عيد نوروز و چهارشنبه سوري و سيزده بدر و شب چله ... در گيلان

در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردین‌ماه در آغاز بهار شروع می‌شود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان می‌یابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز می‌شود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر می‌گیرد.


منظور از آئین‌ها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار می‌شود، آن آئین‌ها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است. مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار می‌شود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمی‌پردازیم.

***********************************************************

 

نوروز و مراسم آن‌
 

 

از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع می‌کنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند و از نوروزی‌خوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.

*******************************************************

 

نوروزی‌خوانها:
 

 

در اولین روزهای اسفندماه از راه می‌رسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شب‌هنگام حرکت می‌کردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.
در کوچه‌ها می‌گردیدند، به هر خانه‌ای سر می‌زدند، می‌رقصیدند، شعر می‌خواندند و شیرین‌زبانی می‌کردند. گروه نوروزی‌خوانها غالبا از سه نفر تشکیل می‌شد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر می‌خواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع می‌شد:
فصل بهاران آمده‌گل در گلستان آمده

مژده دهید ای دوستان‌نوروز سلطان آمده


و آن دو نفر دیگر تکرار می‌کردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیه‌های مردم را در آن جمع می‌کرد. شاخه‌هائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانه‌ها می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند. مردم آمدن نوروزی‌خوانها را به خانه خود خوش‌شگون می‌دانستند و به آنها برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه می‌دادند.


نوروزی‌خوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی می‌بخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا می‌نمودند.

شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان می‌افزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.
گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه.

از این‌گونه:
به حق سوره یاسین و عمران‌به حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدان‌بلا را دور از این خانه بگردان
نوروزی‌خوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب می‌شناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال می‌سرودند نام یک‌یک پسران هر خانه را می‌آوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت می‌نمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا می‌کردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب می‌نمودند.

برای صاحبخانه‌ای هم که ناخن‌خشکی می‌کرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزی‌خوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی می‌نمودند.

**********************************************************

 

 

عروس‌گوله:
 

 

گروه عروس‌گوله یا عروسی‌گوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروس‌گوله نمایشگونه‌ای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) بر سر می‌نهاد، زنگ و زنگوله‌هائی به خود می‌آویخت و چماقی هم به دست می‌گرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی می‌آراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو می‌نامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشید، بازی می‌کرد.


     موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار می‌شد کشتی بگیرند. غول پیروز می‌شد و همراه نازخانم، رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد. گروه عروس‌گوله شامل شش هفت نفر می‌شد و بقیه عبارت بودند از فانوس‌دار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم».

     این گروه معمولا چند روز پس از نوروزی‌خوانها ظاهر می‌شدند. آنها هم شبها حرکت می‌کردند و در هر خانه که بازی می‌کردند از صاحبخانه هدیه‌هائی می‌گرفتند، که مانند هدایای نوروزی‌خوان‌ها عبارت بود از برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروس‌گوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند.

   این‌گونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب مناطق ایران و حوزه‌های فرهنگی همجوار وجود دارد. نمایش سنتی «عروس‌گوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» می‌نامند.[ در مناطق اشكورات واقع در شرق گيلان هم پير بابو مي گويند البته از واژه عروس گوله بيشتر استفاده مي شود .اسماعيل كيايي]

 

******************************************************

 

 

عیّار آتشباز (غول آتشباز):

 

تنها نوروزی‌خوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچه‌های گیلان را پر از شادی می‌کردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کوی‌وبرزن به آتشبازی می‌پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر می‌نهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میله‌های نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنه‌پیچی شده بود) به‌دست می‌گرفت.

مشعلها را آتش می‌زد و در دهان فرومی‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و بر هم می‌کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».
آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و در حالی‌که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان می‌نمود که انبوهی شعله را از دهان خارج می‌سازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند.

در هر محله و کوئی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.
علاوه بر اینها، میمون‌بازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان می‌آمدند، و «تکم‌چی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان می‌آمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمی‌آوردند، همه و همه موجب می‌شدند تا مردم پنجره‌های خانه‌ها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.

*********************************************************

 

 

چهارشنبه‌سوری:
 

 

چهارشنبه‌سوری در گیلان، بلکه در تمامی نقاط ایران برجسته‌ترین و پرشورترین رسم در مجموعه رسمهای مقدمه نوروز می‌باشد و مهمترین عنصرش آتش است و نامش هم از شعله‌های آتش برخاسته. چرا که «سوری» به معنی سرخی است و هم از اینرو در بسیاری از نقاط «چهارشنبه سرخی» نامیده می‌شود.

نام گیلانی این رسم، «کولی‌کولی چارشنبه» هم سرخی گلها و شعله‌های آتش را در خود دارد، زیرا که شکل دیگر آن در نقاطی از جمله بندر انزلی «گوله‌گوله چارشنبه» می‌باشد. به هرحال نام چارشنبه‌سوری ترکیبی است از چهارشنبه به علاوه کلمه «سور» به معنی سرخ و یا «گول» که تلفظ گیلکی گل است به مفهوم گلهای آتش و نیز به تعبیری به معنای چاشت و یا جشن و شادی و سرور. معنای اخیر اگرچه با جشن و شادمانی نوروزی بی‌مناسبت نیست اما در اینجا در جایگاه معنی اول نمی‌نشیند.

     و اما چارشنبه سوری در نقاط مختلف گیلان:
در ماسال و آبادیهای جنگلی اطراف آن و کوهستانهای تالش چهارشنبه سوری را «کولی‌کولی چارشنبه» می‌نامند. اهالی ماسال برای چهارشنبه سوری یا «کولی‌کولی چارشنبه» رسم بخصوصی دارند. شب چارشنبه‌سوری به طرف قبله در هفت جا پشته‌های کاه می‌گذارند و هنگام غروب آتش می‌زنند.
       سپس از روی آتش می‌پرند و می‌گویند «کولی‌کولی چاهارشنبه»[549] همه مردم آن شب شادی کرده و عده‌ای با تفنگ شلیک می‌کنند و بعد در کنار سفره شام گرد می‌آیند. مرسوم است که در این شب در سفره باید هفت قسم خورش و خوردنی باشد.

      در آستارا توده‌هائی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) را به تعداد پنج یا هفت یا نه کپه گرد می‌آورند و آتش می‌زنند. اول بزرگترها و بعد جوانترها و بچه‌ها از روی آنها می‌پرند. در دیلمان نیز پنج یا هفت یا نه کپه‌گون می‌گذارند، آتش می‌زنند و از روی آنها می‌پرند و می‌گویند «گل گل چارشنبه، نکبت بشه دولت بیه» در رودبار و روستاهای اطراف آن سه یا پنج یا هفت کپه کاه می‌گذارند و آتش می‌زنند و از آتش سرخ‌روئی می‌خواهند. در بندر انزلی و حول‌وحوش آن هم از روی آتش کلشهای شالی می‌پرند و می‌گویند گول گول چارشنبه، به حق پنشبه، نکبت بشه، شوکت بیه. زردی بشه، سرخی بیه. در نومندان و لیسار و هشتپر، هفت کپه کلش روشن می‌کنند و به زبان ترکی درد و بلایشان را روی شعله‌های آتش می‌ریزند.
      پس از پریدن از روی آتش ظروف شکستنی معیوب را به دور می‌ریزند و دختران دم‌بخت را برای دقایقی از خانه بیرون می‌کنند تا در آن سال به خانه بخت بروند و ظرف آبی را هم که کنار آتشها نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند.
     آب، دومین عنصر مهمی است که به اشکال مختلف در مراسم چهارشنبه سوری حضور دارد. در اغلب نقاط شرق گیلان، شب چهارشنبه‌سوری ظرف آبی از رودخانه یا چشمه به خانه می‌برند و بعضی هم هنگام بردن آب هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و این آب را «لال‌آب» می‌نامند. در علی‌آباد سرای املش پس از پریدن از روی آتش، جوانان کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب هفت چشمه پر می‌کنند و این آب را که «آب هفت‌کوثر» می‌نامند به طرف آسمان می‌پاشند تا سال پربارانی داشته باشند، با آن سر و روی می‌شویند تا سلامتی بیاورد و به مزرعه می‌پاشند تا زمین پرمحصول شود و ...
در دیلمان صبح چهارشنبه به حمام می‌رفتند و با چل‌طاس[550] پنج یا هفت یا نه جام آب روی سر خود می‌ریختند. همچنین در تالش، رودبار و شرق گیلان، به‌ویژه در مناطق کوهستانی رسم است که شب چارشنبه از روی آب روان می‌پرند و این کار را موجب دفع بلا و بیماری می‌دانند. در رستم‌آباد رودبار پس از پریدن از روی آب، فرد بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد یکی را در انبار برنج و یکی را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد.
    در تالش عنصری اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» وجود دارد که با صفات «گلابتون گیسوی بلند اندام زیبا» و «پری گیسوبلند خوش‌اندام» و این گونه القاب توصیف می‌شود. چارشنبه‌خاتون با آب و برکت پیوند خاص دارد.
     این پری گیسوبلند در شب چهارشنبه‌سوری به هر خانه‌ای سرمی‌زند و از غذاهای خاص چهارشنبه‌سوری که برایش گذاشته‌اند، لقمه‌ای می‌خورد و برای خانواده‌هائی که خانه خود را در آستانه بهار و سال نو پاکیزه کرده‌اند دعا می‌کند و به آنها برکت می‌دهد. در تالش رسم است که شب چهارشنبه‌سوری مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند، تا چارشنبه خاتون از آن بخورد و برایشان برکت بیاورد. برای دیدن چارشنبه خاتون باید بعد از نیمه‌شب چهارشنبه آخر سال سر کهنه‌ترین چاه آب منطقه بروند، لباس را به تمامی از تن به‌در کنند، سر در چاه فروبرند و چارشنبه‌خاتون را صدا بزنند.

