آئینها و مراسمی که در طول زندگی یک فرد انسانی انجام می‌شود

      درست است انسان يك موجود اجتماعي بوده و معمولاً تمامي مطالب در علوم بصورت اجتماع و جمع انسانها مورد بررسي قرار مي گيرد . مسائل مذهبي و ملي افراد بصورت جمعي مورد بررسي قرار مي گيرد اما آيا انسان فقط يك موجود اجتماعي است و بحث در مورد امور فردي او را بايد كنار گذاشت ؟ . مسلم است پاسخ خير است . اين فرد است كه با ازدواج و توليد مثل خانواده را تشكيل مي دهد و از اين خانواده هاست كه جامعه بوجود مي آيد .

        آنهايي كه فقط به مسائل كلي و اجتماعي افراد كار دارند و از مسائل فردي انسانها غافلند سخت در اشتباهند . در اين نوشتار مطالبي را از كتاب استاد بزرگوار اصلان عرباني نويسنده كتاب گيلان گردآوري نموده ايم كه اميدوارم مورد استقبال دوستان قرار بگيرد .

       در گيلان هم مثل ساير نقاط ايران مردم مراسمها و آئينهاي را از تولد تا مرگ يك فرد برگزار مي كنند كه شامل : دعا براي فرزند خواستن و رسوماتي در اين خصوص ، مراسم دندان درآورد كودك ؛ مراسم جشن تولد ؛ مراسم ختنه سوران ؛   عقد كنان   ؛ حنا بندان ؛ عروسي و بردن عروس به خانه داماد[گيشه بري] ؛مراسم روز دوم عروسي يا عروس تماشا ... و  در آخر آداب و رسوم خاك سپاري و عزاداري فرد.در اين محور انجام امور فرد انساني است .

       باينكه تمدن غرب و ماهواره تركيب مراسمات سنتي را در گيلان و ساير نقاط بهم زده است اما هنوز نقاطي هستند كه مراسمات فوق الذكر را اجرا مي كنند از جمله اين مناطق اشكورات مي باشد . مراسمات هنوز به شيوه قدما برگزار مي شود رقص هاي محلي ؛ بردن جهيزيه توسط زنان  كه بصورت صف منظم جهيزيه را بالاي سرخودشان مي گذارند و به خانه داماد مي برند .بازي هاي مختلفي را در هنگام عروسي انجام مي دهند مثل كشتي و بازي با چوب و اسب سواري و ... . معمولاً عروسي را در فضاي باز برگزار مي كنند مثل شهر   تالار و رستوراني در كار نيست . مراسمات انها بسيار ساده و بي آلايش است .

       مردم اشكور نهايت سادگي و صداقت در مراسمات و آئين هاي مختلف بجا مي آورند و اصلا در فكر تحميل مهريه    و شيربها  و جهيزيه  سنگين به خانواده ي داماد نيستند . با بررسي بعمل آمده توسط حقير كمترين آمار طلاق را در روستاهاي اشكور داريم و گاهاٌ بعضي از روستاها اصلا طلاقي صورت نمي پذيرد . زن و شوهر با نهايت سادگي و صداقت كنارهم زندگي مي كنند . بنظر حقير علل طلاق  تجمل گرايي و مهريه سنگين و چشم هم چشمي هست كه مردم روستاي من سپارده و ساير نقاط اشكور از آن دورند .

 

                                                   [نويسنده : اسماعيل اشكور كيايي 29 بهمن 94]

 

 

 

فرزندخواهی و آداب و رسمهای تولد

به سبب نقش فعال بچه‌ها در خانواده‌های سنتی و به‌ویژه روستائی، و به لحاظ اهمیت تداوم نسل، باروری و فرزندآوری، از جایگاه خاصی برخوردار است. چندانکه نازائی برای زن عیب بزرگی به‌شمار می‌آید و اغلب جدائی و فرو ریختن بنیان خانواده را در پی دارد. ازاین‌رو زنان برای بارور شدن به تمهیدات گوناگونی می‌پردازند، که مبتنی بر تجربیات پیشینیان است و معمولا پیرزنان و ماماهای محل، کارآشنای آن هستند. همچنین بقعه‌ها و مکانهای نظرکرده نقطه‌های امید زنان حاجتمندی هستند که خواهان فرزند می‌باشند.

 
       برای بقعه‌ها شمع و قربانی نذر می‌کنند، به آنها دخیل می‌بندند و از آنها حاجت می‌طلبند، یا نذر می‌کنند که فرزندشان را به زیارت امام رضا ببرند و بخصوص اگر پسر باشد او را غلام یکی از امامان می‌کنند و نامش را بر حسب نذرشان، غلامعلی، غلامحسین، غلامرضا و مانند آن می‌گذارند. در مواردی گوش بچه را هم سوراخ می‌کنند و به نشانه غلامی حلقه‌ای از گوشش می‌آویزند. بسیاری از درختان نظرکرده در گوشه‌وکنار گیلان پارچه‌های دخیل زنان حاجتمند را بر شاخه‌های خود دارند، از جمله در روستای اصطلخ‌جان در دره سپیدرود رسم است که زنان «آلالو» یا گهواره‌ای کوچک از شاخه‌های نازک درخت نظر کرده‌ای که در کنار رودخانه است، درست می‌کنند، آن را به درخت می‌آویزند، تکه چوب کوچکی هم به نشانه نوزاد در آن قرار می‌دهند و به این امید دل می‌بندند که آلالوی کوچکی که به درخت آویخته‌اند، جنبش گهواره‌ای و بانگ نوزادی را در خانه‌شان در پی داشته باشد.
        علاوه بر فرزندخواهی، پسر داشتن نیز به لحاظ پایگاه بااهمیت مرد در جامعه، برای همه آرزوئی است که به صورتهای مختلف در آداب و مراسم عروسی و در باورها و اعتقادات مربوط به دوران بارداری و زمان تولد نوزاد، به چشم می‌خورد. سرخ‌روئی، زرنگی و چابکی و همه نیکوئیهای زن باردار را نشانه این می‌دانند که فرزند پسر به دنیا خواهد آورد. در سالهای پیش که عروس را با اسب به خانه داماد می‌بردند وقتی موکب عروس به خانه داماد می‌رسید، قبل از آنکه پیاده شود، یک پسربچه جلوی اسب سوار می‌کردند.   

