آئين ها ي سنتی شرق گیلان( عيد نوروز ، نوروزخوانی ؛ عروس گوله ؛ پیربابو و غول آتش باز )
آئين ها ي سنتی شرق گیــــلان( عيد نوروز ، نوروز خوانی ؛ عروس گوله ؛ پیربابو و غول آتش باز )
در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردینماه در آغاز بهار شروع میشود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان مییابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز میشود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر میگیرد.
منظور از آئینها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار میشود، آن آئینها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است.
مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار میشود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمیپردازیم.
***********************************************************
از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع میکنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام میشوند و از نوروزیخوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.
لباس عيد
در گذشته در سرزمين گيل و ديلم، از فرا رسيدن عيد نوروز معمولاً مردم لباسهاي نو تهيه مي كردند و هنگام تحويل سال نو، لباس نو مي پوشيدند. زنان ثروتمند، بزاز مورد نظر خود را خبر مي كردند و بزاز انواع پارچه ها را در چند بقچه مي بست و به خانه ي آنان مي رفت تا زنان پولداران و بزرگان شهر، هر چه را كه مي خواهند انتخاب كنند. ولي پدران فرزندان خود را به بازار مي بردند و لباس دوخته و چاروق (كفش دوخته شده) براي آنان مي خريدند. آنها سعي مي كردند «تازه رخت دكونن» يعني لباس نو بپوشند.
كاشتن سبزه
ماه اسفند، ماه كاشتن دانه، غله هاست.در استان سر سبز گيلان همانند ساير استانهاي كشور، كاشتن سبزه صورتي نمادين دارد امروزه در تمامي خانه ها رسم است كه ده يا پانزده روز مانده به نوروز، در ظرف هاي كوچك و بزرگ و كاسه ها و بشقاب و كوزه ها، ابتدا گندم يا عدس و تخم شاهي و . . . را در ظرفي خيس مي كنند. پس از آنكه اين دانه ها جوانه زد، آن را در ظرف جداگانه اي مي ريزند و روي آن را با پارچه هاي نازكي مي پو شانند و اعتقاد دارند كه اگر چشم ناپاكي بر آن افتد، سبزه رشد نمي كند و سبز نمي شود. سبزه هنگام تحويل سال نو به خوبي رشد كرده و به سفره ي «هفت سين زيبايي و طراوت خاصي مي بخشد. مردمان سرزمين گيل و ديلم همانند ساير هموطنان كشورمان سبزه را تا آخرين روزهاي تعطيلات نوروز (يعني سيزده بدر) نگه مي دارند و بعد آن را به آب روان رودخانه مي سپارند.
سفره ي هفت سين
يكي از آيين هاي نوروزي گيلان گسترده ي سفره ي هفت سين است. درباره ي اين كه چرا عدد «هفت» و همچنين حرف «سين» براي سفره ي نوروز انتخاب شده سخن بسيار گفته شده است.
بطور كلي عدد «هفت» عددي است مقدس به همين دليل از اين عدد در سفره ي نوروز استفاده مي كنند. در سفره ي «هفت سين» هفت نوع رويدني و فرا ورده هاي كشاورزي مي گذارند و اعتقاد دارند گذاشتن روييدنيها بر سر سفره بركت را زياد مي كند و در واقع نوعي تبرك است. اين فراورده ها با حرف سين آغاز مي شود. مانند: سيب، سركه، سبزه، سير، سكه، سمنو، سماق، علاوه بر اينها، قرآن كريم، آينه، شمع، تخم مرغ رنگ كرده، شيريني، نقل، ماهي قرمز را نيز دور سفره مي چينند.معمولاً اين سفره در خانه هاي مردم گيل و ديلم، تا روز سيزده بدر گسترده است.
اهالي ماسال و تالش بر سر سفره ي هفت سين «قيچي» هم مي گذارند. در اين مناطق هر كس كه به ديدن اقوام و آشنايان ديگر مي روند، قدري از سر سبزه ي سفره ي نوروزي را مي چيند تا بركت زياد كند و هنگام چيدن اعتقاد دارند كه آن نين برآورده مي شود. در ميان خانواده هاي عزادار، رسم است كه سفره ي هفت سين نمي چينند؛ بلكه از مهمانان با چاي و خرما پذيرايي مي كنند.