     آنگاه آب چاه می‌جوشد و خاتون بلندبالای گلابتون گیسوی چهارشنبه، از آن بیرون می‌آید و سیلی به گوش کسی که صدایش کرده است می‌زند. اگر او نترسید، نگریخت و یا بیهوش نشد، هرچه از او بخواهد برایش فراهم می‌سازد.
خریدن آینه و اسفند و ماهی سفره هفت‌سین، در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد. به‌ویژه در رشت این کار را با آداب خاصی انجام می‌دهند و معمولا اگر دختر دم‌بخت در خانه داشته باشند، خریدن اسفند بر عهده اوست.


از خانه بیرون می‌رود، و از اولین دکان رو به قبله می‌پرسد: «اسفند داری؟» و بی‌آنکه منتظر جواب بماند به راه می‌افتد و از دکانهای دیگر، تا هفت دکان همین سؤال را می‌کند و سپس به سراغ اولی برمی‌گردد و از او اسفند می‌خرد.
فروشنده هم این شعر را برایش می‌خواند: «عاطیله کون، باطیله کون، اسفن دو کون، چاووش بیه، تی مردمار به هوش بیه» یعنی اسفند دود کن و با آن طلسمها
را باطل کن تا چاووش بیاید و مادر شوهرت به هوش آید.


علاوه بر اسفند و آینه و آجیل و سبزی و ماهی سفره هفت‌سین، بسیاری از لوازم دیگر عید را هم شب چارشنبه‌سوری تهیه می‌کنند. به همین لحاظ بازار فروشندگان و بازارهای هفتگی بسیار گرم است و بازار چهارشنبه‌سوری جلوه و جلای خاصی دارد؛ چراغانی می‌کنند، آذین می‌بندند و هر فروشنده‌ای با شعر و ترانه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازد. بازارهای هفتگی پیش از نوروز را به هر روزی که منسوب باشد، «عیدبازار» می‌نامند.


«شال‌اندازی» هم از رسمهای پرشور و زیبای چهارشنبه‌سوری در گیلان و در اغلب مناطق ایران بود، که امروزه تا آبادیهای دوردست کوهستانی و جنگلی عقب‌نشینی کرده است و در همه‌جا معمول نیست. شب که فرامی‌رسد پسران جوان شال یا دستمالی برمی‌دارند و برای شال‌اندازی و یا دستمال اندازی به خانه‌های همسایگان و اهل محله می‌روند. معمولا سر راه گلی هم می‌چینند و به گوشه شال یا دستمال می‌بندند و آن را آهسته از در اتاق به داخل می‌اندازند و خود در گوشه‌ای پنهان می‌شوند.

صاحبخانه مقداری آجیل چهارشنبه‌سوری و شیرینی و گاهی پول به جای گل در دستمال یا شال می‌بندد و آن را در آستانه در قرار می‌دهد و شال‌اندازان آن را برمی‌دارند و به سرعت دور می‌شوند. شال‌اندازی در منطقه تالش سابقا گونه‌ای خواستگاری هم بود.


پسری که دختری را می‌خواست سعی می‌کرد زودتر از دیگران برای شال اندازی به خانه آن دختر برود؛ چون گاهی صاحبخانه اولین شال‌انداز را به نزد خود می‌خواند و دخترش را نامزد او می‌کرد؛ که البته در این‌گونه موارد، شال انداز چندان ناشناس هم شال نمی‌انداخت.
«بره‌گردانی» سابقا در مناطق کوهپایه‌ای گیلان رسم بود که گالشها برّه سفید سرحال و به اصطلاح شیر مستی را انتخاب نموده، پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی به گردنش می‌بستند و به خانه روستائیان می‌رفتند؛ بره را در اطاق نشیمن رها می‌کردند. برّه در اتاق گشتی می‌زد و صاحبخانه یکی دو سکه پول و مقداری آجیل و شیرینی در دستمال گردنش می‌ریخت؛ بچه‌ها هم دستی به سر و گوشش می‌کشیدند و نوازشش می‌کردند.

گالش هم سال نو را مبارکباد می‌گفت و با بره‌اش به خانه‌ای دیگر می‌رفت. بره‌گردانی را گاهی شب اول سال هم انجام می‌دادند و مردم پای بره را خوب و خوش‌شگون می‌دانستند. فال گرفتن و خبرگیری از آینده نیز از جمله رسمهای چهارشنبه سوری است که در همه نقاط گیلان و بیشتر مناطق ایران معمول است. فال گوش ایستادن بر سر چهارراهها و گفتگوی اولین رهگذران را به تناسب نیت خود تأویل کردن و فال کوزه گرفتن، از این‌گونه رسمهاست. رسم دیگر چهارشنبه‌سوری «قاشق‌زنی» است که اگرچه امروزه بیشتر برای بچه‌ها جنبه تفریح و بازی دارد، اما در بنیاد خود نوعی مرادخواهی بوده است. قاشق‌زنها با موادی که ضمن قاشق‌زنی جمع می‌کردند، آش می‌پختند و بین مردم تقسیم می‌کردند تا مرادشان برآورده شود.


چهارشنبه‌سوری بی‌تردید ریشه در آئینهای کهن پایان سال دارد و به احتمال بازمانده جشن «فروردگان»[551] است، که در دوره اسلامی با تغییر تقویم و تقسیم سال به ماه و هفته، با حفظ اغلب عناصر باستانی، در آخرین چهارشنبه سال قرار گرفته است. در مورد این رسم روایتی نیز وجود دارد که آن را به قیام مختار مربوط می‌نماید و از جمله در آستارا و برخی نقاط غربی گیلان اصل و منشأ چهارشنبه‌سوری و جشن و آتش‌افروزی آن را به همین واقعه مربوط می‌دانند. در این مورد می‌گویند هنگامی که مختار به انتقام شهادت امام حسین (ع) قیام کرد، دستور داد تا با افروختن آتش شیعیان را از قیام آگاهی دهند و نیز می‌گویند چون مختار بر قاتلان امام (ع) پیروز شد، به نشانه پیروزی، دستور آتش‌افروزی داد و مردم برای گرامی داشتن آن‌روز و آن قیام هر سال در همان روز آتش می‌افروختند و این رسم را برپا داشتند.

    به نظر می‌رسد، هردو روایت یادشده کوششی بوده است در جهت انطباق رسم کهن آتش‌افروزی با شرایط و آئین جدید. به‌هرحال چهارشنبه‌سوری در فرهنگ گیلان ارج و اعتبار خاصی دارد و نسبت به اغلب مناطق ایران با تفصیل بیشتری انجام می‌شود. شرح تمامی آداب و رسوم آن در نقاط مختلف گیلان در حوصله این مقال نیست.


پس از چهارشنبه‌سوری، دیگر همه در تدارک نوروزند. کهنه کوزه‌های گلین را با خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری به دور افکنده‌اند. گردوغبار سال را از در و دیوار خانه زدوده‌اند. دانه‌های گندم، برنج و عدس در کاسه‌های سبز کرده‌اند، تا به نشانه سرسبزی و برکت بر خوان نوروزی نهند، و تخم‌مرغها را رنگ قرمز زده‌اند، تا در بساط هفت‌سین، شادی را و زایندگی و تداوم نسل را نمادی و نشانه‌ای آرمانی باشد و بچه‌ها را عیدانه و بازیچه‌ای دلنشین. کودکان را در حد توان لباس نو پوشانده‌اند و یا جامه تمیز دربر کرده‌اند، و بزرگترها نیز، خانه را به گل و سبزه آراسته و آب‌وجارو کرده‌اند.