        این رسم که در منطقه هشتپر و از جمله در روستای «نومندان» معمول بود، با تفاوتهائی در سایر نقاط گیلان هم وجود داشت و در یکی از مراحل مراسم عروسی پسربچه کوچکی را به نیت پسردار شدن عروس در کنار او می‌نشاندند. همچنین رسم است که برای پسردار شدن نذر می‌کنند به فرزند خود در روزهای محرم لباس سیاه پوشانده به سقائی وادارند و یا چنانکه گفته شد او را غلام یکی از امامان بنامند و بسیار موارد دیگر ...

        در هر صورت تولد نوزاد در همه جای گیلان و در میان قشرها و گروههای مختلف، به تناسب امکانات و بر حسب رسم هر محل با آداب و تشریفاتی همراه است. به دیدن می‌آیند، هدیه می‌آورند و به هر ترتیب قدم نورسیده را مبارک‌باد می‌گویند؛ در واقع تولد و حضور یک انسان دیگر را در جمع خود گرامی می‌دارند. ششمین و دهمین شب تولد نوزاد معمولا با جشن و سرور برگزار می‌شود. شب شش شب نامگذاری است و اگر نوزاد فرزند یا پسر اول باشد، مجلس با تفصیل بیشتری برگزار می‌شود. در دهمین شب تولد نیز نوزاد و مادرش را به حمام می‌برند و از آن شب او را در گهواره می‌خوابانند.

 

گازفورشان (دندون فروشون، گازویشون

     برای دندان درآوردن بچه در همه جای گیلان به تناسب بضاعت مالی خانواده مجلس میهمانی برقرار می‌کنند. این رسم علاوه بر گیلان تقریبا در تمام نقاط ایران معمول است. برای این میهمانی دانه‌هائی مانند گندم، برنج، نخود، لوبیا، عدس و غیره یعنی موادّ اصلی غذای مردم را می‌پزند و با آنها از میهمانان پذیرائی می‌کنند؛ مقداری نیز برای همسایگان می‌فرستند. جشن و میهمانی دندان درآوردن بچه در حوزه تالش به نامهای «گازویشون» و «گازفروشون» و در شرق گیلان به نام «دندون فروشون» موسوم است. مفهوم آن در هر سه ترکیب نثار کردن و فروپاشیدن دانه، به خاطر دندان درآوردن می‌باشد، و به نظر می‌رسد بن‌مایه آن‌گونه‌ای شکرانه و نثار فدیه باشد به مناسبت این‌که آن طفل توان غذا خوردن و تأمین نیروی جسمانی خود را به دست آورده است.


       در ماسال و شاندرمن و روستاها و آبادیهای آن منطقه برای «گازویشون» برنج و نخود را برشته می‌کنند و بچه را در میان میهمانان وسط حیاط یا اتاق روی سفره‌ای می‌نشانند و دانه‌های برشته را با نقل و کشمش و گردو و نظایر آنها در یک سینی یا طبق مخلوط می‌کنند و روی سرش می‌ریزند. خانواده‌های کم‌بضاعت در حیاط خانه مقداری برنج روی سر بچه می‌ریزند تا مرغ و خروسها بخورند.

        در دیلمان و روستاها و آبادیهای واقع در کوهستانهای شرق گیلان[ از جمله اشكورات ]، گندم، باقلی، عدس و لوبیا را می‌پزند و همراه با گردو و کشمش و تنقلات دیگر به میهمانان می‌دهند. خانواده‌های تهی‌دست این منطقه مقداری گندم می‌پزند و روی بام می‌ریزند که پرندگان بخورند. در کلشتر و گلدیان، گندم و نخود و لوبیا را با هم می‌پزند و آن را گندم‌پزه می‌نامند. مقداری از گندم‌پزه را به ماکیان می‌دهند و مقداری نیز برای همسایگان می‌فرستند. در برخی نقاط منطقه تالش برای گازویشونی آش شیر و برنج درست می‌کنند.

 

ختنه‌سوران‌

     ختنه‌سوران ترکیبی است از دو کلمه ختنه و سوران به معنی جشنی که برای سنت ختنه کردن برپا می‌شود. ختنه بریدگی غلاف سر آلت تناسلی پسران است و از نشانه‌های مسلمانی است. «در قاموس کتاب مقدس آمده، یکی از رسوم مشهور دین یهود می‌باشد و آن بریدگی گوشت غلفه هر فرزند نرینه است که هشت روز از تولدش گذشته باشد و این مطلب نشانه عهدی است که خداوند در میانه ابراهیم و ذریّه او گذارده، فورا خود و همگی اهل بیتش ختنه شدند.»[544]
       در گیلان ختنه‌سوران معمولا در صورت توانائی مالی خانواده و متناسب با آن طی تشریفات و جشن و میهمانی برگزار می‌شود. این مراسم در تمام نقاط گیلان بلکه تقریبا در تمام مناطق ایران عمومیت دارد.
ترکیب کلمه «ختنه‌سوران» و به زبان گیلکی «ختنه‌سورئون» خود حاکی از آن است که ختنه کودک همیشه با جشن و سور و سرور همراه بوده است. در ماسال و شاندرمن و آبادیهای اطراف آنها برخی کسان که در سنین پیری صاحب پسری می‌شوند، به خاطر اینکه شاید در عروسی فرزندشان زنده نباشند، در ختنه‌سوران به اصطلاح عروسی می‌گیرند، یعنی آن را با تفصیل یک عروسی برگزار می‌کنند. در جشنهای ختنه‌سوران نوازنده خبر می‌کنند و شام و ناهار می‌دهند و کسانی که به دیدن بچه می‌آیند معمولا هدیه‌ای هم می‌آورند.
گاهی برای بچه دوران هم می‌زنند یعنی پول جمع می‌کنند. تا قبل از گسترش شبکه راهها و توسعه درمانگاهها و بیمارستانها، کارهای درمانی و طبابت و از جمله ختنه کردن، در روستاها و شهرهای کوچک با سلمانیها بود. هنوز هم در دهکده‌ها و آبادیهائی که ارتباط کمتری با شهر دارند سلمانیها این وظیفه سنتی را بر عهده دارند.

