه مي خواندند. مثلاً دعا مي كردند پسرهاي خانه داماد شوند و روزي سعادت و نيكبختي براي اهل خانه آرزو مي كردند كه صاحب خانه ها هم هديه اي مانند تخم مرغ، برنج، شيريني، پول و . . . به نوروزخوانها مي دادند.

 

 

 

**********************************************************

 

 

عروس‌گوله:
 

 

گروه عروس‌گوله یا عروسی‌گوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروس‌گوله نمایشگونه‌ای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) بر سر می‌نهاد، زنگ و زنگوله‌هائی به خود می‌آویخت و چماقی هم به دست می‌گرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی می‌آراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو می‌نامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشید، بازی می‌کرد.


     موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار می‌شد کشتی بگیرند. غول پیروز می‌شد و همراه نازخانم، رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد. گروه عروس‌گوله شامل شش هفت نفر می‌شد و بقیه عبارت بودند از فانوس‌دار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم».

     این گروه معمولا چند روز پس از نوروزی‌خوانها ظاهر می‌شدند. آنها هم شبها حرکت می‌کردند و در هر خانه که بازی می‌کردند از صاحبخانه هدیه‌هائی می‌گرفتند، که مانند هدایای نوروزی‌خوان‌ها عبارت بود از برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروس‌گوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند.

پیربابو، ريش سفيد، پوستين کلاه در سر و کچکي در دست و دور کمر حمايلي که زنگ و غور به آن آويخته مي‌شود، دارد و همچنين عروس، مردي با لباس محلي است که بر سر، منديل زده و دستمال سفيد تور بر سر و همينطور در يک دست دستمال و در دست ديگر جوالدوز براي دفاع از خود دارد.

کولبارچي‌ها نيز با کيسه در پشت يا در دست گندم با گروه هستند.

غول، تمثيلي از زشتي‌ها و بدي‌ها است و عروس، نماد اخلاق و خوبي‌ها، پاسدار نيکي‌ها و پند و نصيحت راستي و چگونه خوب زيستن را به عروس‌گوله نشان مي‌دهد.

تم داستان، جنگ غول و پيربابو بر سر تصاحب عروس است كه غول و پير بابو كشتي مي‌گيرند و گاهي پيربابو پيروز ميدان است و گاهي غول. بعد از پايان نمايش سرنا‌نواز آهنگ‌هاي شادي را به نوا درمي‌آورد و گروه هلهله‌كنان به خانه‌هاي ديگر مي‌روند و نمايش را از نو شروع مي‌کنند.

در بسياري موارد مشهود است كه در اين مبارزه، آيين پيروزي با غول بوده است، پيروزي غول بر پيربابو مي‌تواند نمادي از پيروزي قهرمان جوان بر قهرمان پير باشد، يا به تعبيري سياهي در اينجا نماد زايش و رنگ گرفتن طبيعت و گرم و جوان‌شدن آن برابر ديو سرما و زمستان باشد و سفيدي پيربابو در واقع نمادي از يخ و برف و پيري، كه مي‌خواهد عروس طبيعت يا بهار را در اسارت خود نگه دارد كه قهرمان جوان و تنومند اين شانس را از او مي‌گيرد.

 

غول در را مي‌زند و صاحب خانه را مي‌خواهد که از خانه بيرون بيايد و پس از رد و بدل شدن صحبتهايي مي‌گويد:

 

اي خانخواه بيرون بيه تي سگ مره گيره، يکي زنم ميره/

 

اي خانخواه بيرون بيه عروس‌گوله بيارديم/

 

 جان دله بيارديم خانخواه تره نيرديم تي پسر بيارديم/

 

 از راه دور بيارديم چه ظرف زور بيارديم /

 

خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم /

 

آهاي پيربابو تي افسار کهنه وابو، تي پالون پيربابو /

 

 تي جوه چرکم بو عروس‌گوله بيارديم جان دل بيارديم.

 

پيربابو نيز در جواب مي‌گويد:

 

 غول ببين غول کمر بجير توله کمر بجور نقره

 

و غول پاسخ مي دهد:

 

 عروس ميشه مي جان شه مي دلشه سياه کشمشه /

 

 زحمت بکشه آهاي پيربابو تي ريش سفيدابو /

 

عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم /

 

 خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم/

 

غلام بما غلام پير غلام بما شمي محله چربمه براي حاجتر بمه

 

غلام مي گويد: غلام دروغ گونه، غلط کنه عروس ميشه سيا کشمشه.

 

دعوا غول و غلام با کچک شروع مي شود بعد از مدتي همه با هم مي گويند:

 

عروس گوله همينه ببينين چه نازنينه /

 

عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم/

 

عروس شب بيارديم بي چادر شب بيارديم/

 

 خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم/

 

آهاي پير بابو تي کاره وه چه وابو تي ريشه سفيدابو/

 

 عروس کي شه پير بابو شه پير بابو زحمت بکشه /

 

 اي غولک شيرازي يه قدري بکن بازي تا خانخواه ببو راضي/

 

حمام بزار بيارديم چه ظرف زور بيارديم /

 

عروس گوله همينه عروس نازنينه عروس بهار چينه /

 

 اي پيربابو تي افسار کهنه وابو زمستانم بهارابو/

 

 عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم /

 

عروس‌گوله همينه ببين چه نازنينه .

 

فرازهايي از ترانه " عروس گولي " به گويش گيلکي گالشي:

 

 عروس گوله باوارديم /

 

 جانه ديلي باوارديم 

 

خانخواه تره ناوارديم /

 

تي پسره باوارديم 

 

اي خانه دو بر داره !مرغانه دو سر داره !!

 

خانخا زن، پسر داره ! الله تو نگه داره 

 

 پير بابو :

 

اي خانه به او خانه ميرزا ملک خانه

 

مورغانه چهل دانه، اين نقش بزرگانه

 

غول :

 

آهاي پير بابو /

 

تي افسار کهنه وابو /

 

تي پالون پيربابو ...

 

پيربابو :   

 

آن غول ببين غوله /

 

آنه کمر بجير چوله /

 

کمر بجور نقره...     

 

غول :

 

عروس‌گوله مي‌شه  /

 

مي‌جانه شه /

 

 مي‌دلشه /

 

 سياه کشمشه ...

 

پيربابو :

 

رنگا بيدينه رنگانا، ماه فوتوسته دنگه

 

قوربون خدا بوشوم، تي ديل چه مانه؟ سنگه

 

عروس‌گوله باوارديم /

 

جانه ديلي باوارديم  

 

خانخواه تره ناوارديم /

 

 تي پسره باوارديم

 

عروس‌گوله همينه ! ببين چه نازنينه !

 

تي چشم درويش بکن ! عروس خو يارشنه !

 

    ابزارها و لوازم مورد استفاده در اين مراسم عبارتند از: لباس، گالش، کلاه، کچک، جارو، زنگوله، ريسمان، ريش سفيد براي پيربابو، پوستين، منديل براي سرعروس، دستمال سفيد، جوالدوز، کلاه تخم مرغي، کلاه نمدي، کيسه و سبد و..

   این‌گونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب مناطق ایران و حوزه‌های فرهنگی همجوار وجود دارد. نمایش سنتی «عروس‌گوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» می‌نامند.[ در مناطق اشكورات واقع در شرق گيلان هم پير بابو مي گويند البته از واژه عروس گوله بيشتر استفاده مي شود .اسماعيل كيايي]

 

 

 

           مراسم زيباي عروس گوله ي

******************************************************

 

 

عیّار آتشباز (غول آتشباز):

 

تنها نوروزی‌خوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچه‌های گیلان را پر از شادی می‌کردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کوی‌وبرزن به آتشبازی می‌پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر می‌نهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میله‌های نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنه‌پیچی شده بود) به‌دست می‌گرفت.

مشعلها را آتش می‌زد و در دهان فرومی‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و بر هم می‌کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».


آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و در حالی‌که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان می‌نمود که انبوهی شعله را از دهان خارج می‌سازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند.

در هر محله و کوئی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.


علاوه بر اینها، میمون‌بازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان می‌آمدند، و «تکم‌چی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان می‌آمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمی‌آوردند، همه و همه موجب می‌شدند تا مردم پنجره‌های خانه‌ها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.

 

******************************************************

منبع:


-کتاب گیلان، ج‌3، صص: 466-455 نوشته اصلاح عرباني

-http://www.shomalnews.com

http://www.shomalnews.com

vmic.ir  /  موزه معنوی میراث معنوی ایران

 

       بايد عرض كنم اين مراسمات در جاي جاي گيلان به اندكي تفاوت صورت مي پذيرد از جمله در مناطق اشكور كه مراسم نوروز خواني و بخصوص عروس گوله در آن سابقه ديرينه دارد .

      در روستاي ما سپارده هم در ايام كودكي شاهد اين مراسمات بودم كه فرد صورت خود را رنگ مي كرد و بهمراه چند نفر به حالت رقص در خانه ها مي آمدند و مي خواندند و صاحب خانه هم به انها هديه اي مي داد . مراسم چهارشنبه سوري هم با روشن كردن هيزم و گون ... در روستا انجام مي شد و زن و مرد و دختر و پسر از روي آتيش مي پريدند و كلمه گل گل چهارشنبه يا گاهي

       در شب چله هم بايد بگويم كه انواع آجيل روستاهاي اشكور از قبيل فندوق و گردو و آلو خشك و نخود و ... كه مردم دور هم جمع مي شدند و تا نيمه هاي شب قصه تعريف مي كردند نه از تلوزيون خبري بود نه از موبايل . پيرمردو پيرزنها با گفتن افسانه ها و قصه زندگي خودشان بقيه را سرگرم مي كردند . سيزده بدر اشكور هم صفاي ديگر دارد اما گاهي بارش برف در اين ايام لذت آن را از بين مي برد . با اين تفاسير سيزده بدر اشكور هم سرگرمي هاي خاص خود را دارد . روز عيد نوروز رسم است كه مردم از خانه بيرون بروند و يك نفر كه قدمش پاك است و بقول آنها نحس نيست وارد خانه شود .

     معمولا اين ماموريت را بچه ها بعهده مي گيرند . زيباترين صحنه دوران كودكي حقير جمع آوري عيدي از فاميل و همسايگان بود كه با گرفتن پول ؛ جوراب و... بعنوان عيدي خوشحال به خانه بر مي گشتم . يادش بخير[ نويسنده :  اسماعيل اشكور كيايي].

 

 

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م1348سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آئين هاي عيد نوروز و چهارشنبه سوري و سيزده بدر و شب چله ... در گيلان

 

عيد نوروز و چهارشنبه سوري و سيزده بدر و شب چله ... در گيلان

در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردین‌ماه در آغاز بهار شروع می‌شود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان می‌یابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز می‌شود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر می‌گیرد.


منظور از آئین‌ها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار می‌شود، آن آئین‌ها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است. مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار می‌شود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمی‌پردازیم.

***********************************************************

 

نوروز و مراسم آن‌
 

 

از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع می‌کنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند و از نوروزی‌خوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.

*******************************************************

 

نوروزی‌خوانها:
 

 

در اولین روزهای اسفندماه از راه می‌رسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شب‌هنگام حرکت می‌کردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.
در کوچه‌ها می‌گردیدند، به هر خانه‌ای سر می‌زدند، می‌رقصیدند، شعر می‌خواندند و شیرین‌زبانی می‌کردند. گروه نوروزی‌خوانها غالبا از سه نفر تشکیل می‌شد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر می‌خواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع می‌شد:
فصل بهاران آمده‌گل در گلستان آمده

مژده دهید ای دوستان‌نوروز سلطان آمده


و آن دو نفر دیگر تکرار می‌کردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیه‌های مردم را در آن جمع می‌کرد. شاخه‌هائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانه‌ها می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند. مردم آمدن نوروزی‌خوانها را به خانه خود خوش‌شگون می‌دانستند و به آنها برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه می‌دادند.