    خوشقدمان در راهند تا شاخه‌های شمشاد همیشه‌سبز بر در خانه‌ها ببندند. برگی از دفتر زمانه می‌خواهد ورق بخورد.
در آخرین ساعتهای سال کهنه و در آستانه حلول سال نو، سفره هفت‌سین یا سفره عیدی را در اتاقی از خانه می‌گسترند، با شیرینی و تخم‌مرغهای رنگین و آب و آینه و اسفند و هفت «سین»، سیر و سبزه و سرکه و سماق و سمنو و سیب و سکه، و با قرآن کریم و بعضی با شمایلی از حضرت علی (ع) و شمع و چراغ، بدین‌سان به پیشباز نوروز می‌روند.

کودکان که حکایت ماهی و گاو جابه‌جایی زمین بر شاخ گاو و جنبیدن ماهی را در ظرف آب و یا تکان خوردن سیب و تخم‌مرغ را شنیده‌اند چشمان منتظر را لحظه‌ای از سفره هفت‌سین برنمی‌گیرند؛ سرانجام هم چشمان خیره بر کاسه آب حرکت را احساس می‌کنند و بانگ شادی برمی‌آورند، سال نو شد، ماهی تکان خورد و ...
و اینک نوروز.
جشن آئینی سالهای دراز تاریخ مردمان این سرزمین.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 458
جشن فراگیر همه سرزمینهای حوزه فرهنگ ایرانی.
جشن آفرینش انسان.
جشن نوزائی طبیعت و شکفتن شکوفه‌های درختان.
جشن بنفشه‌های نورسته در گستره‌ی جنگلهای گیلان.
جشن آغاز بهار و جشنی که در آن سالهای سال انسان و طبیعت با هم آفرینش و نوزایی را به نیایش برخاسته‌اند.
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.


درباره تحویل سال و به اصطلاح «ساعت تحویل»، باورها، آداب و رسمهای خاصی در گوشه‌وکنار گیلان وجود دارد. در شهرهایی که امامزاده و زیارتگاه معتبری وجود دارد بسیاری از مردم ساعت تحویل را در آنجا جمع می‌شوند.

   هنگام تحویل سال باید چراغهای خانه و شمع و چراغ سفره هفت سین روشن باشد. در برخی از مناطق و از جمله در روستاهای اطراف رودبار، برآنند که در لحظه تحویل سال آبها از حرکت می‌ایستند و هرکس لحظه سکون آب را دریابد، هر مرادی داشته باشد بر آن کامران خواهد شد. لحظه بسته شدن و از حرکت افتادن آبها را در نقاط مختلف به تفاوت در شب عاشورا و یا شبهای قدر نیز می‌دانند و به‌هرحال لحظه‌ای گرامی است و پایگاهی آیینی و اعتقادی دارد. آمدن «سبک‌پا» یا «خوشقدم» در هنگام تحویل سال و یا صبح نوروز، نیز در اغلب نقاط گیلان مرسوم است.

       خوشقدم را از قبل انتخاب می‌کنند و او صبح نوروز با قرآن و آینه و آب و شاخه‌های گل و شکوفه و شمشاد، اولین کسی است که پس از تحویل سال به خانه می‌آید شاخه‌های شمشاد را به چفت در خانه و اتاق می‌آویزد، گل و شکوفه را در طاقچه اتاق می‌گذارد، مقداری آب در پاشنه در می‌ریزد، و قرآن و آب و آینه را روی سفره هفت‌سین قرار می‌دهد. مبارکباد می‌گوید، سکه‌ای برای شگون به صاحبخانه می‌دهد و عیدی و شیرینی می‌گیرد. خوشقدم به علت آن‌که تمام خانه را قدم می‌زند و خیر و برکت گامهایش را به همه‌جای خانه می‌رساند، «خانه پازن» نیز می‌نامند.


در روستای «گنجی‌محله» تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند در دیگ می‌گذارد؛ سپس همگی از اتاقی که سفره شام در آن گسترده شده بیرون می‌روند، در خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند، تا نوروز که می‌آید به سفره و انبار و همه آنچه که در خانه هست سر بزند و برکت ارزانی دارد.


سفره عیدی نیز در برخی نقاط ویژگیهایی دارد. سبزه و آب و آئینه و شیرینی و قرآن و شمع و چراغ، از مشترکات سفره‌های عیدی در همه نقاط گیلان است. اما در منطقه طالش و برخی نقاط دیگر هفت «سین» نمی‌چینند و در ماسال «قیچی» نیز از جمله لوازم خوان نوروزی است، زیرا در ماسال و در میان تالشها رسم است که هرکس به عیددیدنی می‌رود باید قدری از سر سبزه سفره عید را بچیند تا برکت بیافزاید.

در برخی نقاط گیلان هنگام چیدن سبزه توسط قیچی نیت می‌کنند و معتقدند که حاجت آنها برآورده می‌شود. در بعضی نقاط شیرینیهای خاص محلی نیز از اجزاء سفره عید است؛ حلوای عیدی یا حلوای دنگی ماسال از این جمله است. درست کردن این حلوا آداب و تشریفاتی دارد. باید آن را شب‌هنگام درست کنند و آن شب را با آوازخوانی و به شادی تا صبح، همراه استاد حلوایی بیدار بمانند. حلوای عیدی را فقط در نوروز درست می‌کنند و از واجبات سنتی سفره نوروزی ماسالیها است. در تمام گیلان رسم است که خانواده‌های عزادار سفره عیدی نمی‌چینند، شیرینی نمی‌گذارند و از مهمانانشان با خرما و چای پذیرایی می‌کنند. تالشیها برای همسایگان سوگوارشان حنا و لوازم سفره عید می‌برند، سفره می‌چینند و در آن شمع و چراغ روشن می‌کنند و صاحبخانه را از سوک درمی‌آورند.


عیددیدنی یا دیدارهای نوروزی پس از تحویل سال و یا صبح نوروز آغاز می‌شود و در هرجا روال و نظم خاصی دارد. در اغلب روستاهای شرق گیلان تا دو سه دهه پیش روز اول عید به کودکان تعلق داشت و حرکت جمعی آنها در صبح روز عید از دیدنیهای نوروز بود. آنها از چند روز پیش برای خود چوبدستی تهیه می‌دیدند. و آنرا با سلیقه می‌تراشیدند؛ از مادر یا خواهرانشان می‌خواستند که برایشان کیسه پول بنددار بدوزند و صبح عید کیسه پول را به گردن می‌انداختند و چوبدستی به دست، دسته‌جمعی راهی عیددیدنی می‌شدند.


به هر خانه‌ای می‌رفتند، مبارکباد می‌گفتند و تخم‌مرغ رنگ‌کرده و شیرینی و پول عیدی می‌گرفتند. و پس از آن تخم‌مرغ‌بازی یا «مرغونه جنگی» شروع می‌شد که تا سیزده نوروز سرگرمی عمده بچه‌ها بود. دو تخم‌مرغ را از طرف سر آنها به‌هم می‌زدند، تخم‌مرغ هر کدام که می‌شکست بازنده بود و تخم مرغش را می‌باخت. چگونگی نگهداشتن تخم‌مرغ برای ضربه زدن طرف مقابل فوت‌وفن و قرار و قاعده‌ای داشت و برای تهیه تخم‌مرغهایی با پوست مقاومتر هم تدابیری داشتند، از جمله اینکه به مرغها خوراکهای خاص می‌دادند.

روز دوم عید، روز دیدوبازدید مردان بود. ابتدا همه به خانه کدخدا و ریش‌سفیدان و بعد دسته‌جمعی به خانه‌های دیگر می‌رفتند. در هر خانه چند دقیقه‌ای می‌نشستند، عیدمبارکی می‌گفتند بگووبخند می‌کردند. و اگر کدورت و دلتنگی میان کسانی وجود داشت، به اشاره بزرگتران با روبوسی به مهر و آشتی بدل می‌گردید. از هر خانه که برمی‌خاستند، صاحبخانه هم همراهشان می‌شد و به همین ترتیب به تمام خانه‌های ده می‌رفتند. این شیوه دیدار نوروزی در تمام روستاهای گیلان معمول بود و هنوز هم با کم‌وبیش تغییراتی، رعایت می‌شود. در شهرها به علت جمعیت زیاد و به تبع ساختار اجتماع شهری، این همگونی وجود ندارد، ولی قرار و قاعده‌ها و رسمهای مزبور در درون طایفه‌ها و گروههایی که با هم ارتباط بیشتری دارند معمول است. از روز سوم نوبت به دیدوبازدید نوروزی زنان و سپس جوانان می‌رسید.