       سلمانی بچه را در خانه ختنه می‌کند و اگر بخواهند بیش از یک بچه را همزمان در یک خانه ختنه کنند باید تعداد بچه‌ها فرد باشد. در غیر این صورت خروسی می‌کشند و سر تاج خروس را می‌برند. خارج از گیلان در برخی نقاط کشور تاق بودن سالهای عمر کودک نیز رعایت می‌شود؛ مثلا بچه را در پنج یا هفت سالگی ختنه می‌کنند. همچنین گفتنی است که سابقا پوست بریده شده را به حیاط مکتب‌خانه و مدرسه می‌انداختند تا بچه به درس و مشق و مدرسه علاقمند شود. اکنون در شهرها و حتی بسیاری از روستاهای گیلان کودک را در نخستین روزهای تولد ختنه می‌کنند و جشن و سروری به این مناسبت برگزار نمی‌شود.

 

آئین ازدواج‌

اشاره

خانواده هسته اصلی جامعه انسانی است و مراسم ازدواج در واقع جشن تولد یک خانواده و یک واحد جدید اجتماع می‌باشد. به همین سبب پیوند دو تن همیشه و در همه‌جا از حرمت و اهمیت خاصی برخوردار بوده است.

  
       عروسی بزرگترین و پرهیجان‌ترین مراسمی است که در طول زندگی یک فرد برگزار می‌شود و در شمار مراسم همه‌گیر جامعه است. مراسم عروسی در حقیقت جشن ورود یک زوج به مرحله‌ای از زندگی است که در آن عملا صاحب مسئولیتهای کامل اجتماعی می‌شوند. در روستاها و شهرهای کوچک معمولا همه افراد در مراسم عروسی شرکت می‌کنند. و حتی اگر در مراسم خاص آن مانند عقدکنان، عده خاصی دعوت شده باشند، باز هم قسمتهایی است که عمومیت دارد. در شهرهای بزرگ که شرایط و مقتضیّات خاص، پیوندهای خویشاوندی، طایفه‌ای و محلی را نسبتا سست کرده است، باز هم، عروسی در یک محدوده معین و کوچکتری نسبت به روستا همه را به خود می‌کشد و شور و شوقی برمی‌انگیزد.


         مراسم عروسی قسمتهای مختلفی را شامل می‌شود که ترتیب و کیفیت آن ممکن است در همه‌جا یکسان نباشد، همچنین در هرجا ممکن است آداب و رسمهای ویژه همان محل وجود داشته باشد؛ اما به هرحال مراحلی از مجموعه مراسم عروسی در شمار مشترکات یک حوزه فرهنگی است.


        انتخاب همسر، نخستین و اساسی‌ترین مرحله ازدواج است. در روستاها و حتی در شهرهای کوچک گیلان، که اغلب دارای ساخت کشاورزی- دامداری هستند، و زن و مرد در جریان کار روزانه مشارکت دارند، دختران و پسران، یکدیگر را خوب می‌شناسند و اغلب همسران خود را در جریان همین برخوردها و در مراسم عمومی همچون نوروز و محرم و عروسیها و در بازارهای هفتگی انتخاب می‌کنند.


      پسر در انتخاب همسر همیشه نقش اساسی دارد و معمولا دلبستگی به دختر مورد نظرش را با مادر خود درمیان می‌گذارد و از این طریق موضوع را به اطلاع پدر می‌رساند. ممکن است پدر و مادر، به دلایلی از جمله ناهماهنگی شأن و منزلت دو خانواده، اختلافات خانوادگی و طایفه‌ای، نامناسب تشخیص دادن دختر و یا به سبب اینکه دختر دیگری از خویشاوندان را برای فرزند خود در نظر گرفته‌اند با انتخاب او مخالفت کنند. اما کمتر اتفاق می‌افتد که پدر و مادر بتوانند نظرشان را بقبولانند، بخصوص طی یکی دو دهه اخیر به سبب تغییراتی که در وضع جامعه و خانواده‌ها پدید آمده است، از میزان وابستگی پسران به خانواده کاسته شده و استقلال رأی بیشتری در انتخاب همسر پیدا کرده‌اند.

 
        در مورد دختران هم وضع تقریبا به همین منوال است. و به‌هرحال پدر و مادر در انتخاب همسر برای فرزندانشان بیشتر نقش مشاور و تأییدکننده و نه تعیین‌کننده داشته و دارند. قابل توجه است که در منطقه تالش تا دو سه دهه پیش در صورت مخالفت پدر و مادر هریک از طرفین، پسر دختر را وادار به فرار از خانه می‌کرد و او را به خانه دائی یا یکی از نزدیکانش می‌برد و با هم ازدواج می‌کردند و پس از مدتی که گاه تا چند سال طول می‌کشید پدر و مادر آنها را بازمی‌خواندند. این‌گونه ازدواجها بخصوص در مناطق جنگلی تالش هر سال چند مورد اتفاق می‌افتاد.


این نکته نیز گفتنی است که قبلا در شهرهای بزرگتر که خانواده‌ها برای یکدیگر شناخته شده نبودند، پیشنهاد و شناسائی دختران غریبه معمولا توسط واسطه‌هایی انجام می‌شد که بیشتر مشاطگان، سلمانی‌ها و کارگران حمام بودند. و امروزه هم با کم‌وبیش تفاوتهایی، به اقتضای روز، وضع به همین ترتیب است.


از نکات جالب مربوط به ازدواج در غالب نقاط گیلان به‌ویژه در مناطق روستایی یکی آن است که پیوند دو خانواده اصولا با یاری و همکاری در کار و زندگی آغاز می‌شود. تأملی در قسمتهای مختلف این مراسم نشان می‌دهد که اگرچه از جهت مالی دادوستدهائی در قالب هدایای مختلف بین دو خانواده صورت می‌گیرد، که البته بخش عمده آن جنبه کمک به عروس و داماد را دارد، اما همکاریهای مختلف بسیار چشمگیر است.