معمولاً در گيلان (بخصوص در منطقه ي تالش) حنا و لوازم سفره ي ختم را به عنوان هديه اي براي سوگواران مي برند و بر سر سفره شمع روشن مي كنند تا سوگواران را از عزا در بياورند.
تحويل سال
در سرزمين گيل و ديلم هنگام تحويل سال مردم بيشتر در زيارتگاه ها و مكانهاي مقدس و مساجد جمع مي شوند و بعضي برسر مزار عزيزان خود مي مانند تا حضور آنها را در زمان تحويل سال احساس كنند و با خواندن قرآن به استقبال نوروز بروند معمولاً كساني كه جواني از دست داده باشند بر سر مزار جوان سفره ي هفت سين مي چينند.
مردم گيلان هنگام تحويل سال لباس نو مي پوشند. اگر تحويل سال در شب بود معمولاً افراد خانواده در داخل خانه مي مانند و زن خانه با پارچ آب و شاخه ي درخت شمشاد و قرآن به دست در ايوان خانه منتظر تحويل سال مي شود و بعد از اينكه سال تحويل شد، آياتي از كلام ا. . . مجيد مي خواند بعد روي تمامي پاشنه ي درهاي خانه شاخه اي از درخت شمشاد و مقداري آب مي ريزد كه اين نشان دهنده ي سلامت و پاكيزگي است. اين رسم بيشتر در مناطق كوهستاني اشكورات رودسر، كجيد املش و نواحي لنگرود و لاهيجان بوده است.
در هنگام تحويل سال، تمامي چراغهاي منزل و شمع سفره ي «هفت سين» روشن است و در بسياري از نقاط گيلان اعتقاد به خوشقدم و «سبك پا» دارند و از قبل شخصي را كه مي شناسند انتخاب مي كنند و آن شخص پس از تحويل سال اولين فردي است كه با گل و شكوفه و شاخه اي از شمشاد و آينه قرآن و آب به خانه ي تك تك روستاييان مي رود و گل شكوفه را بر طاقچه اي از خانه مي گذارد و شمشاد را بر در خانه نصب مي كند و آبي نيز در كنار در مي ريزد و قرآن و آينه و آب را بر سر سفره ي هفت سين مي گذارد.
اگر تحويل سال در نيمه ي شب باشد، همه بيدار مي نشينند و اگر تحويل سال نزديك صبح شد، معمولاً بچه ها با لباس نو مي خوابند. مردم گيل و ديلم اعتقاد دارند كه در موقع تحويل سال بايد از غم و اندوه دور بود تا تمام سال غم و اندوه از آنها دور باشد.
لحظه تحويل سال حرم رضوي
ديد و بازديد در نوروز
ديدارهاي نوروزي در سرزمين گيل و ديلم، از صبح اولين روز بهار آغاز مي شود. در مناطق شرق گيلان در اولين روز معمولاً كودكان به طور دسته جمعي به ديدن بزرگان مي روند. البته در حدود چهل و پنجاه سال پيش، هر كودكي كيسه اي (بمنظور جمع آوري هدايا) به گردن مي انداخت و با چوبدستي كه در دست داشت با دوستان ديگر به خانه ي بزرگان مي رفت و عيد را تبريك مي گفت و هدايايي نظير تخم مرغ رنگ كرده، شيريني، نقل، پول عيدي مي گرفت و در كيسه اي كه به اين منظور، مادر يا خواهر او برايش دوخته بودند به گردن مي انداخت. كودكان معمولاً پس از گرفتن تخم مرغهاي رنگي با يكديگر بازي مي كردند و هر كس برنده مي شد، تخم مرغ ديگري را مي گرفت بازي با تخم مرغ از رونق خوبي برخوردار بود. ( اين رسم همچنان در برخي روستاهاي جنوب گيلان و حتي مركز اين استان پا بر جاست.) هنگام نوروز، مردان در روز اول و زنان در روز دوم به ديدن بزرگان مي رفتند. معمولاً سفره ي ناهار در تمام خانه ها آماده ي پذيرايي از مهمانان است كه اگر هنگام ساعت ظهر به خانه اي مي رسند، (همان جا مهمان اند) و چون دسته جمعي به ديدن بزرگان مي روند، عده اي بسيار به عنوان مهمان در خانه ي همسايه اي براي صرف ناهار جمع مي شوند.