به‌طور کلی دیدوبازدیدهای نوروزی از عوامل حفظ و تحکیم پیوندهای خانوادگی طایفه‌ای و اجتماعی است و در مجموعه ساختار فرهنگی جامعه نقش قابل ملاحظه‌ای دارد. وقتی در خانه خانواده سوکوار تالشی، همسایگان و خویشان سفره نوروزی می‌گسترند، شمع و چراغ می‌افروزند، حنا بر دستهای سوکواران می‌گذارند و مبارکباد می‌گویند، اشکهای اندوه و شوق درهم می‌شوند و شادی و یگانگی زیبا و دلنشینی جایگزین اندوه تنهایی آنها می‌شود.


و وقتی آنها را با خود همراه می‌کنند تا با یکدیگر به عیدمبارکی اهل محله و آبادی بروند، به راستی غم و اندوه با همه معنای آن جایش را به کیفیتی می‌دهد
که آنان خود را جزیی از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بی‌عزیز از دست رفته‌شان احساس می‌کنند. وقتی نوعروس گیلانی برای «گلاب‌زنی» همراه با دختران هم‌سن‌وسال خود صبح نوروز به عیدی پدر و مادر نامزدش می‌رود، بر اهل خانه گلاب می‌پاشد، عیدمبارکی می‌گوید و عیدانه می‌گیرد، بذر صمیمیت و یگانگی بر دلها می‌افشاند و شالوده خانواده آینده‌اش را استحکام می‌بخشد و وقتی اهل آبادی همگروه خانه به خانه به عیددیدنی می‌روند، گلهای آشتی می‌شکوفد و همه خود را جزیی از یک خانواده بزرگ احساس می‌کنند.

نوروز با چنین نقشی قرنها مسندنشین سنتها و سرآغاز سالهای مردمان این سرزمین بوده، دلهاشان را به هم نزدیک کرده، گرمی‌بخش جمعشان بوده و آنها را به‌هم پیوند داده است.

********************************************************

 

 

سیزده نوروز [ سيزده بدر ] :
 

 

سیزده نوروز و به اصطلاح سیزده‌به‌در، آخرین مرحله از مراسم سنتی نوروز است. عموما برگزاری سیزده‌به‌در را به لحاظ باور داشتن به نحسی عدد سیزده و برای دفع نحسی آن می‌دانند. این‌روز را با سرور و شادی و دسته‌جمعی در میان سبزه‌زارها می‌گذرانند، غذاهای سبزی‌دار می‌خورند، سبزه‌های نوروزی را به آب روان می‌سپارند، شب یا روز سیزده به کنار رودخانه می‌روند و مقدار معینی، سه، پنج یا هفت دانه سنگ در آب می‌اندازند.

     دختران گیلانی نیز، اگرچه به شوخی، سبزه‌ها را گره می‌زنند تا برایشان پیوند زندگی در پی داشته باشد و به خانه بخت بروند. در روز سیزده بازار بازیهای سنتی و محلی هم گرم است؛ تاب‌بازی، اسب‌دوانی، بندبازی، کشتی گیله‌مردی و دیگر بازیها و نمایشها، از دیرباز تفریح و سرگرمی مردم در این‌روز بوده است و در کنار آن نوای ساز سرنانوازان و بانگ نقاره نقاره‌زنان میدان کار گروههای بندبازی و عرصه کشتی گیله‌مردی را گرم می‌داشته است.


در برخی نقاط سیزده‌به‌در با رسمهای ویژه‌ای همراه است. از جمله در روستای «کیارمش» اشکور تا چند سال پیش رسم بود که همه اهالی سفره‌هایشان را کنار هم پهن می‌کردند و غذاهایشان را در همان سفره می‌نهادند. و به این ترتیب همه با هم بر سر یک سفره می‌نشستند و آخرین روز مراسم نوروز را با یگانگی و همدلی بیشتر به پایان می‌بردند. و نیز در برخی نقاط جنگلی گیلان رسم بود که در روز سیزده مردان دسته‌جمعی به شکار گراز که آفت عمده شالیزارها و مزارع است می‌رفتند.

       رسمی که برخاسته از شرایط اقلیمی و فرهنگی خاص این خطه بود و پایان نوروز را با آغاز کار و فعالیت کشاورزی مربوط می‌ساخت. این رسم در دو روستای «دیزبون» لاهیجان و «حاجی‌سرا» ی لنگرود به این ترتیب اجرا می‌شد که از بامداد روز سیزده با نواختن بوق همه مردان و جوانان غذای ناهار خود را همراه برمی‌داشتند و با تفنگ و داس و تبر و سگهای شکاری در میدان ده گرد می‌آمدند و دسته‌جمعی به سوی بیشه‌های کنار روستا حرکت می‌کردند و بیشه را قطعه‌قطعه در محاصره می‌گرفتند و با سروصدا و هیاهو و شلیک گلوله گرازها را از حوالی روستا می‌رماندند و چندتایی را هم زخمی و شکار می‌کردند.

   
      باور به نحسی عدد سیزده در ایران و در بسیاری از نقاط دیگر دنیا وجود دارد، و در مواردی دارای جلوه‌های مشخص رفتاری و عملی می‌باشد مانند نوشتن 1+ 12 به جای عدد سیزده و همچنین مانند به‌کار بردن کلمه «زیاده» در هنگام شمارش خرمن به جای کلمه «سیزده»؛ که در آن هم دفع نحسی سیزده را و هم افزونی و برکت را با کلمه «زیاده» می‌طلبند. (که به جای خود باید ریشه آن را در پیشینه نقش جادویی «کلمه» و «کلام» جستجو کرد.) اما در مورد سبب نحس دانستن روز سیزده برخی عقیده دارند که چون در نخستین سال رصد زردشت روز سیزدهم فروردین مصادف با روز سیزدهم ماه قمری شد و ستاره‌شناسان روز «استقبال» یعنی روزی را که ماه و خورشید مقابل هم قرار می‌گیرند نحس می‌شمردند و معتقد بودند که در روز نحس باید دست از کار کشید و از خانه بیرون رفت، لذا روز سیزده در آن سال نحس شمرده شد و اعتقاد نحس بودن آن‌روز در سالهای بعد نیز استمرار یافت.»[552] به نظر می‌رسد مراسم سیزده نه به خاطر نحسی، بلکه بازمانده‌ای از جشن تیرگان باشد که روزگاری در سیزدهم تیرماه، یعنی در تیر روز از تیرماه در ایران قدیم برگزار می‌شد و در دوره‌ای از تاریخ که آغاز سال با آغاز تابستان همراه بوده، این جشن در سیزدهمین روز آغاز سال قرار می‌گرفته است؛ که با تغییر تقویم باز هم در سیزدهمین روز آغاز سال یعنی در سیزدهم فروردین تداوم یافته است.


بنابراین جشن و مراسم روز سیزده‌به‌در، جشن ستایش آب است نه مراسمی برای دفع نحسی.

************************************************************

 

 

تیرماسیزه‌
 

 

تیرماسیزه-tirmasizza یا تیرماسینزه-tirmasinza یکی از آئینهای سنتی شرق گیلان و مازندران است، که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویمهای محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگهداشته‌اند و از این جهت بحث بر سر اینکه این جشن مربوط به تقویم فرس قدیم است و یا اینکه به گاهشماری محلی، و یا اینکه به کدام گاهشماری محلّی مربوط می‌شود، چندان مقبول نمی‌نماید.

   این جشن در فرایند تغییراتی که در نگهداشتن حساب زمان در دوره‌های مختلف در این یا آن بخش از حوزه فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است و از جمله در تقویمهای امروزی گیلان و مازندران ماندگار شده است. در تقویم قدیم ایران تقسیم ماه به هفته وجود نداشت. 12 ماه سال و نیز 30 روز ماه، هرکدام نام ایزدی را بر خود داشتند و چون نام ماه و روز برابر می‌افتاد، آن‌روز را جشن می‌گرفتند.

    از اینگونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (روز شانزدهم) از ماه مهر برگزار می‌شد و جشن تیرگان که در تیرروز (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌گرفت و با نام جشن آبریزان در نقاط مختلف کشور وجود داشت و صورتی از آن در گیلان و مازندران به نام جشن تیرماسیزه در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یاطبری و ...) باقیمانده است؛ و در آداب خاص آن همچنان حضور عنصر آب که محور برگزاری جشن تیرگان بود، قابل ملاحظه می‌باشد.