نوروزی‌خوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی می‌بخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا می‌نمودند.

شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان می‌افزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.
گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه.

از این‌گونه:
به حق سوره یاسین و عمران‌به حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدان‌بلا را دور از این خانه بگردان
نوروزی‌خوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب می‌شناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال می‌سرودند نام یک‌یک پسران هر خانه را می‌آوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت می‌نمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا می‌کردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب می‌نمودند.

برای صاحبخانه‌ای هم که ناخن‌خشکی می‌کرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزی‌خوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی می‌نمودند.

**********************************************************

 

 

عروس‌گوله:
 

 

گروه عروس‌گوله یا عروسی‌گوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروس‌گوله نمایشگونه‌ای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) بر سر می‌نهاد، زنگ و زنگوله‌هائی به خود می‌آویخت و چماقی هم به دست می‌گرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی می‌آراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو می‌نامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشید، بازی می‌کرد.


     موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار می‌شد کشتی بگیرند. غول پیروز می‌شد و همراه نازخانم، رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد. گروه عروس‌گوله شامل شش هفت نفر می‌شد و بقیه عبارت بودند از فانوس‌دار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم».

     این گروه معمولا چند روز پس از نوروزی‌خوانها ظاهر می‌شدند. آنها هم شبها حرکت می‌کردند و در هر خانه که بازی می‌کردند از صاحبخانه هدیه‌هائی می‌گرفتند، که مانند هدایای نوروزی‌خوان‌ها عبارت بود از برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروس‌گوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند.

   این‌گونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب مناطق ایران و حوزه‌های فرهنگی همجوار وجود دارد. نمایش سنتی «عروس‌گوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» می‌نامند.[ در مناطق اشكورات واقع در شرق گيلان هم پير بابو مي گويند البته از واژه عروس گوله بيشتر استفاده مي شود .اسماعيل كيايي]

 

******************************************************

 

 

عیّار آتشباز (غول آتشباز):

 

تنها نوروزی‌خوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچه‌های گیلان را پر از شادی می‌کردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کوی‌وبرزن به آتشبازی می‌پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر می‌نهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میله‌های نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنه‌پیچی شده بود) به‌دست می‌گرفت.

مشعلها را آتش می‌زد و در دهان فرومی‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و بر هم می‌کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».
آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و در حالی‌که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان می‌نمود که انبوهی شعله را از دهان خارج می‌سازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند.

در هر محله و کوئی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.
علاوه بر اینها، میمون‌بازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان می‌آمدند، و «تکم‌چی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان می‌آمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمی‌آوردند، همه و همه موجب می‌شدند تا مردم پنجره‌های خانه‌ها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.

*********************************************************

 

 

چهارشنبه‌سوری:
 

 

چهارشنبه‌سوری در گیلان، بلکه در تمامی نقاط ایران برجسته‌ترین و پرشورترین رسم در مجموعه رسمهای مقدمه نوروز می‌باشد و مهمترین عنصرش آتش است و نامش هم از شعله‌های آتش برخاسته. چرا که «سوری» به معنی سرخی است و هم از اینرو در بسیاری از نقاط «چهارشنبه سرخی» نامیده می‌شود.

نام گیلانی این رسم، «کولی‌کولی چارشنبه» هم سرخی گلها و شعله‌های آتش را در خود دارد، زیرا که شکل دیگر آن در نقاطی از جمله بندر انزلی «گوله‌گوله چارشنبه» می‌باشد. به هرحال نام چارشنبه‌سوری ترکیبی است از چهارشنبه به علاوه کلمه «سور» به معنی سرخ و یا «گول» که تلفظ گیلکی گل است به مفهوم گلهای آتش و نیز به تعبیری به معنای چاشت و یا جشن و شادی و سرور. معنای اخیر اگرچه با جشن و شادمانی نوروزی بی‌مناسبت نیست اما در اینجا در جایگاه معنی اول نمی‌نشیند.

     و اما چارشنبه سوری در نقاط مختلف گیلان:
در ماسال و آبادیهای جنگلی اطراف آن و کوهستانهای تالش چهارشنبه سوری را «کولی‌کولی چارشنبه» می‌نامند. اهالی ماسال برای چهارشنبه سوری یا «کولی‌کولی چارشنبه» رسم بخصوصی دارند. شب چارشنبه‌سوری به طرف قبله در هفت جا پشته‌های کاه می‌گذارند و هنگام غروب آتش می‌زنند.
       سپس از روی آتش می‌پرند و می‌گویند «کولی‌کولی چاهارشنبه»[549] همه مردم آن شب شادی کرده و عده‌ای با تفنگ شلیک می‌کنند و بعد در کنار سفره شام گرد می‌آیند. مرسوم است که در این شب در سفره باید هفت قسم خورش و خوردنی باشد.

      در آستارا توده‌هائی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) را به تعداد پنج یا هفت یا نه کپه گرد می‌آورند و آتش می‌زنند. اول بزرگترها و بعد جوانترها و بچه‌ها از روی آنها می‌پرند. در دیلمان نیز پنج یا هفت یا نه کپه‌گون می‌گذارند، آتش می‌زنند و از روی آنها می‌پرند و می‌گویند «گل گل چارشنبه، نکبت بشه دولت بیه» در رودبار و روستاهای اطراف آن سه یا پنج یا هفت کپه کاه می‌گذارند و آتش می‌زنند و از آتش سرخ‌روئی می‌خواهند. در بندر انزلی و حول‌وحوش آن هم از روی آتش کلشهای شالی می‌پرند و می‌گویند گول گول چارشنبه، به حق پنشبه، نکبت بشه، شوکت بیه. زردی بشه، سرخی بیه. در نومندان و لیسار و هشتپر، هفت کپه کلش روشن می‌کنند و به زبان ترکی درد و بلایشان را روی شعله‌های آتش می‌ریزند.
      پس از پریدن از روی آتش ظروف شکستنی معیوب را به دور می‌ریزند و دختران دم‌بخت را برای دقایقی از خانه بیرون می‌کنند تا در آن سال به خانه بخت بروند و ظرف آبی را هم که کنار آتشها نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند.
     آب، دومین عنصر مهمی است که به اشکال مختلف در مراسم چهارشنبه سوری حضور دارد. در اغلب نقاط شرق گیلان، شب چهارشنبه‌سوری ظرف آبی از رودخانه یا چشمه به خانه می‌برند و بعضی هم هنگام بردن آب هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و این آب را «لال‌آب» می‌نامند. در علی‌آباد سرای املش پس از پریدن از روی آتش، جوانان کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب هفت چشمه پر می‌کنند و این آب را که «آب هفت‌کوثر» می‌نامند به طرف آسمان می‌پاشند تا سال پربارانی داشته باشند، با آن سر و روی می‌شویند تا سلامتی بیاورد و به مزرعه می‌پاشند تا زمین پرمحصول شود و ...
در دیلمان صبح چهارشنبه به حمام می‌رفتند و با چل‌طاس[550] پنج یا هفت یا نه جام آب روی سر خود می‌ریختند. همچنین در تالش، رودبار و شرق گیلان، به‌ویژه در مناطق کوهستانی رسم است که شب چارشنبه از روی آب روان می‌پرند و این کار را موجب دفع بلا و بیماری می‌دانند. در رستم‌آباد رودبار پس از پریدن از روی آب، فرد بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد یکی را در انبار برنج و یکی را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد.
    در تالش عنصری اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» وجود دارد که با صفات «گلابتون گیسوی بلند اندام زیبا» و «پری گیسوبلند خوش‌اندام» و این گونه القاب توصیف می‌شود. چارشنبه‌خاتون با آب و برکت پیوند خاص دارد.
     این پری گیسوبلند در شب چهارشنبه‌سوری به هر خانه‌ای سرمی‌زند و از غذاهای خاص چهارشنبه‌سوری که برایش گذاشته‌اند، لقمه‌ای می‌خورد و برای خانواده‌هائی که خانه خود را در آستانه بهار و سال نو پاکیزه کرده‌اند دعا می‌کند و به آنها برکت می‌دهد. در تالش رسم است که شب چهارشنبه‌سوری مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند، تا چارشنبه خاتون از آن بخورد و برایشان برکت بیاورد. برای دیدن چارشنبه خاتون باید بعد از نیمه‌شب چهارشنبه آخر سال سر کهنه‌ترین چاه آب منطقه بروند، لباس را به تمامی از تن به‌در کنند، سر در چاه فروبرند و چارشنبه‌خاتون را صدا بزنند.

     آنگاه آب چاه می‌جوشد و خاتون بلندبالای گلابتون گیسوی چهارشنبه، از آن بیرون می‌آید و سیلی به گوش کسی که صدایش کرده است می‌زند. اگر او نترسید، نگریخت و یا بیهوش نشد، هرچه از او بخواهد برایش فراهم می‌سازد.
خریدن آینه و اسفند و ماهی سفره هفت‌سین، در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد. به‌ویژه در رشت این کار را با آداب خاصی انجام می‌دهند و معمولا اگر دختر دم‌بخت در خانه داشته باشند، خریدن اسفند بر عهده اوست.


از خانه بیرون می‌رود، و از اولین دکان رو به قبله می‌پرسد: «اسفند داری؟» و بی‌آنکه منتظر جواب بماند به راه می‌افتد و از دکانهای دیگر، تا هفت دکان همین سؤال را می‌کند و سپس به سراغ اولی برمی‌گردد و از او اسفند می‌خرد.
فروشنده هم این شعر را برایش می‌خواند: «عاطیله کون، باطیله کون، اسفن دو کون، چاووش بیه، تی مردمار به هوش بیه» یعنی اسفند دود کن و با آن طلسمها
را باطل کن تا چاووش بیاید و مادر شوهرت به هوش آید.


علاوه بر اسفند و آینه و آجیل و سبزی و ماهی سفره هفت‌سین، بسیاری از لوازم دیگر عید را هم شب چارشنبه‌سوری تهیه می‌کنند. به همین لحاظ بازار فروشندگان و بازارهای هفتگی بسیار گرم است و بازار چهارشنبه‌سوری جلوه و جلای خاصی دارد؛ چراغانی می‌کنند، آذین می‌بندند و هر فروشنده‌ای با شعر و ترانه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازد. بازارهای هفتگی پیش از نوروز را به هر روزی که منسوب باشد، «عیدبازار» می‌نامند.


«شال‌اندازی» هم از رسمهای پرشور و زیبای چهارشنبه‌سوری در گیلان و در اغلب مناطق ایران بود، که امروزه تا آبادیهای دوردست کوهستانی و جنگلی عقب‌نشینی کرده است و در همه‌جا معمول نیست. شب که فرامی‌رسد پسران جوان شال یا دستمالی برمی‌دارند و برای شال‌اندازی و یا دستمال اندازی به خانه‌های همسایگان و اهل محله می‌روند. معمولا سر راه گلی هم می‌چینند و به گوشه شال یا دستمال می‌بندند و آن را آهسته از در اتاق به داخل می‌اندازند و خود در گوشه‌ای پنهان می‌شوند.

صاحبخانه مقداری آجیل چهارشنبه‌سوری و شیرینی و گاهی پول به جای گل در دستمال یا شال می‌بندد و آن را در آستانه در قرار می‌دهد و شال‌اندازان آن را برمی‌دارند و به سرعت دور می‌شوند. شال‌اندازی در منطقه تالش سابقا گونه‌ای خواستگاری هم بود.