معمولاً در اولين روز عيد بزرگان محل و اكثر مردان بطور دسته جمعي به تك تك خانه ها سركشي مي كردند و در هر خانه حدود 5 الي 30 دقيقه توقف داشتند در سرزمين گيل و ديلم اگر افراد با همديگر كدورت و كينه اي به دل داشته باشند معمولاً كينه و كدورت را كنار مي گذارند و با هم آشتي مي كنند. در ايام عيد مردم به زيارت امامزاده ها هم مي روند و ديد و بازديدهاي نوروز، نوعي صميميت و يكرنگي را در ميان آنان ايجاد مي كند، كدورت ها را از بين مي برد و باعث مي شود افرادي را كه نيز طي سال به ديدن هم نمي روند، حداقل سال نو (يك بار) هم ديگر را ببينند. تازه عروسها نيز در صبح نوروز براي ديدن پدر و مادر همسر آينده خود مي روند و عيد را تبريك مي گويند. اهل خانه در اين هنگام، گلاب مي پاشند و تازه عروس عيدي خود را مي گيرد و با هم سن و سالهاي خود راهي مي شود.
ديد و بازديد نوروزي
*******************************************************
در اولین روزهای اسفندماه از راه میرسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شبهنگام حرکت میکردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.
در کوچهها میگردیدند، به هر خانهای سر میزدند، میرقصیدند، شعر میخواندند و شیرینزبانی میکردند. گروه نوروزیخوانها غالبا از سه نفر تشکیل میشد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر میخواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع میشد:
فصل بهاران آمدهگل در گلستان آمده
مژده دهید ای دوستاننوروز سلطان آمده
و آن دو نفر دیگر تکرار میکردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیههای مردم را در آن جمع میکرد. شاخههائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانهها میدادند و برایشان دعا میکردند. مردم آمدن نوروزیخوانها را به خانه خود خوششگون میدانستند و به آنها برنج و تخممرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه میدادند.
نوروزیخوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی میبخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا مینمودند.
شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان میافزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.
گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه.
از اینگونه:
به حق سوره یاسین و عمرانبه حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدانبلا را دور از این خانه بگردان
نوروزیخوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب میشناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال میسرودند نام یکیک پسران هر خانه را میآوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت مینمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا میکردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب مینمودند.
برای صاحبخانهای هم که ناخنخشکی میکرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزیخوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی مینمودند.
نوروزخاني در كوهستان هاي ديلم و اشكورات [بالا اشكور؛پائين اشكور؛كجيد؛سمام؛شوئيل و كليشم...
نخستين روزهاي اسفند ماه نوروزخوانها به در حالي كه خسته هستند، ولي با چهره ي گشاد و روحيه ي بسيار خوب. اينان بيشتر از مناطق رودبار به ويژه( جلگه ي سرسبز گيلان و مناطق كوهستاني ديلم مي روند و لهجه ي خاص خود را دارند كه اين لهجه شباهت بيشتر به لهجه ي مردمان مناطق «شهر خورشيد»(خورگام)، ديلمان، سمام ؛ كجيد، شوييل، كليشم، اشكور بالا و پايين، سيار ستاق دارد كه در كوچه ها شنيده مي شود. نوروزخوانها سراسر خاك سرزمين گيل و ديلم را زير پا مي گذارند و نيز نيمي از بخش هاي مناطق كوهستاني و جنگلي استان مازندران را، بخش هاي عمارلو و تا مناطق كجور را كه از لحاظ فرهنگي در يك خطه قرار گرفته اند درمي نوردند.آنها به ترجيع كه مي رسند، آن را دو نفري تكرار مي كنند مي خوانند.