تیرماسیزه مانند بسیاری از مراسم و آئینهای سنتی و بومی سرزمین ما تا حدود بیست سی سال پیش معمول بود و از آن به بعد در برابر هجوم عناصر و عوامل جدید فرهنگی به تدریج تا نقاط دوردست کوهستانی عقب‌نشینی کرد و امروزه به ندرت ممکن است در آبادیهای کوچک افتاده در بن دره‌ها و جنگلها از تعرض زمانه مصون مانده باشد.

    این رسم علاوه بر گیلان و مازندران، در برخی روستاهای کوهپایه‌های جنوبی البرز نیز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند، معمول بود.
دو رسم عمده جشن تیرماسیزه، یکی فال‌گیری و دیگری «لال‌شوش‌زنی» است که البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد.


شب تیرماسیزه معمولا اهالی ده برای فال‌گیری در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند. این فال‌گیری در واقع تفألی بود در دوبیتی‌های محلی و گرفتن فال معمولا بر عهده کسی بود که این ترانه‌ها را در خاطر داشت و می‌توانست آنها را در مقام موسیقی محلی بخواند و به اصطلاح طبری‌خوان یا امیری‌خوان بود.


استاد فالگیر ظرفی پر از آب در پیش می‌نهاد و هریک از افراد به نیّت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره، انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداختند و استاد وقتی دوبیتی‌ای را می‌خواند، نشانه‌ای را از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دوبیتی جواب فال صاحب آن نشانه بود. آب را معمولا دو نفر که یکی فرزند اول و یکی فرزند آخر خانواده‌اش بود، مخفیانه از خانه یکی از همسایگان و یا از چشمه آبادی می‌آوردند. در برخی نقاط رسم بود که از سیزده خانه مخفیانه آب برمی‌داشتند و ظرف را پر می‌کردند و به محلی که برای فال جمع شده بودند می‌آوردند.

به هرحال کسانی که آب را می‌آوردند ضمن حرکت نباید هیچ کلامی بر زبان می‌راندند. به همین لحاظ این آب را «لال‌آب» می‌نامیدند. در برخی نقاط وقتی آب‌آورندگان پشت در اطاق می‌رسیدند، پا بر زمین می‌کوفتند و استاد با خواندن ترانه‌هائی از این‌گونه به آنها اجازه ورود می‌داد.


آب گوید که من فرزند لال کویم (آب گوید که من فرزند کوه خاموشم) یک سر به دریا درم، صد سر به کویم (یک سرم به دریا و صد سرم در کوه است).
سفیدسنگ سر پیرپیری گویم (بر روی سنگ سفید کوهستان موج‌موج می‌زنم) ترمو سخن یک ساله را یک دقیقه گویم (سخن یک ساله را در یک دقیقه برایت می‌گویم)[553].
و به این ترتیب آورندگان آب وارد می‌شدند و ظرف آب را جلوی استاد می‌گذاردند و فال‌گیری به روالی که گفته شد آغاز می‌گردید.
رسم دیگری که ویژه تیرماسیزه می‌باشد، «لال‌شوش‌زنی» است.
«شوش» به معنی ترکه است و در این شب یک نفر و معمولا بزرگتر خانواده، بی‌آنکه سخن گوید، ترکه‌ای را به آرامی بر بدن اهل خانه و دامها و به در و دیوار و انبار آذوقه و چیزهای دیگر می‌زد، تا موجب برکت شود. در برخی از روستاهای مازندران این رسم صورتی نمایشگونه داشت که لال‌بازی نامیده می‌شد.

«لال‌باز» به شیوه‌ای خاص خود را می‌آراست و همراه بچه‌ها در کوچه‌های ده به راه می‌افتاد و به هر خانه که می‌رسید، با ترکه‌ای که در دست داشت، اهل خانه و حیوانات و در و دیوار آن را «لال‌شوش» می‌زد. در این رسم رمز باور به برکت‌دهی در «بی‌کلامی» است.


در تیرماسیزه رسمهای دیگری نیز در روستاها وجود داشت که نقل همه آنها در حوصله این بررسی نمی‌گنجد. اما گفتنی است که در برخی نقاط کاسبکاران و کسانی که کارشان به مجموعه روستا و امور عمومی آن مربوط می‌شد در روزهای قبل از تیرماسیزه با اهالی و معتمدان ده قرارداد می‌بستند و یا تجدید قرارداد می‌کردند، و نیز گفتنی است که برخی جشن تیرماسیزه را با حماسه آرش کمانگیر مربوط می‌دانند، و شاید آن توان فوق بشری که آرش در تیر کرد و به برکت آن گشادگی مرزهای ایران‌زمین حاصل شد، در باورهای مردم ما در برکت‌دهی ترکه‌های «لال‌شوش» باقی مانده است.

  از سویی این موضوع دلیل دیگری است بر تداوم جشن تیرگان در جشن محلی تیرماسیزه، چرا که ابو ریحان نیز در کتاب آثار الباقیه جشن تیرگان را به پرتاب تیر آرش کمانگیر و تعیین مرز ایران و توران نسبت می‌دهد.

*************************************************************

 

 

شب چله‌
 

 

شب اول زمستان و به اصطلاح شب چله از شبهای مشخص در گردش یک سال خورشیدی است و در همه‌جا با شب‌نشینی و آداب بخصوصی برگزار می‌شود، و برگزاری آن از مشترکات فرهنگ ایرانی است. آداب و رسمهای شب چله در گیلان، تفاوت چندانی با سایر نقاط ایران ندارد. گرفتن فال حافظ، خوردن خوراکیهایی که از قبل برای این شب تهیه دیده‌اند و بویژه هندوانه، بردن شب چله‌ای برای نوعروسان، قصه‌گویی و ترانه‌خوانی و سرگرمی‌های دیگر در اغلب نقاط معمول است.

گرامیداشت شب اول زمستان، یعنی شبی که از فردای آن شب تاریکی کاستی می‌گیرد و خورشید هرروز مقداری بیش از روز پیش بر جهان نور می‌افشاند، در آئینهای کهن ایرانی ارج و اعتباری اعتقادی داشته است و هنوز هم ردپاهایی از آن در باورها و آداب شب چله باقی مانده است. چنانکه در برخی نقاط گیلان این باور وجود دارد همه آبهای جهان در لحظه‌ای نامعین در این شب می‌بندند (حالت انجماد پیدا می‌کنند) و هرکس آن لحظه را دریابد، هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد، حاصل می‌شود و اینکه این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می‌کنند، حکایت از ریشه‌های آئینی و اعتقادی شب چله دارد.

     باور «خواب رفتن» یا «بسته شدن» آب را در «تفرش» یافتم و آن را در سایر نقاط کشور پی‌گیری کردم و دریافتم که در بسیاری از مناطق و از جمله در گیلان وجود دارد. این مطلب نخستین بار در مقاله «انسان و آب در حوزه سپیدرود» منتشر شد و اینک در اینجا. به‌جز این در هیچ تحقیق دیگری، کسی به آن نپرداخته است.

*********************

منبع:


-کتاب گیلان، ج‌3، صص: 466-455 نوشته اصلاح عرباني

 

بايد عرض كنم اين مراسمات در جاي جاي گيلان به اندكي تفاوت صورت مي پذيرد از جمله در مناطق اشكور كه مراسم نوروز خواني و بخصوص عروس گوله در آن سابقه ديرينه دارد . در روستاي ما سپارده هم در ايام كودكي شاهد اين مراسمات بودم كه فرد صورت خود را رنگ مي كرد و بهمراه چند نفر به حالت رقص در خانه ها مي آمدند و مي خواندند و صاحب خانه هم به انها هديه اي مي داد . مراسم چهارشنبه سوري هم با روشن كردن هيزم و گون ... در روستا انجام مي شد و زن و مرد و دختر و پسر از روي آتيش مي پريدند و كلمه گل گل چهارشنبه يا گاهي کولی‌کولی چاهارشنبه گل گل چارشنبه را سر مي دادند و با سرور و شادي مي شدند . در شب چله هم بايد بگويم كه انواع آجيل روستاهاي اشكور از قبيل فندوق و گردو و آلو خشك و نخود و ... كه مردم دور هم جمع مي شدند و تا نيمه هاي شب قصه تعريف مي كردند نه از تلوزيون خبري بود نه از موبايل . پيرمردو پيرزنها با گفتن افسانه ها و قصه زندگي خودشان بقيه را سرگرم مي كردند . سيزده بدر اشكور هم صفاي ديگر دارد اما گاهي بارش برف در اين ايام لذت آن را از بين مي برد . با اين تفاسير سيزده بدر اشكور هم سرگرمي هاي خاص خود را دارد . روز عيد نوروز رسم است كه مردم از خانه بيرون بروند و يك نفر كه قدمش پاك است و بقول آنها نحس نيست وارد خانه شود . معمولا اين ماموريت را بچه ها بعهده مي گيرند . زيباترين صحنه دوران كودكي حقير جمع آوري عيدي از فاميل و همسايگان بود كه با گرفتن پول ؛ جوراب و... بعنوان عيدي خوشحال به خانه بر مي گشتم . يادش بخير[ نويسنده :  اسماعيل اشكور كيايي].