پسری که دختری را می‌خواست سعی می‌کرد زودتر از دیگران برای شال اندازی به خانه آن دختر برود؛ چون گاهی صاحبخانه اولین شال‌انداز را به نزد خود می‌خواند و دخترش را نامزد او می‌کرد؛ که البته در این‌گونه موارد، شال انداز چندان ناشناس هم شال نمی‌انداخت.
«بره‌گردانی» سابقا در مناطق کوهپایه‌ای گیلان رسم بود که گالشها برّه سفید سرحال و به اصطلاح شیر مستی را انتخاب نموده، پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی به گردنش می‌بستند و به خانه روستائیان می‌رفتند؛ بره را در اطاق نشیمن رها می‌کردند. برّه در اتاق گشتی می‌زد و صاحبخانه یکی دو سکه پول و مقداری آجیل و شیرینی در دستمال گردنش می‌ریخت؛ بچه‌ها هم دستی به سر و گوشش می‌کشیدند و نوازشش می‌کردند.

گالش هم سال نو را مبارکباد می‌گفت و با بره‌اش به خانه‌ای دیگر می‌رفت. بره‌گردانی را گاهی شب اول سال هم انجام می‌دادند و مردم پای بره را خوب و خوش‌شگون می‌دانستند. فال گرفتن و خبرگیری از آینده نیز از جمله رسمهای چهارشنبه سوری است که در همه نقاط گیلان و بیشتر مناطق ایران معمول است. فال گوش ایستادن بر سر چهارراهها و گفتگوی اولین رهگذران را به تناسب نیت خود تأویل کردن و فال کوزه گرفتن، از این‌گونه رسمهاست. رسم دیگر چهارشنبه‌سوری «قاشق‌زنی» است که اگرچه امروزه بیشتر برای بچه‌ها جنبه تفریح و بازی دارد، اما در بنیاد خود نوعی مرادخواهی بوده است. قاشق‌زنها با موادی که ضمن قاشق‌زنی جمع می‌کردند، آش می‌پختند و بین مردم تقسیم می‌کردند تا مرادشان برآورده شود.


چهارشنبه‌سوری بی‌تردید ریشه در آئینهای کهن پایان سال دارد و به احتمال بازمانده جشن «فروردگان»[551] است، که در دوره اسلامی با تغییر تقویم و تقسیم سال به ماه و هفته، با حفظ اغلب عناصر باستانی، در آخرین چهارشنبه سال قرار گرفته است. در مورد این رسم روایتی نیز وجود دارد که آن را به قیام مختار مربوط می‌نماید و از جمله در آستارا و برخی نقاط غربی گیلان اصل و منشأ چهارشنبه‌سوری و جشن و آتش‌افروزی آن را به همین واقعه مربوط می‌دانند. در این مورد می‌گویند هنگامی که مختار به انتقام شهادت امام حسین (ع) قیام کرد، دستور داد تا با افروختن آتش شیعیان را از قیام آگاهی دهند و نیز می‌گویند چون مختار بر قاتلان امام (ع) پیروز شد، به نشانه پیروزی، دستور آتش‌افروزی داد و مردم برای گرامی داشتن آن‌روز و آن قیام هر سال در همان روز آتش می‌افروختند و این رسم را برپا داشتند.

    به نظر می‌رسد، هردو روایت یادشده کوششی بوده است در جهت انطباق رسم کهن آتش‌افروزی با شرایط و آئین جدید. به‌هرحال چهارشنبه‌سوری در فرهنگ گیلان ارج و اعتبار خاصی دارد و نسبت به اغلب مناطق ایران با تفصیل بیشتری انجام می‌شود. شرح تمامی آداب و رسوم آن در نقاط مختلف گیلان در حوصله این مقال نیست.


پس از چهارشنبه‌سوری، دیگر همه در تدارک نوروزند. کهنه کوزه‌های گلین را با خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری به دور افکنده‌اند. گردوغبار سال را از در و دیوار خانه زدوده‌اند. دانه‌های گندم، برنج و عدس در کاسه‌های سبز کرده‌اند، تا به نشانه سرسبزی و برکت بر خوان نوروزی نهند، و تخم‌مرغها را رنگ قرمز زده‌اند، تا در بساط هفت‌سین، شادی را و زایندگی و تداوم نسل را نمادی و نشانه‌ای آرمانی باشد و بچه‌ها را عیدانه و بازیچه‌ای دلنشین. کودکان را در حد توان لباس نو پوشانده‌اند و یا جامه تمیز دربر کرده‌اند، و بزرگترها نیز، خانه را به گل و سبزه آراسته و آب‌وجارو کرده‌اند.

    خوشقدمان در راهند تا شاخه‌های شمشاد همیشه‌سبز بر در خانه‌ها ببندند. برگی از دفتر زمانه می‌خواهد ورق بخورد.
در آخرین ساعتهای سال کهنه و در آستانه حلول سال نو، سفره هفت‌سین یا سفره عیدی را در اتاقی از خانه می‌گسترند، با شیرینی و تخم‌مرغهای رنگین و آب و آینه و اسفند و هفت «سین»، سیر و سبزه و سرکه و سماق و سمنو و سیب و سکه، و با قرآن کریم و بعضی با شمایلی از حضرت علی (ع) و شمع و چراغ، بدین‌سان به پیشباز نوروز می‌روند.

کودکان که حکایت ماهی و گاو جابه‌جایی زمین بر شاخ گاو و جنبیدن ماهی را در ظرف آب و یا تکان خوردن سیب و تخم‌مرغ را شنیده‌اند چشمان منتظر را لحظه‌ای از سفره هفت‌سین برنمی‌گیرند؛ سرانجام هم چشمان خیره بر کاسه آب حرکت را احساس می‌کنند و بانگ شادی برمی‌آورند، سال نو شد، ماهی تکان خورد و ...
و اینک نوروز.
جشن آئینی سالهای دراز تاریخ مردمان این سرزمین.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 458
جشن فراگیر همه سرزمینهای حوزه فرهنگ ایرانی.
جشن آفرینش انسان.
جشن نوزائی طبیعت و شکفتن شکوفه‌های درختان.
جشن بنفشه‌های نورسته در گستره‌ی جنگلهای گیلان.
جشن آغاز بهار و جشنی که در آن سالهای سال انسان و طبیعت با هم آفرینش و نوزایی را به نیایش برخاسته‌اند.
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.


درباره تحویل سال و به اصطلاح «ساعت تحویل»، باورها، آداب و رسمهای خاصی در گوشه‌وکنار گیلان وجود دارد. در شهرهایی که امامزاده و زیارتگاه معتبری وجود دارد بسیاری از مردم ساعت تحویل را در آنجا جمع می‌شوند.

   هنگام تحویل سال باید چراغهای خانه و شمع و چراغ سفره هفت سین روشن باشد. در برخی از مناطق و از جمله در روستاهای اطراف رودبار، برآنند که در لحظه تحویل سال آبها از حرکت می‌ایستند و هرکس لحظه سکون آب را دریابد، هر مرادی داشته باشد بر آن کامران خواهد شد. لحظه بسته شدن و از حرکت افتادن آبها را در نقاط مختلف به تفاوت در شب عاشورا و یا شبهای قدر نیز می‌دانند و به‌هرحال لحظه‌ای گرامی است و پایگاهی آیینی و اعتقادی دارد. آمدن «سبک‌پا» یا «خوشقدم» در هنگام تحویل سال و یا صبح نوروز، نیز در اغلب نقاط گیلان مرسوم است.

       خوشقدم را از قبل انتخاب می‌کنند و او صبح نوروز با قرآن و آینه و آب و شاخه‌های گل و شکوفه و شمشاد، اولین کسی است که پس از تحویل سال به خانه می‌آید شاخه‌های شمشاد را به چفت در خانه و اتاق می‌آویزد، گل و شکوفه را در طاقچه اتاق می‌گذارد، مقداری آب در پاشنه در می‌ریزد، و قرآن و آب و آینه را روی سفره هفت‌سین قرار می‌دهد. مبارکباد می‌گوید، سکه‌ای برای شگون به صاحبخانه می‌دهد و عیدی و شیرینی می‌گیرد. خوشقدم به علت آن‌که تمام خانه را قدم می‌زند و خیر و برکت گامهایش را به همه‌جای خانه می‌رساند، «خانه پازن» نیز می‌نامند.


در روستای «گنجی‌محله» تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند در دیگ می‌گذارد؛ سپس همگی از اتاقی که سفره شام در آن گسترده شده بیرون می‌روند، در خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند، تا نوروز که می‌آید به سفره و انبار و همه آنچه که در خانه هست سر بزند و برکت ارزانی دارد.


سفره عیدی نیز در برخی نقاط ویژگیهایی دارد. سبزه و آب و آئینه و شیرینی و قرآن و شمع و چراغ، از مشترکات سفره‌های عیدی در همه نقاط گیلان است. اما در منطقه طالش و برخی نقاط دیگر هفت «سین» نمی‌چینند و در ماسال «قیچی» نیز از جمله لوازم خوان نوروزی است، زیرا در ماسال و در میان تالشها رسم است که هرکس به عیددیدنی می‌رود باید قدری از سر سبزه سفره عید را بچیند تا برکت بیافزاید.

در برخی نقاط گیلان هنگام چیدن سبزه توسط قیچی نیت می‌کنند و معتقدند که حاجت آنها برآورده می‌شود. در بعضی نقاط شیرینیهای خاص محلی نیز از اجزاء سفره عید است؛ حلوای عیدی یا حلوای دنگی ماسال از این جمله است. درست کردن این حلوا آداب و تشریفاتی دارد. باید آن را شب‌هنگام درست کنند و آن شب را با آوازخوانی و به شادی تا صبح، همراه استاد حلوایی بیدار بمانند. حلوای عیدی را فقط در نوروز درست می‌کنند و از واجبات سنتی سفره نوروزی ماسالیها است. در تمام گیلان رسم است که خانواده‌های عزادار سفره عیدی نمی‌چینند، شیرینی نمی‌گذارند و از مهمانانشان با خرما و چای پذیرایی می‌کنند. تالشیها برای همسایگان سوگوارشان حنا و لوازم سفره عید می‌برند، سفره می‌چینند و در آن شمع و چراغ روشن می‌کنند و صاحبخانه را از سوک درمی‌آورند.


عیددیدنی یا دیدارهای نوروزی پس از تحویل سال و یا صبح نوروز آغاز می‌شود و در هرجا روال و نظم خاصی دارد. در اغلب روستاهای شرق گیلان تا دو سه دهه پیش روز اول عید به کودکان تعلق داشت و حرکت جمعی آنها در صبح روز عید از دیدنیهای نوروز بود. آنها از چند روز پیش برای خود چوبدستی تهیه می‌دیدند. و آنرا با سلیقه می‌تراشیدند؛ از مادر یا خواهرانشان می‌خواستند که برایشان کیسه پول بنددار بدوزند و صبح عید کیسه پول را به گردن می‌انداختند و چوبدستی به دست، دسته‌جمعی راهی عیددیدنی می‌شدند.


به هر خانه‌ای می‌رفتند، مبارکباد می‌گفتند و تخم‌مرغ رنگ‌کرده و شیرینی و پول عیدی می‌گرفتند. و پس از آن تخم‌مرغ‌بازی یا «مرغونه جنگی» شروع می‌شد که تا سیزده نوروز سرگرمی عمده بچه‌ها بود. دو تخم‌مرغ را از طرف سر آنها به‌هم می‌زدند، تخم‌مرغ هر کدام که می‌شکست بازنده بود و تخم مرغش را می‌باخت. چگونگی نگهداشتن تخم‌مرغ برای ضربه زدن طرف مقابل فوت‌وفن و قرار و قاعده‌ای داشت و برای تهیه تخم‌مرغهایی با پوست مقاومتر هم تدابیری داشتند، از جمله اینکه به مرغها خوراکهای خاص می‌دادند.