پسران در شالیکاری، دروی شالی، کلش ریختن بام خانه‌ها، دروی گندم و سایر کارهای کشاورزی و باغداری، دامداری، نوغان‌داری و غیره که بر عهده مردان است به کمک پدر نامزد خود و به اصطلاح به «یاوری» می‌روند. دامادها معمولا این کار را بعد از ازدواج نیز ادامه می‌دهند. در ماسال و روستاهای اطراف آن، هنگام دروی شالی، پسر عده‌ای از دوستانش را جمع می‌کند و به یاوری پدرزنش می‌برد. برای دختران نیز رسم یاوری دادن به خانواده داماد، در برخی کارها از جمله در شالیکاری و چای‌چینی معمول است که «گیشه یاوری» نامیده می‌شود. دختری که نامزد دارد هنگام شالیکاری به اتفاق چند تن از دوستان و همسالانش به یاوری مادر نامزدش می‌رود؛ معمولا مادر برای این روز هدیه‌ای هم تهیه دیده است که به عروسش می‌دهد. یاوری رفتن عروس اغلب با دایره زدن و ترانه‌خوانی و آوازهای دسته‌جمعی دختران همراه است.
جوکول‌کشی  نیز   از کارهائی است که یاوری دختران را می‌طلبد.

     هیزم آوردن برای شام عروسی از جمله رسمهائی است که همکاری جمعی را موجب می‌شود و به جشن یک تعلق جمعی می‌دهد. 


خوشه نیمه‌رس شالی است که تازه دانه بسته است. سنبله‌هایش را از غلاف ساقه می‌کشند، دسته می‌کنند و دانه‌اش را روی آتش برشته می‌کنند و به آن شکر و ادویه می‌زنند، تحفه‌ای است که قدیم برای اربابان می‌بردند و نوعروسان و دختران نامزددار برای خانواده شوهرشان تهیه می‌دیدند.


جوکول‌کشی نوعروسان در روستاهای اطراف لاهیجان و شرق گیلان تفصیل بیشتری دارد. در روستاهای بالامحله و پایین‌محله پاشاکی سیاهکل، جوکول‌کشی که «جوکول قندزنی» نامیده می‌شود، با یاوری زنان هردو خانواده انجام می‌گیرد. به این ترتیب که کار چیدن خوشه‌ها با عروس و همراهانش می‌باشد و برشته کردن و درست کردن آن با زنان خانواده داماد است؛ برای این کار قبلا خبر می‌دهند و به خانه عروس می‌روند.


تهیه هیزم و به اصطلاح «هیمه‌بار» برای مجلس عروسی، از جمله مواردی است که در تمام مناطق گیلان با همکاری جمعی انجام می‌شود. معمولا دوستان داماد و در بسیاری روستاها، همه جوانان محل الاغها و قاطرهایشان را راه می‌اندازند و به اتفاق برای تهیه هیزم به جنگل می‌روند. بخشی از هیزم را به خانه عروس و بخشی را هم به خانه داماد می‌برند، در نقاط کوهستانی، جوانان همه روستاها و آبادیهای نزدیک که با یکدیگر ارتباط دارند، برای هیمه‌بار عروسی به یاوری می‌روند. زنگهای پرسروصدائی که برای هیمه‌بار به گردن حیوانات می‌بندند، ورود آنها را به آبادی با شور و شادی همراه می‌کند.
کارهای زنانه مجلس عروسی مانند پاک کردن برنج نیز معمولا با یاری دختران و زنان دو خانواده و خویشان و همسایه‌ها و اهل محله و آبادی انجام می‌گیرد.


از جمله شنیدنی‌ترین رسمهائی که با یاوری ارتباط پیدا می‌کند رسمی است که در گوری محله لیشک از روستاهای نزدیک سیاهکل معمول است. در این روستا ممر معاش مردم کشاورزی و گاوداری است. در فصلی که درختان برگ دارند، کشاورزان هرروز صبح گاوهایشان را از خانه بیرون می‌کنند و برای خوراک آنها سرشاخه‌های درختان را با داس می‌زنند و به زمین می‌ریزند. این کار را در اصطلاح محل «ایجین زئن» می‌نامند. تا سالیانی پیش در این روستا رسم بود که اگر پسری دل به مهر دختری می‌بست، سحرگاه وقتی خانواده دختر گاوهایشان را بیرون می‌فرستادند، بالای درختی می‌رفت و برای گاوها ایجین می‌زد. وقتی پدر دختر به سرکشی گاوهایش می‌رفت با دیدن او پی به موضوع می‌برد. به خانه می‌رفت و به زنش می‌گفت که فلان پسر برای.


دخترمان «پیش‌ایجین» آمده است و در صورت موافقت، زن خانه همان روز غذائی تهیه می‌دید و کسی را سراغ پسر می‌فرستاد و او را برای ناهار دعوت می‌کرد. دختر اگر گوشه چشمی به پسر داشت با بیرون رفتن از خانه موافقت خود را اعلام می‌کرد.[545]
پس از مرحله انتخاب و تأیید، خواستگاری به‌طور رسمی انجام می‌شود.
خواستگاری را در گیلان «زن‌خواهی» می‌نامند. در برخی نقاط اصطلاحات دیگری هم برای آن به‌کار می‌برند، مانند «ایلچی» در نومندان تالش و «قاصد» در دیلمان. در مجلس خواستگاری معمولا بزرگتران و ریش‌سفیدان شرکت دارند. تعیین مقدار شیربها و مهریه، قرار مجلس عقد و تهیه صورت لوازم آن و سایر قرارهای مربوط به انجام مراسم، در همین مجلس مطرح و درباره آن تصمیم‌گیری می‌شود. در بعضی نقاط خواستگاری در دو مرحله انجام می‌گیرد.
در مرحله اول زنان برای نظرخواهی می‌روند و در صورت توافق خواستگاری رسمی انجام می‌شود.

 

 

عقدکنان:

مجلس عقد در خانه عروس برگزار می‌شود. لوازم مجلس عقد را معمولا در خوانچه می‌چینند و به خانه عروس می‌فرستند. در روستاهای کوهستانی دیلمان آنچه را که برای عقد خرید کرده‌اند، بار چند قاطر می‌کنند و قاطرها را زنگ می‌بندند و با ساز و نقاره همراه می‌کنند. کفش و لباس عروس، آئینه و چراغ، کله‌قند و شیرینی، عسل و نبات و برنج و روغن و غیره و نیز قرآن مجید، از جمله لوازمی است که برای مجلس عقد فرستاده می‌شود.
روز عقد باید حتما یک روز خوب باشد، وقت آن را قبلا تعیین می‌کنند.
علاوه بر آن رواها و نارواهای بسیار برای لحظه عقد رعایت می‌شود. سفره عقد را باید زنی خوشبخت بچیند، گره زدن پارچه و نخ، بستن چاقو و کارهایی نظیر آن، در لحظه‌ای که خطبه عقد خوانده می‌شود، ممکن است پیامدهای ناخوشایندی داشته باشد. بنابراین با دقت حضور افراد را در مجلس عقد مراقبت می‌کنند. بخصوص اگر زمینه‌های اختلافی هم وجود داشته باشد.
عروس هم فورا بله نمی‌گوید. معمولا زنان حاضر در مجلس به جای او به عاقد جواب می‌دهند که عروس رفته درو، رفته صحرا، رفته گل بچیند و پاسخهائی نظیر اینها، پس از سه یا پنج بار، بله می‌گوید و صدایش در هلهله و کف‌زدنها
و مبارک‌باد زنان گم می‌شود. رسمها و اعتقادات و باورهای مربوط به مجلس عقد تقریبا در تمام گیلان همانند است.
بعد از عقد نوبت مجلس شیرینی‌خوران است که ممکن است در همان روز، فردا یا دو سه روز دیگر و یا مدتی بعد باشد. مجلس شیرینی‌خوران هم در خانه عروس برگزار می‌شود و معمولا شب شیرینی‌خوران داماد در خانه عروس می‌ماند. در برخی نقاط، ماندن داماد در خانه عروس موکول به مجلس دیگری است که «پاکشون» یا «دومازن‌مارون» نامیده می‌شود و قبل از برگزاری این مجلس داماد حق رفتن و ماندن در خانه نامزدش را ندارد. در این مجلس برای ماندن داماد بنابر رسم باید بهانه‌ای پیدا شود. معمولا همراهان داماد یکی‌یکی می‌روند و او تنها می‌ماند. در ماسال آخر شب یک نفر کفش داماد را در جائی پنهان می‌کند. گم شدن کفش گفت‌وشنودها و شوخی‌های شیرینی را به دنبال دارد و سرانجام داماد شب را در خانه عروس می‌گذراند و به این ترتیب پای او به خانه نامزد عقدکرده‌اش باز می‌شود.
فاصله زمان عقد تا عروسی، که دوران نامزدی هم نامیده می‌شود، ممکن است زمان کوتاهی باشد و یا تا حدود یک سال یا بیشتر طول بکشد. طی این دوران خانواده عروس به تهیه جهاز می‌پردازند و در مراسم نوروز و عید قربان و شب چله زمستان و غیره دو خانواده هدایائی برای یکدیگر می‌فرستند و در کارها به یاری هم می‌روند، بخصوص داماد در این مدت یار و همکار جدی پدرزن است.

 

 

 

 

حنابندان:

حنا بستن نشانه شادی است و به همین لحاظ عمده‌ترین نشانه سوگواری خودداری از حنا بستن است و کسی را که بخواهند از عزا درآورند برایش حنا می‌برند، حتی گوسفندی را که برای روز عید قربان و یا شب چهارشنبه‌سوری به خانه عروس می‌فرستند حنا می‌بندند تا خوش‌شگون باشد و شادی به همراه برد. حنابندان یکی از مهمترین مراسم عروسی است که به تفاوت در تمام نقاط گیلان انجام می‌شود و معمولا شب قبل از عروسی صورت می‌گیرد.


در روستاهای اطراف رودبار، از جمله در گلدیان، از خانه داماد مجمعه‌ای حاوی حنا و شیرینی و نان و آینه و آب و شمع و میوه به خانه عروس می‌فرستند و به همین ترتیب مجمعه‌ای هم از خانه عروس به منزل داماد می‌برند و دست و پای داماد و کف دست عروس را حنا می‌گذارند. در ماسال و روستاهای اطراف آن در خانه عروس حنا را در ظرفی خیس می‌کنند، دست و پای عروس را حنا می‌گذارند و دستمالی را هم که مقداری حنا در آن گذاشته‌اند، کف دست داماد قرار می‌دهند. حاضران نیت می‌کنند و از حنای کف دست داماد برمی‌دارند. در نومندان هشتپر شب حنابندان سر و صورت داماد را اصلاح می‌کنند، انگشتش را حنا می‌گذارند و سپس شمعی روشن در ظرف حنا قرار می‌دهند و آن را دور می‌گردانند و برای داماد پول جمع می‌کنند.

در دیلمان زن آرایشگر کف دست عروس را حنا می‌بندد و برایش شعرهای حناسری می‌خواند و در هر بند آن زنان مبارکباد می‌گویند. در منطقه شرق گیلان و در نقاط کوهستانی رسم است که هنگام حنابندان شخصی پشت سر داماد می‌ایستد و اشعار حناسری را به آهنگ مخصوص می‌خواند. این اشعار معمولا به زبان فارسی است. و نمونه‌هائی از آنها به شرح زیر است:
ابتدا از کوری چشم عزازیل رجیم‌می‌گشایم لب به بسم الله رحمان رحیم
اول به تو ای مرشد فرزانه سلام‌من بعد به ساکنان این خانه سلام
اول ز همه مردم دانا رخصت‌وز اهل کمال و اهل معنا رخصت
بی‌رخصت اهل معرفت دم نزنم‌از صحن ثری تا به ثریا رخصت
-*-
ز حسن نیم‌رنگ یار بزمم روشن است امشب‌اگر مجنون شوم منعم مکن حق با من است امشب
ز ناوکهای مژگانت فکندی زان کمان‌ابرودلم چون خانه زنبور روزن روزن است امشب
جفا کردم شکستم شیشه حب رفیقان راتو هم ظرف گلی بشکن که بشکن‌بشکن است امشب
به فرقم تیر اگر بارد، سپر بر سر نیاندازم‌مرا دست تو بر گردن دعای جوشن است امشب
چنانم رخصتم دادی که بر دستت حنا بندم‌به دل گفتم که یا رب موسم گل چیدن است امشب

چه خوش بینم حنا را در میان مجمع زرین‌یقین دانم حنابندان آن سیمین‌تن است امشب
-*-
یا رب که تو را فرصت الّاهی بادبدخواه تو را تیر سحرگاهی باد
هرکس که تو را بیند و شادی نکندبر روی زمین تپیده چون ماهی باد
یا رب که تو را تاج به تارک باداهمراه تو یاسین و تبارک بادا
در عرش برین فرشته‌ها می‌گویندایام عروسیت مبارک بادا
شعرهای حناسری در میان کف زدن و مبارک‌باد و هلهله و شادی اهل مجلس به پایان می‌رسد.