 

 

تحقيق و گردآوري اسماعيل اشكور كيايي م1348سپارده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در گیلان علاوه بر سال رسمی خورشیدی، که از فروردین‌ماه در آغاز بهار شروع می‌شود و در اسفندماه و آخر زمستان پایان می‌یابد، تقویم دیگری در میان روستائیان معمول است که آن هم مبتنی بر گردش خورشیدی و شامل دوازده ماه است که از نیمه تابستان آغاز می‌شود. مطالب این قسمت، هردو تقویم را دربر می‌گیرد.
منظور از آئین‌ها و مراسمی که در گردش یک سال خورشیدی برگزار می‌شود، آن آئین‌ها و مراسمی است که انجام آن به روز یا روزهای معینی از گردش سال خورشیدی وابسته است. مانند نوروز در اولین روز بهار، تیرماسیزه، در سیزدهمین روز از تیرماه محلی، شب چله، در شب پیش از نخستین روز زمستان و مانند آنها. رسمها و آئینهای وابسته به فعالیتهای تولید کشاورزی و دامداری، مانند جشن خرمن، اگرچه در محدوده معینی از سال خورشیدی برگزار می‌شود، اما انجام آن به روز معینی از این تقویم بستگی ندارد و به عبارت دیگر محور انجام آن، روز معینی از این تقویم نیست. از این رو در این قسمت به آنها نمی‌پردازیم.

نوروز و مراسم آن‌

از نوروز که بزرگترین و فراگیرترین مراسم سال خورشیدی است شروع می‌کنیم، و از رسمهای مقدمه نوروز، که قبل از آغاز بهار و در آخرین ماه زمستان انجام می‌شوند و از نوروزی‌خوانها که تا چند سال قبل پیشآهنگان نوروز و بهار بودند.

نوروزی‌خوانها:

در اولین روزهای اسفندماه از راه می‌رسیدند و تا یکی دو روز به عید مانده کارشان ادامه داشت. آنها معمولا شب‌هنگام حرکت می‌کردند، یک چراغ و یک چماق برای دیدن راه و زدن سگها، همراه داشتند.
در کوچه‌ها می‌گردیدند، به هر خانه‌ای سر می‌زدند، می‌رقصیدند، شعر می‌خواندند و شیرین‌زبانی می‌کردند. گروه نوروزی‌خوانها غالبا از سه نفر تشکیل می‌شد: یکی از آنها «سرخوان» بود، شعر می‌خواند و بیشتر شعر نوروز و نوسال را که اینطور شروع می‌شد:
فصل بهاران آمده‌گل در گلستان آمده
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 455

مژده دهید ای دوستان‌نوروز سلطان آمده
و آن دو نفر دیگر تکرار می‌کردند. یک نفرشان کولباری هم بر دوش داشت که هدیه‌های مردم را در آن جمع می‌کرد. شاخه‌هائی از درخت همیشه سبز کیش (شمشاد) نیز به همراه داشتند که به صاحبخانه‌ها می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند. مردم آمدن نوروزی‌خوانها را به خانه خود خوش‌شگون می‌دانستند و به آنها برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و پول و چیزهای دیگر هدیه می‌دادند.
نوروزی‌خوانهای هر شهر و روستا، معمولا اهل همان محل یا آبادیهای نزدیک بودند. آنها مردمان فقیری بودند که با این کار هم مردم را شادی می‌بخشیدند و هم سوروسات نوروزی خانواده خود را مهیا می‌نمودند. شعرهایشان معمولا فارسی بود، اما در هرجا بیتهایی هم به زبان آن محل، گیلکی، تالشی و غیره، به شعرهایشان می‌افزودند. مضمون شعرهای محلی بیشتر درباره وضعیت کسب و کار، سختی برنجکاری و ستم ارباب و مباشر، و زبان حال روستائیان بود.
گهگاه هم مضمونی عاشقانه داشت و سرانجام هم دعا و آرزوی سال خوش و سلامتی برای اهل خانه. از این‌گونه:
به حق سوره یاسین و عمران‌به حق حرمت آیات قرآن
به حق آن تن شاه شهیدان‌بلا را دور از این خانه بگردان
نوروزی‌خوانها که غالبا محلی بودند، اهل هر خانه و محله را خوب می‌شناختند و در قالب شعرهای دعائی و موزون و آهنگین که خودشان در حال می‌سرودند نام یک‌یک پسران هر خانه را می‌آوردند، برایشان آرزوی دامادی و خیر و برکت می‌نمودند و برای بزرگترهای خانواده هم دعا می‌کردند که سعادت زیارت نصیبشان شود، و به این ترتیب صاحبخانه را به دادن هدیه بیشتر ترغیب می‌نمودند. برای صاحبخانه‌ای هم که ناخن‌خشکی می‌کرد، شعرهایی مناسب حال داشتند. نوروزی‌خوانها را معمولا گروهی از کودکان محل شادمانه و با شور و اشتیاق همراهی می‌نمودند.

عروس‌گوله:

گروه عروس‌گوله یا عروسی‌گوله نیز از جمله پیشاهنگان نوروز بودند. عروس‌گوله نمایشگونه‌ای بود که ایفاگران نقشهای اصلی آن عبارت بودند از غول، پیربابو و نازخانم. غول کلاهی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) بر سر می‌نهاد، زنگ و زنگوله‌هائی به خود می‌آویخت و چماقی هم به دست می‌گرفت. پیربابو، خود را به هیأت پیرمردی می‌آراست (این نقش را در مناطق غربی گیلان کوسه و در کوهستانهای شرق گیلان پیربابو می‌نامیدند) و نقش نازخانم را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشید، بازی می‌کرد.
موضوع نمایش، دعوای غول و پیربابو بر سر نازخانم بود. سرانجام قرار می‌شد کشتی بگیرند. غول پیروز می‌شد و همراه نازخانم، رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد. گروه عروس‌گوله شامل شش هفت نفر می‌شد و بقیه عبارت بودند از فانوس‌دار، بارکش، نوازنده و گاهی یک نقش زنانه دیگر به نام «کاس خانم». این گروه معمولا چند روز پس از نوروزی‌خوانها ظاهر می‌شدند. آنها هم شبها حرکت می‌کردند و در هر خانه که بازی می‌کردند از صاحبخانه هدیه‌هائی می‌گرفتند، که مانند هدایای نوروزی‌خوان‌ها عبارت بود از برنج و تخم‌مرغ و شیرینی و گاهی پول. نمایش عروس‌گوله ریشه در سنتهای نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد، که در آنها نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند. این‌گونه نمایش به صورتهای مختلف در اغلب
عکس 15- نمایش سنتی «عروس‌گوله» را در مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران «پیربابو» می‌نامند. عکس صحنه‌ای از نمایش پیربابو است.
مناطق ایران و حوزه‌های فرهنگی همجوار وجود دارد.[548]

عیّار آتشباز (غول آتشباز):

تنها نوروزی‌خوانان و گروههای عروسی گوله نبودند که در مقدم بهار و نوروز شبهای محلات و کوچه‌های گیلان را پر از شادی می‌کردند. آتشبازها هم با صورت سیاه کرده از دوده، در کوی‌وبرزن به آتشبازی می‌پرداختند و در شادی این شبها سهمی داشتند. آتشباز کلاهی بوقی بر سر می‌نهاد، یک ظرف نفت و چند مشعل (میله‌های نازک به طول نیم متر که سر آنها کهنه‌پیچی شده بود) به‌دست می‌گرفت. مشعلها را آتش می‌زد و در دهان فرومی‌برد و خاموش می‌کرد. نفر همراهش هم خود را به همان هیئت می‌آراست، دو تخته چوب به‌دست می‌گرفت و بر هم می‌کوفت. آنها در کوچه و بازار به راه می‌افتادند و می‌خواندند: «عیار آتشبازم- میل به آتش دارم».
آتشباز گاهی مقداری نفت در دهان می‌ریخت و در حالی‌که آن را به شدت و با مهارت بر روی مشعل آتش می‌پاشید، چنان می‌نمود که انبوهی شعله را از دهان خارج می‌سازد. آتشبازها بیشتر در بازار و جلوی دکانها به هنرنمائی می‌پرداختند و نیازشان را از مغازه‌داران می‌گرفتند. در هر محله و کوئی گروهی از بچه‌ها نیز جست‌وخیزکنان همراهشان بودند و برایشان شعر می‌خواندند.
علاوه بر اینها، میمون‌بازان که از کولیان اطراف رشت بودند و «خرس
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 456
بون» ها که معمولا از کوهستانهای تالش و آذربایجان می‌آمدند، و «تکم‌چی» ها که آنها نیز از اردبیل و آذربایجان می‌آمدند و همراه شعر و آواز برای نوروز و بهار عروسک چوبی (تکم) خود را به رقص و بازی درمی‌آوردند، همه و همه موجب می‌شدند تا مردم پنجره‌های خانه‌ها را که بر روی سرمای زمستان بسته بودند، به روی بهار بگشایند.