روز دوم عید، روز دیدوبازدید مردان بود. ابتدا همه به خانه کدخدا و ریش‌سفیدان و بعد دسته‌جمعی به خانه‌های دیگر می‌رفتند. در هر خانه چند دقیقه‌ای می‌نشستند، عیدمبارکی می‌گفتند بگووبخند می‌کردند. و اگر کدورت و دلتنگی میان کسانی وجود داشت، به اشاره بزرگتران با روبوسی به مهر و آشتی بدل می‌گردید. از هر خانه که برمی‌خاستند، صاحبخانه هم همراهشان می‌شد و به همین ترتیب به تمام خانه‌های ده می‌رفتند. این شیوه دیدار نوروزی در تمام روستاهای گیلان معمول بود و هنوز هم با کم‌وبیش تغییراتی، رعایت می‌شود. در شهرها به علت جمعیت زیاد و به تبع ساختار اجتماع شهری، این همگونی وجود ندارد، ولی قرار و قاعده‌ها و رسمهای مزبور در درون طایفه‌ها و گروههایی که با هم ارتباط بیشتری دارند معمول است. از روز سوم نوبت به دیدوبازدید نوروزی زنان و سپس جوانان می‌رسید.


به‌طور کلی دیدوبازدیدهای نوروزی از عوامل حفظ و تحکیم پیوندهای خانوادگی طایفه‌ای و اجتماعی است و در مجموعه ساختار فرهنگی جامعه نقش قابل ملاحظه‌ای دارد. وقتی در خانه خانواده سوکوار تالشی، همسایگان و خویشان سفره نوروزی می‌گسترند، شمع و چراغ می‌افروزند، حنا بر دستهای سوکواران می‌گذارند و مبارکباد می‌گویند، اشکهای اندوه و شوق درهم می‌شوند و شادی و یگانگی زیبا و دلنشینی جایگزین اندوه تنهایی آنها می‌شود.


و وقتی آنها را با خود همراه می‌کنند تا با یکدیگر به عیدمبارکی اهل محله و آبادی بروند، به راستی غم و اندوه با همه معنای آن جایش را به کیفیتی می‌دهد
که آنان خود را جزیی از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بی‌عزیز از دست رفته‌شان احساس می‌کنند. وقتی نوعروس گیلانی برای «گلاب‌زنی» همراه با دختران هم‌سن‌وسال خود صبح نوروز به عیدی پدر و مادر نامزدش می‌رود، بر اهل خانه گلاب می‌پاشد، عیدمبارکی می‌گوید و عیدانه می‌گیرد، بذر صمیمیت و یگانگی بر دلها می‌افشاند و شالوده خانواده آینده‌اش را استحکام می‌بخشد و وقتی اهل آبادی همگروه خانه به خانه به عیددیدنی می‌روند، گلهای آشتی می‌شکوفد و همه خود را جزیی از یک خانواده بزرگ احساس می‌کنند.

نوروز با چنین نقشی قرنها مسندنشین سنتها و سرآغاز سالهای مردمان این سرزمین بوده، دلهاشان را به هم نزدیک کرده، گرمی‌بخش جمعشان بوده و آنها را به‌هم پیوند داده است.

********************************************************

 

 

سیزده نوروز [ سيزده بدر ] :
 

 

سیزده نوروز و به اصطلاح سیزده‌به‌در، آخرین مرحله از مراسم سنتی نوروز است. عموما برگزاری سیزده‌به‌در را به لحاظ باور داشتن به نحسی عدد سیزده و برای دفع نحسی آن می‌دانند. این‌روز را با سرور و شادی و دسته‌جمعی در میان سبزه‌زارها می‌گذرانند، غذاهای سبزی‌دار می‌خورند، سبزه‌های نوروزی را به آب روان می‌سپارند، شب یا روز سیزده به کنار رودخانه می‌روند و مقدار معینی، سه، پنج یا هفت دانه سنگ در آب می‌اندازند.

     دختران گیلانی نیز، اگرچه به شوخی، سبزه‌ها را گره می‌زنند تا برایشان پیوند زندگی در پی داشته باشد و به خانه بخت بروند. در روز سیزده بازار بازیهای سنتی و محلی هم گرم است؛ تاب‌بازی، اسب‌دوانی، بندبازی، کشتی گیله‌مردی و دیگر بازیها و نمایشها، از دیرباز تفریح و سرگرمی مردم در این‌روز بوده است و در کنار آن نوای ساز سرنانوازان و بانگ نقاره نقاره‌زنان میدان کار گروههای بندبازی و عرصه کشتی گیله‌مردی را گرم می‌داشته است.


در برخی نقاط سیزده‌به‌در با رسمهای ویژه‌ای همراه است. از جمله در روستای «کیارمش» اشکور تا چند سال پیش رسم بود که همه اهالی سفره‌هایشان را کنار هم پهن می‌کردند و غذاهایشان را در همان سفره می‌نهادند. و به این ترتیب همه با هم بر سر یک سفره می‌نشستند و آخرین روز مراسم نوروز را با یگانگی و همدلی بیشتر به پایان می‌بردند. و نیز در برخی نقاط جنگلی گیلان رسم بود که در روز سیزده مردان دسته‌جمعی به شکار گراز که آفت عمده شالیزارها و مزارع است می‌رفتند.

       رسمی که برخاسته از شرایط اقلیمی و فرهنگی خاص این خطه بود و پایان نوروز را با آغاز کار و فعالیت کشاورزی مربوط می‌ساخت. این رسم در دو روستای «دیزبون» لاهیجان و «حاجی‌سرا» ی لنگرود به این ترتیب اجرا می‌شد که از بامداد روز سیزده با نواختن بوق همه مردان و جوانان غذای ناهار خود را همراه برمی‌داشتند و با تفنگ و داس و تبر و سگهای شکاری در میدان ده گرد می‌آمدند و دسته‌جمعی به سوی بیشه‌های کنار روستا حرکت می‌کردند و بیشه را قطعه‌قطعه در محاصره می‌گرفتند و با سروصدا و هیاهو و شلیک گلوله گرازها را از حوالی روستا می‌رماندند و چندتایی را هم زخمی و شکار می‌کردند.

   
      باور به نحسی عدد سیزده در ایران و در بسیاری از نقاط دیگر دنیا وجود دارد، و در مواردی دارای جلوه‌های مشخص رفتاری و عملی می‌باشد مانند نوشتن 1+ 12 به جای عدد سیزده و همچنین مانند به‌کار بردن کلمه «زیاده» در هنگام شمارش خرمن به جای کلمه «سیزده»؛ که در آن هم دفع نحسی سیزده را و هم افزونی و برکت را با کلمه «زیاده» می‌طلبند. (که به جای خود باید ریشه آن را در پیشینه نقش جادویی «کلمه» و «کلام» جستجو کرد.) اما در مورد سبب نحس دانستن روز سیزده برخی عقیده دارند که چون در نخستین سال رصد زردشت روز سیزدهم فروردین مصادف با روز سیزدهم ماه قمری شد و ستاره‌شناسان روز «استقبال» یعنی روزی را که ماه و خورشید مقابل هم قرار می‌گیرند نحس می‌شمردند و معتقد بودند که در روز نحس باید دست از کار کشید و از خانه بیرون رفت، لذا روز سیزده در آن سال نحس شمرده شد و اعتقاد نحس بودن آن‌روز در سالهای بعد نیز استمرار یافت.»[552] به نظر می‌رسد مراسم سیزده نه به خاطر نحسی، بلکه بازمانده‌ای از جشن تیرگان باشد که روزگاری در سیزدهم تیرماه، یعنی در تیر روز از تیرماه در ایران قدیم برگزار می‌شد و در دوره‌ای از تاریخ که آغاز سال با آغاز تابستان همراه بوده، این جشن در سیزدهمین روز آغاز سال قرار می‌گرفته است؛ که با تغییر تقویم باز هم در سیزدهمین روز آغاز سال یعنی در سیزدهم فروردین تداوم یافته است.


بنابراین جشن و مراسم روز سیزده‌به‌در، جشن ستایش آب است نه مراسمی برای دفع نحسی.

************************************************************

 

 

تیرماسیزه‌
 

 

تیرماسیزه-tirmasizza یا تیرماسینزه-tirmasinza یکی از آئینهای سنتی شرق گیلان و مازندران است، که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویمهای محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگهداشته‌اند و از این جهت بحث بر سر اینکه این جشن مربوط به تقویم فرس قدیم است و یا اینکه به گاهشماری محلی، و یا اینکه به کدام گاهشماری محلّی مربوط می‌شود، چندان مقبول نمی‌نماید.

   این جشن در فرایند تغییراتی که در نگهداشتن حساب زمان در دوره‌های مختلف در این یا آن بخش از حوزه فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است و از جمله در تقویمهای امروزی گیلان و مازندران ماندگار شده است. در تقویم قدیم ایران تقسیم ماه به هفته وجود نداشت. 12 ماه سال و نیز 30 روز ماه، هرکدام نام ایزدی را بر خود داشتند و چون نام ماه و روز برابر می‌افتاد، آن‌روز را جشن می‌گرفتند.

    از اینگونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (روز شانزدهم) از ماه مهر برگزار می‌شد و جشن تیرگان که در تیرروز (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌گرفت و با نام جشن آبریزان در نقاط مختلف کشور وجود داشت و صورتی از آن در گیلان و مازندران به نام جشن تیرماسیزه در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یاطبری و ...) باقیمانده است؛ و در آداب خاص آن همچنان حضور عنصر آب که محور برگزاری جشن تیرگان بود، قابل ملاحظه می‌باشد.


تیرماسیزه مانند بسیاری از مراسم و آئینهای سنتی و بومی سرزمین ما تا حدود بیست سی سال پیش معمول بود و از آن به بعد در برابر هجوم عناصر و عوامل جدید فرهنگی به تدریج تا نقاط دوردست کوهستانی عقب‌نشینی کرد و امروزه به ندرت ممکن است در آبادیهای کوچک افتاده در بن دره‌ها و جنگلها از تعرض زمانه مصون مانده باشد.

    این رسم علاوه بر گیلان و مازندران، در برخی روستاهای کوهپایه‌های جنوبی البرز نیز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند، معمول بود.
دو رسم عمده جشن تیرماسیزه، یکی فال‌گیری و دیگری «لال‌شوش‌زنی» است که البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد.


شب تیرماسیزه معمولا اهالی ده برای فال‌گیری در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند. این فال‌گیری در واقع تفألی بود در دوبیتی‌های محلی و گرفتن فال معمولا بر عهده کسی بود که این ترانه‌ها را در خاطر داشت و می‌توانست آنها را در مقام موسیقی محلی بخواند و به اصطلاح طبری‌خوان یا امیری‌خوان بود.


استاد فالگیر ظرفی پر از آب در پیش می‌نهاد و هریک از افراد به نیّت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره، انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداختند و استاد وقتی دوبیتی‌ای را می‌خواند، نشانه‌ای را از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دوبیتی جواب فال صاحب آن نشانه بود. آب را معمولا دو نفر که یکی فرزند اول و یکی فرزند آخر خانواده‌اش بود، مخفیانه از خانه یکی از همسایگان و یا از چشمه آبادی می‌آوردند. در برخی نقاط رسم بود که از سیزده خانه مخفیانه آب برمی‌داشتند و ظرف را پر می‌کردند و به محلی که برای فال جمع شده بودند می‌آوردند.

به هرحال کسانی که آب را می‌آوردند ضمن حرکت نباید هیچ کلامی بر زبان می‌راندند. به همین لحاظ این آب را «لال‌آب» می‌نامیدند. در برخی نقاط وقتی آب‌آورندگان پشت در اطاق می‌رسیدند، پا بر زمین می‌کوفتند و استاد با خواندن ترانه‌هائی از این‌گونه به آنها اجازه ورود می‌داد.