در نوروزخواني، كه ترجيعش با باد بهاران آمده آغاز مي شود، سطرهايي در ستايش يا نكوهش «صاحبخانه » مي سرايند و گاه مقداري پول برنج، چاي يا تخم مرغي را كه مي خواهند در شعر قيد مي كنند و چنين مي خوانند:
«بخوانم من امام اولين را شه كشور اميرالمؤمنين را
وصي جانشين يعني علي را به ياسين و الف لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز امام دومين هم دسته ي گل
شفاعت مي كند او بر سر پل اما سومين شاه جهان است
بود نامش حسين شاه يگانه و . . . . »
آنها اين اشعار را تا امام دوازدهم تكرار مي كنند.
«امام دوازدهم مهديش نام است تمامي كل عالم را امام است
بدانيد حضرت صاحب الزمان است به ياسين و الف و لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز خدايا صاحبخانه را خوشحال گردان
جوانان را داماد گردان عروسش صاحب اولاد گردان
به ياسين و الف و لام و فيروز دهيد مژده كه آمد عيد نوروز
هوا سرد است و بگرفته صدايم كه چند تا تخم مرغ باشد دوايم
ايا همشيره ي فرخ لقايم بكش زحمت بيار عيدي برايم
جوانب خير ببينيد از دعايم و . . . . »
نوروزخوانها كه در گذشته خبردهندگان و پيام آوردن نوروز بودند، امروزه در بسياري از مناطق روستايي و كوهستاني گيل و ديلم كار خود را ادامه مي دهند. نوروزخوانها معمولاً در شب حركت مي كنند و فانوس و چراغي همراه دارند.
از فانوس براي ديدن راه و از چماق براي زدن حيواناتي نظير سگها و شغالها استفاده مي كردند و از محله اي به محله ي ديگر و از خانه اي به خانه ي ديگر سر مي زدند بنابراين نوروزخوانها در جلوي هر خانه شعرهايي براي خوشامد صاحبخانه مي خواندند. مثلاً دعا مي كردند پسرهاي خانه داماد شوند و روزي سعادت و نيكبختي براي اهل خانه آرزو مي كردند كه صاحب خانه ها هم هديه اي مانند تخم مرغ، برنج، شيريني، پول و . . . به نوروزخوانها مي دادند.
**********************************************************
گروه عروسگوله یا عروسیگوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروسگوله نمایشگونهای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقههای خشک شالی) بر سر مینهاد، زنگ و زنگولههائی به خود میآویخت و چماقی هم به دست میگرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی میآراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو مینامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه میپوشید، بازی میکرد.
موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار میشد کشتی بگیرند. غول پیروز میشد و همراه نازخانم، رقصکنان بازی را به پایان میبرد. گروه عروسگوله شامل شش هفت نفر میشد و بقیه عبارت بودند از فانوسدار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم».
این گروه معمولا چند روز پس از نوروزیخوانها ظاهر میشدند. آنها هم شبها حرکت میکردند و در هر خانه که بازی میکردند از صاحبخانه هدیههائی میگرفتند، که مانند هدایای نوروزیخوانها عبارت بود از برنج و تخممرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروسگوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطورههای کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمیخیزند.
پیربابو، ريش سفيد، پوستين کلاه در سر و کچکي در دست و دور کمر حمايلي که زنگ و غور به آن آويخته ميشود، دارد و همچنين عروس، مردي با لباس محلي است که بر سر، منديل زده و دستمال سفيد تور بر سر و همينطور در يک دست دستمال و در دست ديگر جوالدوز براي دفاع از خود دارد.
کولبارچيها نيز با کيسه در پشت يا در دست گندم با گروه هستند.
غول، تمثيلي از زشتيها و بديها است و عروس، نماد اخلاق و خوبيها، پاسدار نيکيها و پند و نصيحت راستي و چگونه خوب زيستن را به عروسگوله نشان ميدهد.