 

گیشه‌بری [ بردن عروس به خانه داماد ]:

بردن عروس به خانه داماد و به اصطلاح «گیشه‌بری» پرهیجان‌ترین قسمت از مراسم عروسی و نقطه اوج این مراسم است. هنگام بردن عروس صدای ساز و نقاره و کف زدنها و بانگ شادی و ترانه‌خوانی و مبارکباد همه فضا را پر می‌کند. اگرچه امروزه در شهرهای گیلان هم صدای بوق ماشینها جای اینها را گرفته است، اما در برخی روستاها هنوز عروس را با همین تشریفات به خانه داماد می‌برند. برای این کار عده‌ای از خویشان نزدیک داماد به خانه عروس می‌روند و عروس را که آرایش کرده‌اند، موهایش را چتر- زلفی زده و لباس عروسی پوشانده‌اند، پارچه‌ای توری روی سرش می‌اندازند و در میان هلهله و شادی زنان و دختران، پدرش او را از زیر قرآن می‌گذراند.


خارج شدن عروس از خانه پدری اغلب با گریه و ناراحتی او و مادر و خواهرانش همراه است. برای عروس این لحظه، لحظه خداحافظی با دوران نوجوانی و شادیها و غمهای دخترانه است. دورانی که برایش سرشار از خاطرات بوده است؛ خاطرات تلخ و شیرین، در هرصورت خداحافظی با این یادها، برای لحظاتی شادیهای جشن عروسی را از یاد او می‌برد، که البته چندان نمی‌پاید و وقتی پا از خانه بیرون می‌گذارد، در میان صلوات و هلهله و کف زدنهای مردم و صدای ساز و نقاره و شادی ترانه‌های عروسی محو می‌شود. اما گوئی در ضمیر فرهنگ جامعه نیز این شادی با دل‌نگرانی و تشویش همراه است و بنابر رسم به انحاء مختلف برای عروس بخت و اقبال آرزو می‌کنند؛ در شرق گیلان نهالی را که از خانه پدرش کنده‌اند، همراهش می‌کنند و این نهال را عروس و داماد با هم در حیاط خانه داماد می‌نشانند؛ در برخی روستاها مادر عروس پای خروسی را که از مادر داماد گرفته با رشته‌های رنگین ابریشمین به پای مرغی می‌بندد و آن مرغ و خروس را با عروس همراه می‌کنند تا در خانه داماد بند از پای آنها برگیرند و در لانه‌ای که آماده کرده‌اند جایشان دهند؛ در خیلی از نقاط نان و آرد در سفره‌ای به کمر عروس می‌بندند، تا با خود خیر و برکت به همراه داشته باشد. به این ترتیب عروس عازم خانه بخت می‌شود. اما قبل از آنکه پا از خانه بیرون بگذارد، در هرجا بنابر رسم برادر یا دائی عروس جلوی در را می‌گیرند و در سری (در ماسال) و دائیانه (در نومندان و شرق گیلان) می‌گیرند، و این مبلغ پولی است به تناسب شرایط مالی و بر حسب روابط خانواده‌ها، که متقابلا آنها را هم به بردن هدیه‌ای موظّف می‌کند. عروس زیر باران شاباش نقل و پول و گل، پا از خانه بیرون می‌گذارد و آبی که زیر پایش می‌ریزند، بدرقه راهش می‌شود.


اگر راه خانه داماد نزدیک باشد، عروس را پیاده می‌برند و اگر راه دور باشد، مرکبش اسبی خواهد بود مزیّن و آراسته که البته باید نر و اخته نکرده باشد. در مسیر راه آینه و چراغ جلوی عروس می‌برند، اسفند دود می‌کنند، می‌رقصند، مبارکباد می‌خوانند و نوازندگان هم با صدای ساز و نقاره جمع را همراهی می‌کنند. جلوی خانه هرخویش و آشنایی که بر سند اهل خانه شربت و شیرینی می‌دهند، برنج و نقل و پول شاباش می‌کنند و آب زیر پای عروس می‌ریزند، در برخی نقاط شمع و چراغ جلوی عروس می‌آورند، قربانی می‌کنند و در تمام مسیر نوازندگان با صدای سرنا و نقاره جمع را همراهی می‌کنند. در مناطق شرقی گیلان و در آبادیها و روستاهای کوهستانی دیلمان، عروس از هرجوی آب روان که بگذرد، بخشی از مهریه‌اش را به حضرت فاطمه زهرا می‌بخشد و جمع این بخششها را از مهریه او کسر می‌کنند. در نیمه راه داماد با دو تن همراهش، ساقدوش و سلدوش، به پیشباز عروس می‌آیند و داماد یک نارنج، پرتقال، سیب و یا تکه‌ای قند به طرف عروس پرتاب می‌کند که هم برکت‌خواهی و طلب نیکبختی در آن نهفته است و هم سایه‌ای محو از جدالها و کشمکشهای معمول در این مراسم، در زمانهای کهن را در خود دارد.


نمودهای دیگری از این موضوع در مراسم عروسی در نقاط مختلف گیلان و در سایر مناطق ایران دیده می‌شود. از جمله در اغلب نقاط گیلان رسم است که هنگام بردن عروس، کسانی که از خانه داماد آمده‌اند سعی می‌کنند چیزی از خانه عروس بدزدند و متقابلا خانواده عروس با دقت مراقبند تا کسی به این کار موفق نشود و اینها در حاشیه مراسم عروس‌بران (گیشه‌بری) لطف و شیرینی و هیجان خاصی به آن می‌دهد و گهگاه بگومگوهائی را هم در پی دارد.


در بیشتر نقاط گیلان هنگام رسیدن عروس به خانه داماد رسمی داشتند که امروزه حتی در جاهائی که آئین عروسی را با تشریفات سنتی آن برگزار می‌کنند، انجام نمی‌شود. رسم چنین بود که مادر داماد وقتی عروسش به در خانه می‌رسید، با دو قاشق چوبی جلوی عروس شروع به رقص چوب می‌کرد و این رقص را آنقدر ادامه می‌داد و آنقدر قاشقها را بر هم می‌کوفت تا یکی از دو قاشق بشکند و آنوقت قاشق شکسته را از بالای سر عروس به پشت‌بام خانه پرتاب می‌کرد و هنگامی که او مشغول رقصیدن بود جوانان آرد به صورتش می‌پاشیدند.