آب گوید که من فرزند لال کویم (آب گوید که من فرزند کوه خاموشم) یک سر به دریا درم، صد سر به کویم (یک سرم به دریا و صد سرم در کوه است).
سفیدسنگ سر پیرپیری گویم (بر روی سنگ سفید کوهستان موج‌موج می‌زنم) ترمو سخن یک ساله را یک دقیقه گویم (سخن یک ساله را در یک دقیقه برایت می‌گویم)[553].
و به این ترتیب آورندگان آب وارد می‌شدند و ظرف آب را جلوی استاد می‌گذاردند و فال‌گیری به روالی که گفته شد آغاز می‌گردید.
رسم دیگری که ویژه تیرماسیزه می‌باشد، «لال‌شوش‌زنی» است.
«شوش» به معنی ترکه است و در این شب یک نفر و معمولا بزرگتر خانواده، بی‌آنکه سخن گوید، ترکه‌ای را به آرامی بر بدن اهل خانه و دامها و به در و دیوار و انبار آذوقه و چیزهای دیگر می‌زد، تا موجب برکت شود. در برخی از روستاهای مازندران این رسم صورتی نمایشگونه داشت که لال‌بازی نامیده می‌شد.

«لال‌باز» به شیوه‌ای خاص خود را می‌آراست و همراه بچه‌ها در کوچه‌های ده به راه می‌افتاد و به هر خانه که می‌رسید، با ترکه‌ای که در دست داشت، اهل خانه و حیوانات و در و دیوار آن را «لال‌شوش» می‌زد. در این رسم رمز باور به برکت‌دهی در «بی‌کلامی» است.


در تیرماسیزه رسمهای دیگری نیز در روستاها وجود داشت که نقل همه آنها در حوصله این بررسی نمی‌گنجد. اما گفتنی است که در برخی نقاط کاسبکاران و کسانی که کارشان به مجموعه روستا و امور عمومی آن مربوط می‌شد در روزهای قبل از تیرماسیزه با اهالی و معتمدان ده قرارداد می‌بستند و یا تجدید قرارداد می‌کردند، و نیز گفتنی است که برخی جشن تیرماسیزه را با حماسه آرش کمانگیر مربوط می‌دانند، و شاید آن توان فوق بشری که آرش در تیر کرد و به برکت آن گشادگی مرزهای ایران‌زمین حاصل شد، در باورهای مردم ما در برکت‌دهی ترکه‌های «لال‌شوش» باقی مانده است.

  از سویی این موضوع دلیل دیگری است بر تداوم جشن تیرگان در جشن محلی تیرماسیزه، چرا که ابو ریحان نیز در کتاب آثار الباقیه جشن تیرگان را به پرتاب تیر آرش کمانگیر و تعیین مرز ایران و توران نسبت می‌دهد.

*************************************************************

 

 

شب چله‌
 

 

شب اول زمستان و به اصطلاح شب چله از شبهای مشخص در گردش یک سال خورشیدی است و در همه‌جا با شب‌نشینی و آداب بخصوصی برگزار می‌شود، و برگزاری آن از مشترکات فرهنگ ایرانی است. آداب و رسمهای شب چله در گیلان، تفاوت چندانی با سایر نقاط ایران ندارد. گرفتن فال حافظ، خوردن خوراکیهایی که از قبل برای این شب تهیه دیده‌اند و بویژه هندوانه، بردن شب چله‌ای برای نوعروسان، قصه‌گویی و ترانه‌خوانی و سرگرمی‌های دیگر در اغلب نقاط معمول است.

گرامیداشت شب اول زمستان، یعنی شبی که از فردای آن شب تاریکی کاستی می‌گیرد و خورشید هرروز مقداری بیش از روز پیش بر جهان نور می‌افشاند، در آئینهای کهن ایرانی ارج و اعتباری اعتقادی داشته است و هنوز هم ردپاهایی از آن در باورها و آداب شب چله باقی مانده است. چنانکه در برخی نقاط گیلان این باور وجود دارد همه آبهای جهان در لحظه‌ای نامعین در این شب می‌بندند (حالت انجماد پیدا می‌کنند) و هرکس آن لحظه را دریابد، هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد، حاصل می‌شود و اینکه این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می‌کنند، حکایت از ریشه‌های آئینی و اعتقادی شب چله دارد.

     باور «خواب رفتن» یا «بسته شدن» آب را در «تفرش» یافتم و آن را در سایر نقاط کشور پی‌گیری کردم و دریافتم که در بسیاری از مناطق و از جمله در گیلان وجود دارد. این مطلب نخستین بار در مقاله «انسان و آب در حوزه سپیدرود» منتشر شد و اینک در اینجا. به‌جز این در هیچ تحقیق دیگری، کسی به آن نپرداخته است.

*********************

منبع:


-کتاب گیلان، ج‌3، صص: 466-455 نوشته اصلاح عرباني

 

بايد عرض كنم اين مراسمات در جاي جاي گيلان به اندكي تفاوت صورت مي پذيرد از جمله در مناطق اشكور كه مراسم نوروز خواني و بخصوص عروس گوله در آن سابقه ديرينه دارد . در روستاي ما سپارده هم در ايام كودكي شاهد اين مراسمات بودم كه فرد صورت خود را رنگ مي كرد و بهمراه چند نفر به حالت رقص در خانه ها مي آمدند و مي خواندند و صاحب خانه هم به انها هديه اي مي داد . مراسم چهارشنبه سوري هم با روشن كردن هيزم و گون ... در روستا انجام مي شد و زن و مرد و دختر و پسر از روي آتيش مي پريدند و كلمه گل گل چهارشنبه يا گاهي کولی‌کولی چاهارشنبه گل گل چارشنبه را سر مي دادند و با سرور و شادي مي شدند . در شب چله هم بايد بگويم كه انواع آجيل روستاهاي اشكور از قبيل فندوق و گردو و آلو خشك و نخود و ... كه مردم دور هم جمع مي شدند و تا نيمه هاي شب قصه تعريف مي كردند نه از تلوزيون خبري بود نه از موبايل . پيرمردو پيرزنها با گفتن افسانه ها و قصه زندگي خودشان بقيه را سرگرم مي كردند . سيزده بدر اشكور هم صفاي ديگر دارد اما گاهي بارش برف در اين ايام لذت آن را از بين مي برد . با اين تفاسير سيزده بدر اشكور هم سرگرمي هاي خاص خود را دارد . روز عيد نوروز رسم است كه مردم از خانه بيرون بروند و يك نفر كه قدمش پاك است و بقول آنها نحس نيست وارد خانه شود . معمولا اين ماموريت را بچه ها بعهده مي گيرند . زيباترين صحنه دوران كودكي حقير جمع آوري عيدي از فاميل و همسايگان بود كه با گرفتن پول ؛ جوراب و... بعنوان عيدي خوشحال به خانه بر مي گشتم . يادش بخير[ نويسنده :  اسماعيل اشكور كيايي].

 

 

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م1348سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردین‌ماه در آغاز بهار شروع می‌شود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان می‌یابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز می‌شود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر می‌گیرد.
منظور از آئین‌ها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار می‌شود، آن آئین‌ها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است. مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار می‌شود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمی‌پردازیم.

نوروز و مراسم آن‌

از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع می‌کنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند و از نوروزی‌خوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.

نوروزی‌خوانها:

در اولین روزهای اسفندماه از راه می‌رسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شب‌هنگام حرکت می‌کردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.
در کوچه‌ها می‌گردیدند، به هر خانه‌ای سر می‌زدند، می‌رقصیدند، شعر می‌خواندند و شیرین‌زبانی می‌کردند. گروه نوروزی‌خوانها غالبا از سه نفر تشکیل می‌شد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر می‌خواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع می‌شد:
فصل بهاران آمده‌گل در گلستان آمده
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 455

مژده دهید ای دوستان‌نوروز سلطان آمده
و آن دو نفر دیگر تکرار می‌کردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیه‌های مردم را در آن جمع می‌کرد. شاخه‌هائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانه‌ها می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند. مردم آمدن نوروزی‌خوانها را به خانه خود خوش‌شگون می‌دانستند و به آنها برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه می‌دادند.
نوروزی‌خوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی می‌بخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا می‌نمودند. شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان می‌افزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.
گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه. از این‌گونه:
به حق سوره یاسین و عمران‌به حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدان‌بلا را دور از این خانه بگردان
نوروزی‌خوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب می‌شناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال می‌سرودند نام یک‌یک پسران هر خانه را می‌آوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت می‌نمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا می‌کردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب می‌نمودند. برای صاحبخانه‌ای هم که ناخن‌خشکی می‌کرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزی‌خوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی می‌نمودند.

عروس‌گوله:

گروه عروس‌گوله یا عروسی‌گوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروس‌گوله نمایشگونه‌ای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) بر سر می‌نهاد، زنگ و زنگوله‌هائی به خود می‌آویخت و چماقی هم به دست می‌گرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی می‌آراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو می‌نامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشید، بازی می‌کرد.
موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار می‌شد کشتی بگیرند. غول پیروز می‌شد و همراه نازخانم، رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد. گروه عروس‌گوله شامل شش هفت نفر می‌شد و بقیه عبارت بودند از فانوس‌دار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم». این گروه معمولا چند روز پس از نوروزی‌خوانها ظاهر می‌شدند. آنها هم شبها حرکت می‌کردند و در هر خانه که بازی می‌کردند از صاحبخانه هدیه‌هائی می‌گرفتند، که مانند هدایای نوروزی‌خوان‌ها عبارت بود از برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروس‌گوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند. این‌گونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب
عکس 15- نمایش سنتی «عروس‌گوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» می‌نامند. عکس صحنه‌ای از نمایش پیربابو است.
مناطق ایران و حوزه‌های فرهنگی همجوار وجود دارد.[548]

عیّار آتشباز (غول آتشباز):

تنها نوروزی‌خوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچه‌های گیلان را پر از شادی می‌کردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کوی‌وبرزن به آتشبازی می‌پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر می‌نهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میله‌های نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنه‌پیچی شده بود) به‌دست می‌گرفت. مشعلها را آتش می‌زد و در دهان فرومی‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و بر هم می‌کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».
آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و در حالی‌که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان می‌نمود که انبوهی شعله را از دهان خارج می‌سازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند. در هر محله و کوئی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.
علاوه بر اینها، میمون‌بازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 456
بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان می‌آمدند، و «تکم‌چی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان می‌آمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمی‌آوردند، همه و همه موجب می‌شدند تا مردم پنجره‌های خانه‌ها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.