تم داستان، جنگ غول و پيربابو بر سر تصاحب عروس است كه غول و پير بابو كشتي ميگيرند و گاهي پيربابو پيروز ميدان است و گاهي غول. بعد از پايان نمايش سرنانواز آهنگهاي شادي را به نوا درميآورد و گروه هلهلهكنان به خانههاي ديگر ميروند و نمايش را از نو شروع ميکنند.
در بسياري موارد مشهود است كه در اين مبارزه، آيين پيروزي با غول بوده است، پيروزي غول بر پيربابو ميتواند نمادي از پيروزي قهرمان جوان بر قهرمان پير باشد، يا به تعبيري سياهي در اينجا نماد زايش و رنگ گرفتن طبيعت و گرم و جوانشدن آن برابر ديو سرما و زمستان باشد و سفيدي پيربابو در واقع نمادي از يخ و برف و پيري، كه ميخواهد عروس طبيعت يا بهار را در اسارت خود نگه دارد كه قهرمان جوان و تنومند اين شانس را از او ميگيرد.
غول در را ميزند و صاحب خانه را ميخواهد که از خانه بيرون بيايد و پس از رد و بدل شدن صحبتهايي ميگويد:
اي خانخواه بيرون بيه تي سگ مره گيره، يکي زنم ميره/
اي خانخواه بيرون بيه عروسگوله بيارديم/
جان دله بيارديم خانخواه تره نيرديم تي پسر بيارديم/
از راه دور بيارديم چه ظرف زور بيارديم /
خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم /
آهاي پيربابو تي افسار کهنه وابو، تي پالون پيربابو /
تي جوه چرکم بو عروسگوله بيارديم جان دل بيارديم.
پيربابو نيز در جواب ميگويد:
غول ببين غول کمر بجير توله کمر بجور نقره
و غول پاسخ مي دهد:
عروس ميشه مي جان شه مي دلشه سياه کشمشه /
زحمت بکشه آهاي پيربابو تي ريش سفيدابو /
عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم /
خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم/
غلام بما غلام پير غلام بما شمي محله چربمه براي حاجتر بمه
غلام مي گويد: غلام دروغ گونه، غلط کنه عروس ميشه سيا کشمشه.
دعوا غول و غلام با کچک شروع مي شود بعد از مدتي همه با هم مي گويند:
عروس گوله همينه ببينين چه نازنينه /
عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم/
عروس شب بيارديم بي چادر شب بيارديم/
خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم/
آهاي پير بابو تي کاره وه چه وابو تي ريشه سفيدابو/
عروس کي شه پير بابو شه پير بابو زحمت بکشه /
اي غولک شيرازي يه قدري بکن بازي تا خانخواه ببو راضي/
حمام بزار بيارديم چه ظرف زور بيارديم /
عروس گوله همينه عروس نازنينه عروس بهار چينه /
اي پيربابو تي افسار کهنه وابو زمستانم بهارابو/
عروس گوله بيارديم جان دله بيارديم خانخواه تره نيارديم تي پسر بيارديم /
عروسگوله همينه ببين چه نازنينه .
فرازهايي از ترانه " عروس گولي " به گويش گيلکي گالشي:
عروس گوله باوارديم /
جانه ديلي باوارديم
خانخواه تره ناوارديم /
تي پسره باوارديم
اي خانه دو بر داره !مرغانه دو سر داره !!
خانخا زن، پسر داره ! الله تو نگه داره
پير بابو :
اي خانه به او خانه ميرزا ملک خانه
مورغانه چهل دانه، اين نقش بزرگانه
غول :
آهاي پير بابو /
تي افسار کهنه وابو /
تي پالون پيربابو ...
پيربابو :
آن غول ببين غوله /
آنه کمر بجير چوله /
کمر بجور نقره...
غول :
عروسگوله ميشه /
ميجانه شه /
ميدلشه /
سياه کشمشه ...
پيربابو :
رنگا بيدينه رنگانا، ماه فوتوسته دنگه
قوربون خدا بوشوم، تي ديل چه مانه؟ سنگه
عروسگوله باوارديم /
جانه ديلي باوارديم
خانخواه تره ناوارديم /
تي پسره باوارديم
عروسگوله همينه ! ببين چه نازنينه !