چهارشنبه‌سوری:

چهارشنبه‌سوری در گیلان، بلکه در تمامی نقاط ایران برجسته‌ترین و پرشورترین رسم در مجموعه رسمهای مقدمه نوروز می‌باشد و مهمترین عنصرش آتش است و نامش هم از شعله‌های آتش برخاسته. چرا که «سوری» به معنی سرخی است و هم از اینرو در بسیاری از نقاط «چهارشنبه سرخی» نامیده می‌شود. نام گیلانی این رسم، «کولی‌کولی چارشنبه» هم سرخی گلها و شعله‌های آتش را در خود دارد، زیرا که شکل دیگر آن در نقاطی از جمله بندر انزلی «گوله‌گوله چارشنبه» می‌باشد. به هرحال نام چارشنبه‌سوری ترکیبی است از چهارشنبه به علاوه کلمه «سور» به معنی سرخ و یا «گول» که تلفظ گیلکی گل است به مفهوم گلهای آتش و نیز به تعبیری به معنای چاشت و یا جشن و شادی و سرور. معنای اخیر اگرچه با جشن و شادمانی نوروزی بی‌مناسبت نیست اما در اینجا در جایگاه معنی اول نمی‌نشیند. و اما چارشنبه سوری در نقاط مختلف گیلان:
در ماسال و آبادیهای جنگلی اطراف آن و کوهستانهای تالش چهارشنبه سوری را «کولی‌کولی چارشنبه» می‌نامند. اهالی ماسال برای چهارشنبه سوری یا «کولی‌کولی چارشنبه» رسم بخصوصی دارند. شب چارشنبه‌سوری به طرف قبله در هفت جا پشته‌های کاه می‌گذارند و هنگام غروب آتش می‌زنند.
سپس از روی آتش می‌پرند و می‌گویند «کولی‌کولی چاهارشنبه»[549] همه مردم آن شب شادی کرده و عده‌ای با تفنگ شلیک می‌کنند و بعد در کنار سفره شام گرد می‌آیند. مرسوم است که در این شب در سفره باید هفت قسم خورش و خوردنی باشد. در آستارا توده‌هائی از کلش (ساقه‌های خشک شالی) را به تعداد پنج یا هفت یا نه کپه گرد می‌آورند و آتش می‌زنند. اول بزرگترها و بعد جوانترها و بچه‌ها از روی آنها می‌پرند. در دیلمان نیز پنج یا هفت یا نه کپه‌گون می‌گذارند، آتش می‌زنند و از روی آنها می‌پرند و می‌گویند «گل گل چارشنبه، نکبت بشه دولت بیه» در رودبار و روستاهای اطراف آن سه یا پنج یا هفت کپه کاه می‌گذارند و آتش می‌زنند و از آتش سرخ‌روئی می‌خواهند. در بندر انزلی و حول‌وحوش آن هم از روی آتش کلشهای شالی می‌پرند و می‌گویند گول گول چارشنبه، به حق پنشبه، نکبت بشه، شوکت بیه. زردی بشه، سرخی بیه. در نومندان و لیسار و هشتپر، هفت کپه کلش روشن می‌کنند و به زبان ترکی درد و بلایشان را روی شعله‌های آتش می‌ریزند.
پس از پریدن از روی آتش ظروف شکستنی معیوب را به دور می‌ریزند و دختران دم‌بخت را برای دقایقی از خانه بیرون می‌کنند تا در آن سال به خانه بخت بروند و ظرف آبی را هم که کنار آتشها نهاده‌اند، به زمین می‌پاشند.
آب، دومین عنصر مهمی است که به اشکال مختلف در مراسم چهارشنبه سوری حضور دارد. در اغلب نقاط شرق گیلان، شب چهارشنبه‌سوری ظرف آبی از رودخانه یا چشمه به خانه می‌برند و بعضی هم هنگام بردن آب هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و این آب را «لال‌آب» می‌نامند. در علی‌آباد سرای املش پس از پریدن از روی آتش، جوانان کوزه‌ای برمی‌دارند و آن را از آب هفت چشمه پر می‌کنند و این آب را که «آب هفت‌کوثر» می‌نامند به طرف آسمان می‌پاشند تا سال پربارانی داشته باشند، با آن سر و روی می‌شویند تا سلامتی بیاورد و به مزرعه می‌پاشند تا زمین پرمحصول شود و ...
در دیلمان صبح چهارشنبه به حمام می‌رفتند و با چل‌طاس[550] پنج یا هفت یا نه جام آب روی سر خود می‌ریختند. همچنین در تالش، رودبار و شرق گیلان، به‌ویژه در مناطق کوهستانی رسم است که شب چارشنبه از روی آب روان می‌پرند و این کار را موجب دفع بلا و بیماری می‌دانند. در رستم‌آباد رودبار پس از پریدن از روی آب، فرد بزرگ خانواده دو سنگ از داخل آب برمی‌دارد یکی را در انبار برنج و یکی را در انبار آرد می‌گذارد تا برکت بیاورد.
در تالش عنصری اسطوره‌ای به نام «چارشنبه‌خاتون» وجود دارد که با صفات «گلابتون گیسوی بلند اندام زیبا» و «پری گیسوبلند خوش‌اندام» و این گونه القاب توصیف می‌شود. چارشنبه‌خاتون با آب و برکت پیوند خاص دارد.
این پری گیسوبلند در شب چهارشنبه‌سوری به هر خانه‌ای سرمی‌زند و از غذاهای خاص چهارشنبه‌سوری که برایش گذاشته‌اند، لقمه‌ای می‌خورد و برای خانواده‌هائی که خانه خود را در آستانه بهار و سال نو پاکیزه کرده‌اند دعا می‌کند و به آنها برکت می‌دهد. در تالش رسم است که شب چهارشنبه‌سوری مقداری از غذاهای خود را در ظرفی می‌گذارند و پشت در خانه یا اتاق قرار می‌دهند، تا چارشنبه خاتون از آن بخورد و برایشان برکت بیاورد. برای دیدن چارشنبه خاتون باید بعد از نیمه‌شب چهارشنبه آخر سال سر کهنه‌ترین چاه آب منطقه بروند، لباس را به تمامی از تن به‌در کنند، سر در چاه فروبرند و چارشنبه‌خاتون را صدا بزنند. آنگاه آب چاه می‌جوشد و خاتون بلندبالای گلابتون گیسوی چهارشنبه، از آن بیرون می‌آید و سیلی به گوش کسی که صدایش کرده است می‌زند. اگر او نترسید، نگریخت و یا بیهوش نشد، هرچه از او بخواهد برایش فراهم می‌سازد.
خریدن آینه و اسفند و ماهی سفره هفت‌سین، در شب چهارشنبه‌سوری شگون دارد. به‌ویژه در رشت این کار را با آداب خاصی انجام می‌دهند و معمولا اگر دختر دم‌بخت در خانه داشته باشند، خریدن اسفند بر عهده اوست.
از خانه بیرون می‌رود، و از اولین دکان رو به قبله می‌پرسد: «اسفند داری؟» و بی‌آنکه منتظر جواب بماند به راه می‌افتد و از دکانهای دیگر، تا هفت دکان همین سؤال را می‌کند و سپس به سراغ اولی برمی‌گردد و از او اسفند می‌خرد.
فروشنده هم این شعر را برایش می‌خواند: «عاطیله کون، باطیله کون، اسفن دو کون، چاووش بیه، تی مردمار به هوش بیه» یعنی اسفند دود کن و با آن طلسمها
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 457
را باطل کن تا چاووش بیاید و مادر شوهرت به هوش آید.
علاوه بر اسفند و آینه و آجیل و سبزی و ماهی سفره هفت‌سین، بسیاری از لوازم دیگر عید را هم شب چارشنبه‌سوری تهیه می‌کنند. به همین لحاظ بازار فروشندگان و بازارهای هفتگی بسیار گرم است و بازار چهارشنبه‌سوری جلوه و جلای خاصی دارد؛ چراغانی می‌کنند، آذین می‌بندند و هر فروشنده‌ای با شعر و ترانه‌ای به عرضه کالای خود می‌پردازد. بازارهای هفتگی پیش از نوروز را به هر روزی که منسوب باشد، «عیدبازار» می‌نامند.