چهارشنبه‌سوری:

چهارشنبه‌سوری در گیلان، بلکه در تمامی نقاط ایران برجسته‌ترین و پرشورترین رسم در مجموعه رسمهای مقدمه نوروز می‌باشد و مهمترین عنصرش آتش است و نامش هم از شعله‌های آتش برخاسته. چرا که «سوری» به معنی سرخی است و هم از اینرو در بسیاری از نقاط «چهارشنبه سرخی» نامیده می‌شود. نام گیلانی این رسم، «کولی‌کولی چارشنبه» هم سرخی گلها و شعله‌های آتش را در خود دارد، زیرا که شکل دیگر آن در نقاطی از جمله بندر انزلی «گوله‌گوله چارشنبه» می‌باشد. به هرحال نام چارشنبه‌سوری ترکیبی است از چهارشنبه به علاوه کلمه «سور» به معنی سرخ و یا «گول» که تلفظ گیلکی گل است به مفهوم گلهای آتش و نیز به تعبیری به معنای چاشت و یا جشن و شادی و سرور. معنای اخیر اگرچه با جشن و شادمانی نوروزی بی‌مناسبت نیست اما در اینجا در جایگاه معنی اول نمی‌نشیند. و اما چارشنبه سوری در نقاط مختلف گیلان:
در ماسال و آبادیهای جنگلی اطراف آن و کوهستانهای تالش چهارشنبه سوری را «کولی‌کولی چارشنبه» می‌نامند. اهالی ماسال برای چهارشنبه سوری یا «کولی‌کولی چارشنبه» رسم بخصوصی دارند. شب چارشنبه‌سوری به طرف قبله در هفت جا پشته‌های کاه می‌گذارند و هنگام غروب آتش می‌زنند.
سپس از روی آتش می‌پرند و می‌گویند «کولی‌کولی چاهارشنبه»[549] همه مردم آن شب شادی کرده و عده‌ای با تفنگ شلیک می‌کنند و بعد در کنار سفره شام گرد می‌آیند. مرسوم است که در این شب در سفره باید هفت قسم خورش و خوردنی باشد. در آستارا توده‌هائی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) را به تعداد پنج یا هفت یا نه کپه گرد می‌آورند و آتش می‌زنند. اول بزرگترها و بعد جوانترها و بچه‌ها از روی آنها می‌پرند. در دیلمان نیز پنج یا هفت یا نه کپه‌گون می‌گذارند، آتش می‌زنند و از روی آنها می‌پرند و می‌گویند «گل گل چارشنبه، نکبت بشه دولت بیه» در رودبار و روستاهای اطراف آن سه یا پنج یا هفت کپه کاه می‌گذارند و آتش می‌زنند و از آتش سرخ‌روئی می‌خواهند. در بندر انزلی و حول‌وحوش آن هم از روی آتش کلشهای شالی می‌پرند و می‌گویند گول گول چارشنبه، به حق پنشبه، نکبت بشه، شوکت بیه. زردی بشه، سرخی بیه. در نومندان و لیسار و هشتپر، هفت کپه کلش روشن می‌کنند و به زبان ترکی درد و بلایشان را روی شعله‌های آتش می‌ریزند.
پس از پریدن از روی آتش ظروف شکستنی معیوب را به دور می‌ریزند و دختران دم‌بخت را برای دقایقی از خانه بیرون می‌کنند تا در آن سال به خانه بخت بروند و ظرف آبی را هم که کنار آتشها نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند.
آب، دومین عنصر مهمی است که به اشکال مختلف در مراسم چهارشنبه سوری حضور دارد. در اغلب نقاط شرق گیلان، شب چهارشنبه‌سوری ظرف آبی از رودخانه یا چشمه به خانه می‌برند و بعضی هم هنگام بردن آب هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و این آب را «لال‌آب» می‌نامند. در علی‌آباد سرای املش پس از پریدن از روی آتش، جوانان کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب هفت چشمه پر می‌کنند و این آب را که «آب هفت‌کوثر» می‌نامند به طرف آسمان می‌پاشند تا سال پربارانی داشته باشند، با آن سر و روی می‌شویند تا سلامتی بیاورد و به مزرعه می‌پاشند تا زمین پرمحصول شود و ...
در دیلمان صبح چهارشنبه به حمام می‌رفتند و با چل‌طاس[550] پنج یا هفت یا نه جام آب روی سر خود می‌ریختند. همچنین در تالش، رودبار و شرق گیلان، به‌ویژه در مناطق کوهستانی رسم است که شب چارشنبه از روی آب روان می‌پرند و این کار را موجب دفع بلا و بیماری می‌دانند. در رستم‌آباد رودبار پس از پریدن از روی آب، فرد بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد یکی را در انبار برنج و یکی را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد.
در تالش عنصری اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» وجود دارد که با صفات «گلابتون گیسوی بلند اندام زیبا» و «پری گیسوبلند خوش‌اندام» و این گونه القاب توصیف می‌شود. چارشنبه‌خاتون با آب و برکت پیوند خاص دارد.
این پری گیسوبلند در شب چهارشنبه‌سوری به هر خانه‌ای سرمی‌زند و از غذاهای خاص چهارشنبه‌سوری که برایش گذاشته‌اند، لقمه‌ای می‌خورد و برای خانواده‌هائی که خانه خود را در آستانه بهار و سال نو پاکیزه کرده‌اند دعا می‌کند و به آنها برکت می‌دهد. در تالش رسم است که شب چهارشنبه‌سوری مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند، تا چارشنبه خاتون از آن بخورد و برایشان برکت بیاورد. برای دیدن چارشنبه خاتون باید بعد از نیمه‌شب چهارشنبه آخر سال سر کهنه‌ترین چاه آب منطقه بروند، لباس را به تمامی از تن به‌در کنند، سر در چاه فروبرند و چارشنبه‌خاتون را صدا بزنند. آنگاه آب چاه می‌جوشد و خاتون بلندبالای گلابتون گیسوی چهارشنبه، از آن بیرون می‌آید و سیلی به گوش کسی که صدایش کرده است می‌زند. اگر او نترسید، نگریخت و یا بیهوش نشد، هرچه از او بخواهد برایش فراهم می‌سازد.
خریدن آینه و اسفند و ماهی سفره هفت‌سین، در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد. به‌ویژه در رشت این کار را با آداب خاصی انجام می‌دهند و معمولا اگر دختر دم‌بخت در خانه داشته باشند، خریدن اسفند بر عهده اوست.
از خانه بیرون می‌رود، و از اولین دکان رو به قبله می‌پرسد: «اسفند داری؟» و بی‌آنکه منتظر جواب بماند به راه می‌افتد و از دکانهای دیگر، تا هفت دکان همین سؤال را می‌کند و سپس به سراغ اولی برمی‌گردد و از او اسفند می‌خرد.
فروشنده هم این شعر را برایش می‌خواند: «عاطیله کون، باطیله کون، اسفن دو کون، چاووش بیه، تی مردمار به هوش بیه» یعنی اسفند دود کن و با آن طلسمها
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 457
را باطل کن تا چاووش بیاید و مادر شوهرت به هوش آید.
علاوه بر اسفند و آینه و آجیل و سبزی و ماهی سفره هفت‌سین، بسیاری از لوازم دیگر عید را هم شب چارشنبه‌سوری تهیه می‌کنند. به همین لحاظ بازار فروشندگان و بازارهای هفتگی بسیار گرم است و بازار چهارشنبه‌سوری جلوه و جلای خاصی دارد؛ چراغانی می‌کنند، آذین می‌بندند و هر فروشنده‌ای با شعر و ترانه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازد. بازارهای هفتگی پیش از نوروز را به هر روزی که منسوب باشد، «عیدبازار» می‌نامند.
«شال‌اندازی» هم از رسمهای پرشور و زیبای چهارشنبه‌سوری در گیلان و در اغلب مناطق ایران بود، که امروزه تا آبادیهای دوردست کوهستانی و جنگلی عقب‌نشینی کرده است و در همه‌جا معمول نیست. شب که فرامی‌رسد پسران جوان شال یا دستمالی برمی‌دارند و برای شال‌اندازی و یا دستمال اندازی به خانه‌های همسایگان و اهل محله می‌روند. معمولا سر راه گلی هم می‌چینند و به گوشه شال یا دستمال می‌بندند و آن را آهسته از در اتاق به داخل می‌اندازند و خود در گوشه‌ای پنهان می‌شوند. صاحبخانه مقداری آجیل چهارشنبه‌سوری و شیرینی و گاهی پول به جای گل در دستمال یا شال می‌بندد و آن را در آستانه در قرار می‌دهد و شال‌اندازان آن را برمی‌دارند و به سرعت دور می‌شوند. شال‌اندازی در منطقه تالش سابقا گونه‌ای خواستگاری هم بود.
پسری که دختری را می‌خواست سعی می‌کرد زودتر از دیگران برای شال اندازی به خانه آن دختر برود؛ چون گاهی صاحبخانه اولین شال‌انداز را به نزد خود می‌خواند و دخترش را نامزد او می‌کرد؛ که البته در این‌گونه موارد، شال انداز چندان ناشناس هم شال نمی‌انداخت.
«بره‌گردانی» سابقا در مناطق کوهپایه‌ای گیلان رسم بود که گالشها برّه سفید سرحال و به اصطلاح شیر مستی را انتخاب نموده، پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی به گردنش می‌بستند و به خانه روستائیان می‌رفتند؛ بره را در اطاق نشیمن رها می‌کردند. برّه در اتاق گشتی می‌زد و صاحبخانه یکی دو سکه پول و مقداری آجیل و شیرینی در دستمال گردنش می‌ریخت؛ بچه‌ها هم دستی به سر و گوشش می‌کشیدند و نوازشش می‌کردند. گالش هم سال نو را مبارکباد می‌گفت و با بره‌اش به خانه‌ای دیگر می‌رفت. بره‌گردانی را گاهی شب اول سال هم انجام می‌دادند و مردم پای بره را خوب و خوش‌شگون می‌دانستند. فال گرفتن و خبرگیری از آینده نیز از جمله رسمهای چهارشنبه سوری است که در همه نقاط گیلان و بیشتر مناطق ایران معمول است. فال گوش ایستادن بر سر چهارراهها و گفتگوی اولین رهگذران را به تناسب نیت خود تأویل کردن و فال کوزه گرفتن، از این‌گونه رسمهاست. رسم دیگر چهارشنبه‌سوری «قاشق‌زنی» است که اگرچه امروزه بیشتر برای بچه‌ها جنبه تفریح و بازی دارد، اما در بنیاد خود نوعی مرادخواهی بوده است. قاشق‌زنها با موادی که ضمن قاشق‌زنی جمع می‌کردند، آش می‌پختند و بین مردم تقسیم می‌کردند تا مرادشان برآورده شود.
چهارشنبه‌سوری بی‌تردید ریشه در آئینهای کهن پایان سال دارد و به احتمال بازمانده جشن «فروردگان»[551] است، که در دوره اسلامی با تغییر تقویم و تقسیم سال به ماه و هفته، با حفظ اغلب عناصر باستانی، در آخرین چهارشنبه سال قرار گرفته است. در مورد این رسم روایتی نیز وجود دارد که آن را به قیام مختار مربوط می‌نماید و از جمله در آستارا و برخی نقاط غربی گیلان اصل و منشأ چهارشنبه‌سوری و جشن و آتش‌افروزی آن را به همین واقعه مربوط می‌دانند. در این مورد می‌گویند هنگامی که مختار به انتقام شهادت امام حسین (ع) قیام کرد، دستور داد تا با افروختن آتش شیعیان را از قیام آگاهی دهند و نیز می‌گویند چون مختار بر قاتلان امام (ع) پیروز شد، به نشانه پیروزی، دستور آتش‌افروزی داد و مردم برای گرامی داشتن آن‌روز و آن قیام هر سال در همان روز آتش می‌افروختند و این رسم را برپا داشتند. به نظر می‌رسد، هردو روایت یادشده کوششی بوده است در جهت انطباق رسم کهن آتش‌افروزی با شرایط و آئین جدید. به‌هرحال چهارشنبه‌سوری در فرهنگ گیلان ارج و اعتبار خاصی دارد و نسبت به اغلب مناطق ایران با تفصیل بیشتری انجام می‌شود. شرح تمامی آداب و رسوم آن در نقاط مختلف گیلان در حوصله این مقال نیست.