تي چشم درويش بکن ! عروس خو يارشنه !
ابزارها و لوازم مورد استفاده در اين مراسم عبارتند از: لباس، گالش، کلاه، کچک، جارو، زنگوله، ريسمان، ريش سفيد براي پيربابو، پوستين، منديل براي سرعروس، دستمال سفيد، جوالدوز، کلاه تخم مرغي، کلاه نمدي، کيسه و سبد و..
اینگونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب مناطق ایران و حوزههای فرهنگی همجوار وجود دارد. نمایش سنتی «عروسگوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» مینامند.[ در مناطق اشكورات واقع در شرق گيلان هم پير بابو مي گويند البته از واژه عروس گوله بيشتر استفاده مي شود .اسماعيل كيايي]
مراسم زيباي عروس گوله ي
******************************************************
تنها نوروزیخوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچههای گیلان را پر از شادی میکردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کویوبرزن به آتشبازی میپرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر مینهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میلههای نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنهپیچی شده بود) بهدست میگرفت.
مشعلها را آتش میزد و در دهان فرومیبرد و خاموش میکرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت میآراست، دو تخته چوب بهدست میگرفت و بر هم میکوفت. آنها در کوچه و بازار به راه میافتادند و میخواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».
آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان میریخت و در حالیکه آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش میپاشید، چنان مینمود که انبوهی شعله را از دهان خارج میسازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی میپرداختند و نیازشان را از مغازهداران میگرفتند.
در هر محله و کوئی گروهی از بچهها نیز جستوخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر میخواندند.
علاوه بر اینها، میمونبازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان میآمدند، و «تکمچی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان میآمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمیآوردند، همه و همه موجب میشدند تا مردم پنجرههای خانهها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.
******************************************************
منبع:
-کتاب گیلان، ج3، صص: 466-455 نوشته اصلاح عرباني
-http://www.shomalnews.com
vmic.ir / موزه معنوی میراث معنوی ایران
بايد عرض كنم اين مراسمات در جاي جاي گيلان به اندكي تفاوت صورت مي پذيرد از جمله در مناطق اشكور كه مراسم نوروز خواني و بخصوص عروس گوله در آن سابقه ديرينه دارد .
در روستاي ما سپارده هم در ايام كودكي شاهد اين مراسمات بودم كه فرد صورت خود را رنگ مي كرد و بهمراه چند نفر به حالت رقص در خانه ها مي آمدند و مي خواندند و صاحب خانه هم به انها هديه اي مي داد . مراسم چهارشنبه سوري هم با روشن كردن هيزم و گون ... در روستا انجام مي شد و زن و مرد و دختر و پسر از روي آتيش مي پريدند و كلمه گل گل چهارشنبه يا گاهي
در شب چله هم بايد بگويم كه انواع آجيل روستاهاي اشكور از قبيل فندوق و گردو و آلو خشك و نخود و ... كه مردم دور هم جمع مي شدند و تا نيمه هاي شب قصه تعريف مي كردند نه از تلوزيون خبري بود نه از موبايل . پيرمردو پيرزنها با گفتن افسانه ها و قصه زندگي خودشان بقيه را سرگرم مي كردند . سيزده بدر اشكور هم صفاي ديگر دارد اما گاهي بارش برف در اين ايام لذت آن را از بين مي برد . با اين تفاسير سيزده بدر اشكور هم سرگرمي هاي خاص خود را دارد . روز عيد نوروز رسم است كه مردم از خانه بيرون بروند و يك نفر كه قدمش پاك است و بقول آنها نحس نيست وارد خانه شود .
معمولا اين ماموريت را بچه ها بعهده مي گيرند . زيباترين صحنه دوران كودكي حقير جمع آوري عيدي از فاميل و همسايگان بود كه با گرفتن پول ؛ جوراب و... بعنوان عيدي خوشحال به خانه بر مي گشتم . يادش بخير[ نويسنده : اسماعيل اشكور كيايي].
تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م1348سپارده