قاشق چوبی را جای‌جای در مراسم سنتی گیلان و نیز سایر مناطق ایران می‌بینیم. و هرجا هست، یا مسئله آب است و یا برکت‌خواهی و به هرصورت با زنان مربوط می‌شود. در روستای ناصرکیاده لاهیجان، وقتی عروس از جلوی خانه خویشان نزدیک عبور می‌کرد، علاوه بر شاباش و پذیرایی با نقل و شیرینی یک قاشق چوبی هم در دستمالی که به کمر عروس بسته شده بود قرار می‌دادند و در روستاها و آبادیهای اطراف رودبار از جمله مراسمی که برای باران‌خواهی دارند ساختن و گرداندن عروسک باران است که آن را با قاشق چوبی درست می‌کنند و در بعضی از روستاها آن را «کتراگلین» می‌نامند و «کترا» به معنی قاشق و ملاقه چوبی است و گلین به زبان ترکی عروس را
گویند. عروسک باران را زنان درست می‌کنند و زنها و بچه‌ها در کوچه‌ها می‌گردانند.


دور از ذهن نیست که قاشق چوبی در اصل و بنیاد خود عروسکی چوبی بوده باشد؛ عروسکی نمادین؛ نماد وجودی والا و منشأ خیر و برکت. قاشق چوبی را در رسم عروس‌بران ناصرکیاده لاهیجان به دستمالی که به کمر عروس بسته است فرومی‌کنند و این دستمال در اغلب نقاط حاوی نان یا آرد است. در «نومندان» در آن خیرچورک (نان برکتی) قرار می‌دهند. و آنجا که مادر داماد عروسش را با رقص چوب استقبال می‌کند، اگرچه قاشق می‌شکند، که اگر شیئی متبرک بوده باشد، نباید بشکنند، امّا همراهی آن با آردپاشی قابل توجه است. آرد را هم بر سر و صورت آن مادری که به‌کار آئینی مشغول است می‌پاشند. اگرچه آرد هم حرمت دارد و نباید زیر پا ریخته شود و تکّه نان پخته- شده از آن را اگر بر زمین افتاده باشد برمی‌دارند، بر دیده می‌نهند و به کناری می‌گذارند تا پای بر آن نهاده نشود. در واقع در اینجا شکستن آن قاشق- و احتمالا عروسک- و پاشیدن آرد، نه حرمت‌شکنی، که گونه‌ای نیازخواهی است که به هرحال تغییر شکل پذیرفته است. همچنین قاشق یا «کترا» ئی که با آن عروسک باران می‌سازند، وسیله تمنای باران و برکت است و در تمام موارد یادشده، زنان و دختران دست‌اندرکار ساختن و پرداختن آن هستند که با توجه به برخی نشانه‌های دیگر در همین مراسم، قابل ملاحظه است.


ورود عروس به خانه داماد آداب و رسمهای گوناگونی دارد که در همه آنها از عروس خانواده با دادن هدیه‌ای استقبال می‌شود و در اغلب نقاط پس از پا نهادن به درون خانه بخت، عروس و داماد به اتفاق دور حوض یا چاه آب خانه می‌گردند، و عروس سکه‌ای نثار آن می‌کند. اگر در خانه‌ای حوض نداشته باشند، طشت آبی در میان می‌گذارند و آن را بدل از حوض و چاه آب قرار می‌دهند.


همزمان با بردن عروس و یا پیش از آن جهاز (جهیزیه) را نیز در خوانچه‌هائی که بر سر می‌گیرند به خانه داماد می‌برند و هرچیز را در جای خود می‌چینند و اگر راه دور باشد، با الاغ و قاطر حمل می‌کنند. در بعضی نقاط قبل از بردن جهیزیه آن را به تماشا می‌گذارند و زنان و دختران به «جهاز تماشا» می‌آیند. معمولا اقلام جهیزیه را قبل از بردن صورت می‌گیرند.

 

 

   

 

  مراسم جشن عروسي روح الله حسين نيا اشكوري و يادآوري از سنت هاي زيباي ما در روستاي بورچاله گوشه اي زيبا در اشكور   [از وبلاك  اشكوركياسه eshkvar-kiaseh.oldblog.ir

 

 

 

مراسم روز دوم يا سوم ديدن عروس و داماد[عروس تماشا]


پس از برگزاری مراسم شب عروسی، روز دوم یا سوم همه به دیدن عروس و داماد و به اصطلاح «عروس تماشا» می‌روند و بین عروس و نزدیکان دو خانواده، به تفاوت رسم در هرجا هدایایی ردوبدل می‌شود.
در ماسال سابقا دختران عرقچینی به سر می‌گذاشتند که وجه تمایز دختران و زنان بود و دختری که عروس می‌شد، با همین عرقچین به خانه داماد می‌رفت و در آنجا در روز دوم یا سوم عروسی، مادر یا خواهر داماد آن را از سرش برمی‌داشت و هدیه‌ای به او می‌داد. در شرق گیلان تفاوت دختران و زنان از چتر زلف معلوم می‌شد و مشاطه شب قبل از عروسی زلف عروس را چتری می‌زد.

 

آداب و مراسم مرگ و سوگواری‌

بنابر اعتقاد به وجود جهانی دیگر و زندگی پس از مرگ که به اشکال مختلف در تمام ادیان جهان وجود دارد، در هرجا آئینها و رسمهای خاصی در مرگ افراد برگزار می‌شود. این آئینها مبتنی بر اعتقادات و دستورات دین و مذهب رایج و متأثر از باورهای بازمانده از ادیان و مذاهب پیشین هستند. در برگزاری این مراسم دو هدف مورد نظر است؛ یکی طلب آمرزش و آرامش برای روان شخص درگذشته (جنبه اعتقادی) و دیگر همراهی و همدردی با بازماندگان و حفظ احترام و رعایت شئون خانواده (جنبه اجتماعی).
در گیلان نیز آئینها و رسمهای سوگواری خارج از اصول یادشده نیست.


همگونی نسبی مبانی اعتقادی در بعد زمانی و در گستره مکانی و پیشینه تقریبا مشترک، موجب شده است که همه نقاط گیلان سنتهای همانندی در برگزاری این مراسم داشته باشند.