پس از چهارشنبه‌سوری، دیگر همه در تدارک نوروزند. کهنه کوزه‌های گلین را با خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری به دور افکنده‌اند. گردوغبار سال را از در و دیوار خانه زدوده‌اند. دانه‌های گندم، برنج و عدس در کاسه‌های سبز کرده‌اند، تا به نشانه سرسبزی و برکت بر خوان نوروزی نهند، و تخم‌مرغها را رنگ قرمز زده‌اند، تا در بساط هفت‌سین، شادی را و زایندگی و تداوم نسل را نمادی و نشانه‌ای آرمانی باشد و بچه‌ها را عیدانه و بازیچه‌ای دلنشین. کودکان را در حد توان لباس نو پوشانده‌اند و یا جامه تمیز دربر کرده‌اند، و بزرگترها نیز، خانه را به گل و سبزه آراسته و آب‌وجارو کرده‌اند. خوشقدمان در راهند تا شاخه‌های شمشاد همیشه‌سبز بر در خانه‌ها ببندند. برگی از دفتر زمانه می‌خواهد ورق بخورد.
در آخرین ساعتهای سال کهنه و در آستانه حلول سال نو، سفره هفت‌سین یا سفره عیدی را در اتاقی از خانه می‌گسترند، با شیرینی و تخم‌مرغهای رنگین و آب و آینه و اسفند و هفت «سین»، سیر و سبزه و سرکه و سماق و سمنو و سیب و سکه، و با قرآن کریم و بعضی با شمایلی از حضرت علی (ع) و شمع و چراغ، بدین‌سان به پیشباز نوروز می‌روند. کودکان که حکایت ماهی و گاو جابه‌جایی زمین بر شاخ گاو و جنبیدن ماهی را در ظرف آب و یا تکان خوردن سیب و تخم‌مرغ را شنیده‌اند چشمان منتظر را لحظه‌ای از سفره هفت‌سین برنمی‌گیرند؛ سرانجام هم چشمان خیره بر کاسه آب حرکت را احساس می‌کنند و بانگ شادی برمی‌آورند، سال نو شد، ماهی تکان خورد و ...
و اینک نوروز.
جشن آئینی سالهای دراز تاریخ مردمان این سرزمین.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 458
جشن فراگیر همه سرزمینهای حوزه فرهنگ ایرانی.
جشن آفرینش انسان.
جشن نوزائی طبیعت و شکفتن شکوفه‌های درختان.
جشن بنفشه‌های نورسته در گستره‌ی جنگلهای گیلان.
جشن آغاز بهار و جشنی که در آن سالهای سال انسان و طبیعت با هم آفرینش و نوزایی را به نیایش برخاسته‌اند.
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
درباره تحویل سال و به اصطلاح «ساعت تحویل»، باورها، آداب و رسمهای خاصی در گوشه‌وکنار گیلان وجود دارد. در شهرهایی که امامزاده و زیارتگاه معتبری وجود دارد بسیاری از مردم ساعت تحویل را در آنجا جمع می‌شوند. هنگام تحویل سال باید چراغهای خانه و شمع و چراغ سفره هفت سین روشن باشد. در برخی از مناطق و از جمله در روستاهای اطراف رودبار، برآنند که در لحظه تحویل سال آبها از حرکت می‌ایستند و هرکس لحظه سکون آب را دریابد، هر مرادی داشته باشد بر آن کامران خواهد شد. لحظه بسته شدن و از حرکت افتادن آبها را در نقاط مختلف به تفاوت در شب عاشورا و یا شبهای قدر نیز می‌دانند و به‌هرحال لحظه‌ای گرامی است و پایگاهی آیینی و اعتقادی دارد. آمدن «سبک‌پا» یا «خوشقدم» در هنگام تحویل سال و یا صبح نوروز، نیز در اغلب نقاط گیلان مرسوم است. خوشقدم را از قبل انتخاب می‌کنند و او صبح نوروز با قرآن و آینه و آب و شاخه‌های گل و شکوفه و شمشاد، اولین کسی است که پس از تحویل سال به خانه می‌آید شاخه‌های شمشاد را به چفت در خانه و اتاق می‌آویزد، گل و شکوفه را در طاقچه اتاق می‌گذارد، مقداری آب در پاشنه در می‌ریزد، و قرآن و آب و آینه را روی سفره هفت‌سین قرار می‌دهد. مبارکباد می‌گوید، سکه‌ای برای شگون به صاحبخانه می‌دهد و عیدی و شیرینی می‌گیرد. خوشقدم به علت آن‌که تمام خانه را قدم می‌زند و خیر و برکت گامهایش را به همه‌جای خانه می‌رساند، «خانه پازن» نیز می‌نامند.
در روستای «گنجی‌محله» تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند در دیگ می‌گذارد؛ سپس همگی از اتاقی که سفره شام در آن گسترده شده بیرون می‌روند، در خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند، تا نوروز که می‌آید به سفره و انبار و همه آنچه که در خانه هست سر بزند و برکت ارزانی دارد.
سفره عیدی نیز در برخی نقاط ویژگیهایی دارد. سبزه و آب و آئینه و شیرینی و قرآن و شمع و چراغ، از مشترکات سفره‌های عیدی در همه نقاط گیلان است. اما در منطقه طالش و برخی نقاط دیگر هفت «سین» نمی‌چینند و در ماسال «قیچی» نیز از جمله لوازم خوان نوروزی است، زیرا در ماسال و در میان تالشها رسم است که هرکس به عیددیدنی می‌رود باید قدری از سر سبزه سفره عید را بچیند تا برکت بیافزاید. در برخی نقاط گیلان هنگام چیدن سبزه توسط قیچی نیت می‌کنند و معتقدند که حاجت آنها برآورده می‌شود. در بعضی نقاط شیرینیهای خاص محلی نیز از اجزاء سفره عید است؛ حلوای عیدی یا حلوای دنگی ماسال از این جمله است. درست کردن این حلوا آداب و تشریفاتی دارد. باید آن را شب‌هنگام درست کنند و آن شب را با آوازخوانی و به شادی تا صبح، همراه استاد حلوایی بیدار بمانند. حلوای عیدی را فقط در نوروز درست می‌کنند و از واجبات سنتی سفره نوروزی ماسالیها است. در تمام گیلان رسم است که خانواده‌های عزادار سفره عیدی نمی‌چینند، شیرینی نمی‌گذارند و از مهمانانشان با خرما و چای پذیرایی می‌کنند. تالشیها برای همسایگان سوگوارشان حنا و لوازم سفره عید می‌برند، سفره می‌چینند و در آن شمع و چراغ روشن می‌کنند و صاحبخانه را از سوک درمی‌آورند.
عیددیدنی یا دیدارهای نوروزی پس از تحویل سال و یا صبح نوروز آغاز می‌شود و در هرجا روال و نظم خاصی دارد. در اغلب روستاهای شرق گیلان تا دو سه دهه پیش روز اول عید به کودکان تعلق داشت و حرکت جمعی آنها در صبح روز عید از دیدنیهای نوروز بود. آنها از چند روز پیش برای خود چوبدستی تهیه می‌دیدند. و آنرا با سلیقه می‌تراشیدند؛ از مادر یا خواهرانشان می‌خواستند که برایشان کیسه پول بنددار بدوزند و صبح عید کیسه پول را به گردن می‌انداختند و چوبدستی به دست، دسته‌جمعی راهی عیددیدنی می‌شدند.
به هر خانه‌ای می‌رفتند، مبارکباد می‌گفتند و تخم‌مرغ رنگ‌کرده و شیرینی و پول عیدی می‌گرفتند. و پس از آن تخم‌مرغ‌بازی یا «مرغونه جنگی» شروع می‌شد که تا سیزده نوروز سرگرمی عمده بچه‌ها بود. دو تخم‌مرغ را از طرف سر آنها به‌هم می‌زدند، تخم‌مرغ هر کدام که می‌شکست بازنده بود و تخم مرغش را می‌باخت. چگونگی نگهداشتن تخم‌مرغ برای ضربه زدن طرف مقابل فوت‌وفن و قرار و قاعده‌ای داشت و برای تهیه تخم‌مرغهایی با پوست مقاومتر هم تدابیری داشتند، از جمله اینکه به مرغها خوراکهای خاص می‌دادند. روز دوم عید، روز دیدوبازدید مردان بود. ابتدا همه به خانه کدخدا و ریش‌سفیدان و بعد دسته‌جمعی به خانه‌های دیگر می‌رفتند. در هر خانه چند دقیقه‌ای می‌نشستند، عیدمبارکی می‌گفتند بگووبخند می‌کردند. و اگر کدورت و دلتنگی میان کسانی وجود داشت، به اشاره بزرگتران با روبوسی به مهر و آشتی بدل می‌گردید. از هر خانه که برمی‌خاستند، صاحبخانه هم همراهشان می‌شد و به همین ترتیب به تمام خانه‌های ده می‌رفتند. این شیوه دیدار نوروزی در تمام روستاهای گیلان معمول بود و هنوز هم با کم‌وبیش تغییراتی، رعایت می‌شود. در شهرها به علت جمعیت زیاد و به تبع ساختار اجتماع شهری، این همگونی وجود ندارد، ولی قرار و قاعده‌ها و رسمهای مزبور در درون طایفه‌ها و گروههایی که با هم ارتباط بیشتری دارند معمول است. از روز سوم نوبت به دیدوبازدید نوروزی زنان و سپس جوانان می‌رسید.
به‌طور کلی دیدوبازدیدهای نوروزی از عوامل حفظ و تحکیم پیوندهای خانوادگی طایفه‌ای و اجتماعی است و در مجموعه ساختار فرهنگی جامعه نقش قابل ملاحظه‌ای دارد. وقتی در خانه خانواده سوکوار تالشی، همسایگان و خویشان سفره نوروزی می‌گسترند، شمع و چراغ می‌افروزند، حنا بر دستهای سوکواران می‌گذارند و مبارکباد می‌گویند، اشکهای اندوه و شوق درهم می‌شوند و شادی و یگانگی زیبا و دلنشینی جایگزین اندوه تنهایی آنها می‌شود.
و وقتی آنها را با خود همراه می‌کنند تا با یکدیگر به عیدمبارکی اهل محله و آبادی بروند، به راستی غم و اندوه با همه معنای آن جایش را به کیفیتی می‌دهد
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 459
که آنان خود را جزیی از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بی‌عزیز از دست رفته‌شان احساس می‌کنند. وقتی نوعروس گیلانی برای «گلاب‌زنی» همراه با دختران هم‌سن‌وسال خود صبح نوروز به عیدی پدر و مادر نامزدش می‌رود، بر اهل خانه گلاب می‌پاشد، عیدمبارکی می‌گوید و عیدانه می‌گیرد، بذر صمیمیت و یگانگی بر دلها می‌افشاند و شالوده خانواده آینده‌اش را استحکام می‌بخشد و وقتی اهل آبادی همگروه خانه به خانه به عیددیدنی می‌روند، گلهای آشتی می‌شکوفد و همه خود را جزیی از یک خانواده بزرگ احساس می‌کنند. نوروز با چنین نقشی قرنها مسندنشین سنتها و سرآغاز سالهای مردمان این سرزمین بوده، دلهاشان را به هم نزدیک کرده، گرمی‌بخش جمعشان بوده و آنها را به‌هم پیوند داده است.