در گیلان بخصوص در شهرهای کوچک و روستاها، هنوز خبر مرگ از آن هرکس و در هر موقعیتی باشد، گرد غم بر محلّه‌ای از شهر و یا تمام یک روستا می‌پاشد و همه را به همدردی و یاری سوگواران فرامی‌خواند. همه در برداشتن و تشییع و به خاک‌سپاری همکاری و همراهی می‌کنند. مرده را که به خاک سپردند با سوگواران تا خانه همراه می‌شوند؛ نزدیکان می‌مانند و بقیه خداحافظی می‌کنند. در منطقه تالش بالای سر مرده یک درخت و معمولا درخت «آزاد» می‌کارند. آزاد درخت مورد احترامی است و آزادهای کهنسال در این منطقه احترامی آمیخته به تقدس دارند. به‌جز آزاد، درخت کیش (شمشاد) و انار هم بالای گور کاشته می‌شود. روی گور را با قلوه‌سنگهای رودخانه‌ای سنگ‌چین می‌کنند و تخته‌سنگی کوتاه به حالت قائم بر بالای گور قرار می‌دهند. در دیلمان پیش جنازه به گورستان می‌فرستند، که معمولا نان و حلوا است و پس از به خاک‌سپاری در غروب همان روز به عنوان خیرات پلو می‌پزند و پخش می‌کنند. این پلو را «شب غرب» می‌نامند. در ماسال در جائی که مرده را شسته‌اند تا سه شب چراغ روشن می‌کنند. دیلمانیها سه تا نه شب سر قبر چراغ می‌گذارند و در نومندان سابقا بر سر مزار چادر می‌زدند و یک نفر سه روز در آنجا قرآن می‌خواند.


به هرحال در همه‌جا پس از به خاک‌سپاری به تدارک مجلس سوگواری که تا سه روز به طول می‌انجامد و نیز تهیه مقدمات برگزاری مجلس ختم مشغول می‌شوند. مجلس ختم مردانه است و در مسجد برگزار می‌شود؛ اما در برخی نقاط در خانه هم ختم می‌گیرند. در سالهای اخیر ختم زنانه نیز بخصوص در شهرها کم‌وبیش معمول شده است. امروزه در شهرها وقت و محل مجلس ختم را با اعلامیه‌هائی که به درودیوار می‌چسبانند به اطلاع مردم می‌رسانند. مجلس ختم را معمولا در روز سوم می‌گیرند. در این مدت آشنایان و نزدیکان برای همدردی و گفتن تسلیت و سرسلامتی به دیدن صاحبان عزا می‌روند، وابستگان و دوستان نزدیکتر شبها نیز در آنجا می‌مانند و می‌کوشند تا خانواده عزادار جای خالی ازدست‌رفته خود را کمتر احساس کند. سابقا تا سه روز مجلس ترحیم می‌گرفتند و روز سوم روز ختم آن بود. هنوز هم در برخی روستاها به همین ترتیب عمل می‌کنند.

ختم با اجازه بزرگتر مجلس و با تلاوت آیاتی از سوره الرحمن پایان می‌گیرد و پس از روضه و فاتحه‌خوانی عده‌ای، خانواده عزادار را تا خانه همراهی می‌کنند و در آنجا با چای و خرما پذیرائی می‌شوند.
روز سوم به اصطلاح «خرج» می‌دهند و بر حسب استطاعت خانواده عده‌ای و یا همه را برای ناهار نگهمیدارند یا از قبل دعوت می‌کنند. در صورتی که توانائی مالی نداشته باشند به همان مجلس ختم اکتفا می‌شود. گرفتن مجالس هفتم، چهلم و سال هم مرسوم است و از این میان چهلم نسبتا عمومیت دارد.
این مجالس سر قبر برگزار می‌شود. در دیلمان سابقا بعضی خانواده‌ها پنجم و نهم هم می‌گرفتند.
امروزه نشانه عزاداری در شهرها و به‌ویژه در شهرهای بزرگتر مثل رشت و لاهیجان، بیشتر پوشیدن لباس سیاه و شرکت نکردن در مجالس عروسی و شادی است. مدت سوگواری به تناسب قرابت بازماندگان با مرده تفاوت می‌کند. معمولا مدت مزبور برای زنان از چهل روز تا یک سال و برای مردان از یک هفته تا چهل روز است. اما در جامعه سنتی گیلان پوشیدن لباس سیاه چندان رسم نبود، و عمومیت نداشت. در روستاها فقط یک تکه لباس سیاه می‌پوشیدند و یا تنها از پوشیدن جامه‌هائی به رنگهای سرخ و شاد پرهیز می‌کردند. عمده‌ترین نشانه سوگوار بودن خودداری از حنا بستن و اجتناب از حضور در مجالس عروسی و شادی بود. مردان عزادار دگمه یقه خود را باز می‌گذاشتند و سر و صورت را اصلاح نمی‌کردند. پس از برگزاری مجالس ختم بزرگترها و ریش‌سفیدان به آنها تکلیف می‌کردند که دگمه یقه خود را ببندند. برای زنان سوگوار در پایان مدت عزاداری حنا می‌فرستادند و یا آنها را به حمام می‌بردند و برایشان حنا می‌گذاشتند؛ همچنین در روز عید برای خانواده عزادار حنا می‌بردند که از سوگ درآیند. در ماسال در پایان مجلس عزاداری بزرگترها پارچه‌ای رنگی روی شانه زنان صاحب‌عزا می‌انداختند.


بسیاری از این آداب و رسمها هنوز هم رعایت می‌شود.
به احترام خانواده سوگوار اهالی محل تا مدتی و معمولا تا چهلم از برگزاری مجالس عروسی و شادمانی خودداری می‌نمایند و اگر اتفاقا مقدمات مجلس عروسی از قبل آماده شده باشد با اجازه صاحب‌عزا و بدون سروصدا آن را برگزار می‌کنند. به نسبت شأن و منزلت اجتماعی مرده و خانواده او ممکن است یک یا چند محله یا روستا موارد بالا را رعایت کنند. اما حتی اگر مرده از پائینترین قشرهای جامعه هم باشد دست‌کم همسایگان و آشنایان و اهل محل در سوگ او شرکت می‌کنند.

منابع :

-- كتاب گيلان جلد سوم نوشته اصلان عرباني

--- eshkvar-kiaseh.oldblog.ir--وبلاگ اشكور كياسه

 

 

تهيه و تنظيم : اسماعيل اشكور كيايي م 1348 سپارده