سیزده نوروز:

سیزده نوروز و به اصطلاح سیزده‌به‌در، آخرین مرحله از مراسم سنتی نوروز است. عموما برگزاری سیزده‌به‌در را به لحاظ باور داشتن به نحسی عدد سیزده و برای دفع نحسی آن می‌دانند. این‌روز را با سرور و شادی و دسته‌جمعی در میان سبزه‌زارها می‌گذرانند، غذاهای سبزی‌دار می‌خورند، سبزه‌های نوروزی را به آب روان می‌سپارند، شب یا روز سیزده به کنار رودخانه می‌روند و مقدار معینی، سه، پنج یا هفت دانه سنگ در آب می‌اندازند. دختران گیلانی نیز، اگرچه به شوخی، سبزه‌ها را گره می‌زنند تا برایشان پیوند زندگی در پی داشته باشد و به خانه بخت بروند. در روز سیزده بازار بازیهای سنتی و محلی هم گرم است؛ تاب‌بازی، اسب‌دوانی، بندبازی، کشتی گیله‌مردی و دیگر بازیها و نمایشها، از دیرباز تفریح و سرگرمی مردم در این‌روز بوده است و در کنار آن نوای ساز سرنانوازان و بانگ نقاره نقاره‌زنان میدان کار گروههای بندبازی و عرصه کشتی گیله‌مردی را گرم می‌داشته است.
در برخی نقاط سیزده‌به‌در با رسمهای ویژه‌ای همراه است. از جمله در روستای «کیارمش» اشکور تا چند سال پیش رسم بود که همه اهالی سفره‌هایشان را کنار هم پهن می‌کردند و غذاهایشان را در همان سفره می‌نهادند. و به این ترتیب همه با هم بر سر یک سفره می‌نشستند و آخرین روز مراسم نوروز را با یگانگی و همدلی بیشتر به پایان می‌بردند. و نیز در برخی نقاط جنگلی گیلان رسم بود که در روز سیزده مردان دسته‌جمعی به شکار گراز که آفت عمده شالیزارها و مزارع است می‌رفتند. رسمی که برخاسته از شرایط اقلیمی و فرهنگی خاص این خطه بود و پایان نوروز را با آغاز کار و فعالیت کشاورزی مربوط می‌ساخت. این رسم در دو روستای «دیزبون» لاهیجان و «حاجی‌سرا» ی لنگرود به این ترتیب اجرا می‌شد که از بامداد روز سیزده با نواختن بوق همه مردان و جوانان غذای ناهار خود را همراه برمی‌داشتند و با تفنگ و داس و تبر و سگهای شکاری در میدان ده گرد می‌آمدند و دسته‌جمعی به سوی بیشه‌های کنار روستا حرکت می‌کردند و بیشه را قطعه‌قطعه در محاصره می‌گرفتند و با سروصدا و هیاهو و شلیک گلوله گرازها را از حوالی روستا می‌رماندند و چندتایی را هم زخمی و شکار می‌کردند.
باور به نحسی عدد سیزده در ایران و در بسیاری از نقاط دیگر دنیا وجود دارد، و در مواردی دارای جلوه‌های مشخص رفتاری و عملی می‌باشد مانند نوشتن 1+ 12 به جای عدد سیزده و همچنین مانند به‌کار بردن کلمه «زیاده» در هنگام شمارش خرمن به جای کلمه «سیزده»؛ که در آن هم دفع نحسی سیزده را و هم افزونی و برکت را با کلمه «زیاده» می‌طلبند. (که به جای خود باید ریشه آن را در پیشینه نقش جادویی «کلمه» و «کلام» جستجو کرد.) اما در مورد سبب نحس دانستن روز سیزده برخی عقیده دارند که چون در نخستین سال رصد زردشت روز سیزدهم فروردین مصادف با روز سیزدهم ماه قمری شد و ستاره‌شناسان روز «استقبال» یعنی روزی را که ماه و خورشید مقابل هم قرار می‌گیرند نحس می‌شمردند و معتقد بودند که در روز نحس باید دست از کار کشید و از خانه بیرون رفت، لذا روز سیزده در آن سال نحس شمرده شد و اعتقاد نحس بودن آن‌روز در سالهای بعد نیز استمرار یافت.»[552] به نظر می‌رسد مراسم سیزده نه به خاطر نحسی، بلکه بازمانده‌ای از جشن تیرگان باشد که روزگاری در سیزدهم تیرماه، یعنی در تیر روز از تیرماه در ایران قدیم برگزار می‌شد و در دوره‌ای از تاریخ که آغاز سال با آغاز تابستان همراه بوده، این جشن در سیزدهمین روز آغاز سال قرار می‌گرفته است؛ که با تغییر تقویم باز هم در سیزدهمین روز آغاز سال یعنی در سیزدهم فروردین تداوم یافته است.
بنابراین جشن و مراسم روز سیزده‌به‌در، جشن ستایش آب است نه مراسمی برای دفع نحسی.

تیرماسیزه‌

تیرماسیزه-tirmasizza یا تیرماسینزه-tirmasinza یکی از آئینهای سنتی شرق گیلان و مازندران است، که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویمهای محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگهداشته‌اند و از این جهت بحث بر سر اینکه این جشن مربوط به تقویم فرس قدیم است و یا اینکه به گاهشماری محلی، و یا اینکه به کدام گاهشماری محلّی مربوط می‌شود، چندان مقبول نمی‌نماید. این جشن در فرایند تغییراتی که در نگهداشتن حساب زمان در دوره‌های مختلف در این یا آن بخش از حوزه فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است و از جمله در تقویمهای امروزی گیلان و مازندران ماندگار شده است. در تقویم قدیم ایران تقسیم ماه به هفته وجود نداشت. 12 ماه سال و نیز 30 روز ماه، هرکدام نام ایزدی را بر خود داشتند و چون نام ماه و روز برابر می‌افتاد، آن‌روز را جشن می‌گرفتند. از اینگونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (روز شانزدهم) از ماه مهر برگزار می‌شد و جشن تیرگان که در تیرروز (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌گرفت و با نام جشن آبریزان در نقاط مختلف کشور وجود داشت و صورتی از آن در گیلان و مازندران به نام جشن تیرماسیزه در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یا
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 460
طبری و ...) باقیمانده است؛ و در آداب خاص آن همچنان حضور عنصر آب که محور برگزاری جشن تیرگان بود، قابل ملاحظه می‌باشد.
تیرماسیزه مانند بسیاری از مراسم و آئینهای سنتی و بومی سرزمین ما تا حدود بیست سی سال پیش معمول بود و از آن به بعد در برابر هجوم عناصر و عوامل جدید فرهنگی به تدریج تا نقاط دوردست کوهستانی عقب‌نشینی کرد و امروزه به ندرت ممکن است در آبادیهای کوچک افتاده در بن دره‌ها و جنگلها از تعرض زمانه مصون مانده باشد. این رسم علاوه بر گیلان و مازندران، در برخی روستاهای کوهپایه‌های جنوبی البرز نیز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند، معمول بود.
دو رسم عمده جشن تیرماسیزه، یکی فال‌گیری و دیگری «لال‌شوش‌زنی» است که البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد.
شب تیرماسیزه معمولا اهالی ده برای فال‌گیری در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند. این فال‌گیری در واقع تفألی بود در دوبیتی‌های محلی و گرفتن فال معمولا بر عهده کسی بود که این ترانه‌ها را در خاطر داشت و می‌توانست آنها را در مقام موسیقی محلی بخواند و به اصطلاح طبری‌خوان یا امیری‌خوان بود.
استاد فالگیر ظرفی پر از آب در پیش می‌نهاد و هریک از افراد به نیّت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره، انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداختند و استاد وقتی دوبیتی‌ای را می‌خواند، نشانه‌ای را از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دوبیتی جواب فال صاحب آن نشانه بود. آب را معمولا دو نفر که یکی فرزند اول و یکی فرزند آخر خانواده‌اش بود، مخفیانه از خانه یکی از همسایگان و یا از چشمه آبادی می‌آوردند. در برخی نقاط رسم بود که از سیزده خانه مخفیانه آب برمی‌داشتند و ظرف را پر می‌کردند و به محلی که برای فال جمع شده بودند می‌آوردند. به هرحال کسانی که آب را می‌آوردند ضمن حرکت نباید هیچ کلامی بر زبان می‌راندند. به همین لحاظ این آب را «لال‌آب» می‌نامیدند. در برخی نقاط وقتی آب‌آورندگان پشت در اطاق می‌رسیدند، پا بر زمین می‌کوفتند و استاد با خواندن ترانه‌هائی از این‌گونه به آنها اجازه ورود می‌داد.
آب گوید که من فرزند لال کویم (آب گوید که من فرزند کوه خاموشم) یک سر به دریا درم، صد سر به کویم (یک سرم به دریا و صد سرم در کوه است).
سفیدسنگ سر پیرپیری گویم (بر روی سنگ سفید کوهستان موج‌موج می‌زنم) ترمو سخن یک ساله را یک دقیقه گویم (سخن یک ساله را در یک دقیقه برایت می‌گویم)[553].
و به این ترتیب آورندگان آب وارد می‌شدند و ظرف آب را جلوی استاد می‌گذاردند و فال‌گیری به روالی که گفته شد آغاز می‌گردید.
رسم دیگری که ویژه تیرماسیزه می‌باشد، «لال‌شوش‌زنی» است.
«شوش» به معنی ترکه است و در این شب یک نفر و معمولا بزرگتر خانواده، بی‌آنکه سخن گوید، ترکه‌ای را به آرامی بر بدن اهل خانه و دامها و به در و دیوار و انبار آذوقه و چیزهای دیگر می‌زد، تا موجب برکت شود. در برخی از روستاهای مازندران این رسم صورتی نمایشگونه داشت که لال‌بازی نامیده می‌شد. «لال‌باز» به شیوه‌ای خاص خود را می‌آراست و همراه بچه‌ها در کوچه‌های ده به راه می‌افتاد و به هر خانه که می‌رسید، با ترکه‌ای که در دست داشت، اهل خانه و حیوانات و در و دیوار آن را «لال‌شوش» می‌زد. در این رسم رمز باور به برکت‌دهی در «بی‌کلامی» است.
در تیرماسیزه رسمهای دیگری نیز در روستاها وجود داشت که نقل همه آنها در حوصله این بررسی نمی‌گنجد. اما گفتنی است که در برخی نقاط کاسبکاران و کسانی که کارشان به مجموعه روستا و امور عمومی آن مربوط می‌شد در روزهای قبل از تیرماسیزه با اهالی و معتمدان ده قرارداد می‌بستند و یا تجدید قرارداد می‌کردند، و نیز گفتنی است که برخی جشن تیرماسیزه را با حماسه آرش کمانگیر مربوط می‌دانند، و شاید آن توان فوق بشری که آرش در تیر کرد و به برکت آن گشادگی مرزهای ایران‌زمین حاصل شد، در باورهای مردم ما در برکت‌دهی ترکه‌های «لال‌شوش» باقی مانده است. از سویی این موضوع دلیل دیگری است بر تداوم جشن تیرگان در جشن محلی تیرماسیزه، چرا که ابو ریحان نیز در کتاب آثار الباقیه جشن تیرگان را به پرتاب تیر آرش کمانگیر و تعیین مرز ایران و توران نسبت می‌دهد.

شب چله‌

شب اول زمستان و به اصطلاح شب چله از شبهای مشخص در گردش یک سال خورشیدی است و در همه‌جا با شب‌نشینی و آداب بخصوصی برگزار می‌شود، و برگزاری آن از مشترکات فرهنگ ایرانی است. آداب و رسمهای شب چله در گیلان، تفاوت چندانی با سایر نقاط ایران ندارد. گرفتن فال حافظ، خوردن خوراکیهایی که از قبل برای این شب تهیه دیده‌اند و بویژه هندوانه، بردن شب چله‌ای برای نوعروسان، قصه‌گویی و ترانه‌خوانی و سرگرمی‌های دیگر در اغلب نقاط معمول است. گرامیداشت شب اول زمستان، یعنی شبی که از فردای آن شب تاریکی کاستی می‌گیرد و خورشید هرروز مقداری بیش از روز پیش بر جهان نور می‌افشاند، در آئینهای کهن ایرانی ارج و اعتباری اعتقادی داشته است و هنوز هم ردپاهایی از آن در باورها و آداب شب چله باقی مانده است. چنانکه در برخی نقاط گیلان این باور وجود دارد همه آبهای جهان در لحظه‌ای نامعین در این شب می‌بندند (حالت انجماد پیدا می‌کنند) و هرکس آن لحظه را دریابد، هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد، حاصل می‌شود و اینکه این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می‌کنند، حکایت از ریشه‌های آئینی و اعتقادی شب چله دارد. باور «خواب رفتن» یا «بسته شدن» آب را در «تفرش» یافتم و آن را در سایر نقاط کشور پی‌گیری کردم و دریافتم که در بسیاری از مناطق و از جمله در گیلان وجود دارد. این مطلب نخستین بار در مقاله «انسان و آب در حوزه سپیدرود» منتشر شد و اینک در اینجا. به‌جز این در هیچ تحقیق دیگری، کسی به آن نپرداخته است.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 461