«شال‌اندازی» هم از رسمهای پرشور و زیبای چهارشنبه‌سوری در گیلان و در اغلب مناطق ایران بود، که امروزه تا آبادیهای دوردست کوهستانی و جنگلی عقب‌نشینی کرده است و در همه‌جا معمول نیست. شب که فرامی‌رسد پسران جوان شال یا دستمالی برمی‌دارند و برای شال‌اندازی و یا دستمال اندازی به خانه‌های همسایگان و اهل محله می‌روند. معمولا سر راه گلی هم می‌چینند و به گوشه شال یا دستمال می‌بندند و آن را آهسته از در اتاق به داخل می‌اندازند و خود در گوشه‌ای پنهان می‌شوند. صاحبخانه مقداری آجیل چهارشنبه‌سوری و شیرینی و گاهی پول به جای گل در دستمال یا شال می‌بندد و آن را در آستانه در قرار می‌دهد و شال‌اندازان آن را برمی‌دارند و به سرعت دور می‌شوند. شال‌اندازی در منطقه تالش سابقا گونه‌ای خواستگاری هم بود.
پسری که دختری را می‌خواست سعی می‌کرد زودتر از دیگران برای شال اندازی به خانه آن دختر برود؛ چون گاهی صاحبخانه اولین شال‌انداز را به نزد خود می‌خواند و دخترش را نامزد او می‌کرد؛ که البته در این‌گونه موارد، شال انداز چندان ناشناس هم شال نمی‌انداخت.
«بره‌گردانی» سابقا در مناطق کوهپایه‌ای گیلان رسم بود که گالشها برّه سفید سرحال و به اصطلاح شیر مستی را انتخاب نموده، پشتش را با حنا رنگ می‌کردند و دستمال رنگینی به گردنش می‌بستند و به خانه روستائیان می‌رفتند؛ بره را در اطاق نشیمن رها می‌کردند. برّه در اتاق گشتی می‌زد و صاحبخانه یکی دو سکه پول و مقداری آجیل و شیرینی در دستمال گردنش می‌ریخت؛ بچه‌ها هم دستی به سر و گوشش می‌کشیدند و نوازشش می‌کردند. گالش هم سال نو را مبارکباد می‌گفت و با بره‌اش به خانه‌ای دیگر می‌رفت. بره‌گردانی را گاهی شب اول سال هم انجام می‌دادند و مردم پای بره را خوب و خوش‌شگون می‌دانستند. فال گرفتن و خبرگیری از آینده نیز از جمله رسمهای چهارشنبه سوری است که در همه نقاط گیلان و بیشتر مناطق ایران معمول است. فال گوش ایستادن بر سر چهارراهها و گفتگوی اولین رهگذران را به تناسب نیت خود تأویل کردن و فال کوزه گرفتن، از این‌گونه رسمهاست. رسم دیگر چهارشنبه‌سوری «قاشق‌زنی» است که اگرچه امروزه بیشتر برای بچه‌ها جنبه تفریح و بازی دارد، اما در بنیاد خود نوعی مرادخواهی بوده است. قاشق‌زنها با موادی که ضمن قاشق‌زنی جمع می‌کردند، آش می‌پختند و بین مردم تقسیم می‌کردند تا مرادشان برآورده شود.
چهارشنبه‌سوری بی‌تردید ریشه در آئینهای کهن پایان سال دارد و به احتمال بازمانده جشن «فروردگان»[551] است، که در دوره اسلامی با تغییر تقویم و تقسیم سال به ماه و هفته، با حفظ اغلب عناصر باستانی، در آخرین چهارشنبه سال قرار گرفته است. در مورد این رسم روایتی نیز وجود دارد که آن را به قیام مختار مربوط می‌نماید و از جمله در آستارا و برخی نقاط غربی گیلان اصل و منشأ چهارشنبه‌سوری و جشن و آتش‌افروزی آن را به همین واقعه مربوط می‌دانند. در این مورد می‌گویند هنگامی که مختار به انتقام شهادت امام حسین (ع) قیام کرد، دستور داد تا با افروختن آتش شیعیان را از قیام آگاهی دهند و نیز می‌گویند چون مختار بر قاتلان امام (ع) پیروز شد، به نشانه پیروزی، دستور آتش‌افروزی داد و مردم برای گرامی داشتن آن‌روز و آن قیام هر سال در همان روز آتش می‌افروختند و این رسم را برپا داشتند. به نظر می‌رسد، هردو روایت یادشده کوششی بوده است در جهت انطباق رسم کهن آتش‌افروزی با شرایط و آئین جدید. به‌هرحال چهارشنبه‌سوری در فرهنگ گیلان ارج و اعتبار خاصی دارد و نسبت به اغلب مناطق ایران با تفصیل بیشتری انجام می‌شود. شرح تمامی آداب و رسوم آن در نقاط مختلف گیلان در حوصله این مقال نیست.
پس از چهارشنبه‌سوری، دیگر همه در تدارک نوروزند. کهنه کوزه‌های گلین را با خاکستر آتش چهارشنبه‌سوری به دور افکنده‌اند. گردوغبار سال را از در و دیوار خانه زدوده‌اند. دانه‌های گندم، برنج و عدس در کاسه‌های سبز کرده‌اند، تا به نشانه سرسبزی و برکت بر خوان نوروزی نهند، و تخم‌مرغها را رنگ قرمز زده‌اند، تا در بساط هفت‌سین، شادی را و زایندگی و تداوم نسل را نمادی و نشانه‌ای آرمانی باشد و بچه‌ها را عیدانه و بازیچه‌ای دلنشین. کودکان را در حد توان لباس نو پوشانده‌اند و یا جامه تمیز دربر کرده‌اند، و بزرگترها نیز، خانه را به گل و سبزه آراسته و آب‌وجارو کرده‌اند. خوشقدمان در راهند تا شاخه‌های شمشاد همیشه‌سبز بر در خانه‌ها ببندند. برگی از دفتر زمانه می‌خواهد ورق بخورد.
در آخرین ساعتهای سال کهنه و در آستانه حلول سال نو، سفره هفت‌سین یا سفره عیدی را در اتاقی از خانه می‌گسترند، با شیرینی و تخم‌مرغهای رنگین و آب و آینه و اسفند و هفت «سین»، سیر و سبزه و سرکه و سماق و سمنو و سیب و سکه، و با قرآن کریم و بعضی با شمایلی از حضرت علی (ع) و شمع و چراغ، بدین‌سان به پیشباز نوروز می‌روند. کودکان که حکایت ماهی و گاو جابه‌جایی زمین بر شاخ گاو و جنبیدن ماهی را در ظرف آب و یا تکان خوردن سیب و تخم‌مرغ را شنیده‌اند چشمان منتظر را لحظه‌ای از سفره هفت‌سین برنمی‌گیرند؛ سرانجام هم چشمان خیره بر کاسه آب حرکت را احساس می‌کنند و بانگ شادی برمی‌آورند، سال نو شد، ماهی تکان خورد و ...
و اینک نوروز.
جشن آئینی سالهای دراز تاریخ مردمان این سرزمین.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 458
جشن فراگیر همه سرزمینهای حوزه فرهنگ ایرانی.
جشن آفرینش انسان.
جشن نوزائی طبیعت و شکفتن شکوفه‌های درختان.
جشن بنفشه‌های نورسته در گستره‌ی جنگلهای گیلان.
جشن آغاز بهار و جشنی که در آن سالهای سال انسان و طبیعت با هم آفرینش و نوزایی را به نیایش برخاسته‌اند.
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
درباره تحویل سال و به اصطلاح «ساعت تحویل»، باورها، آداب و رسمهای خاصی در گوشه‌وکنار گیلان وجود دارد. در شهرهایی که امامزاده و زیارتگاه معتبری وجود دارد بسیاری از مردم ساعت تحویل را در آنجا جمع می‌شوند. هنگام تحویل سال باید چراغهای خانه و شمع و چراغ سفره هفت سین روشن باشد. در برخی از مناطق و از جمله در روستاهای اطراف رودبار، برآنند که در لحظه تحویل سال آبها از حرکت می‌ایستند و هرکس لحظه سکون آب را دریابد، هر مرادی داشته باشد بر آن کامران خواهد شد. لحظه بسته شدن و از حرکت افتادن آبها را در نقاط مختلف به تفاوت در شب عاشورا و یا شبهای قدر نیز می‌دانند و به‌هرحال لحظه‌ای گرامی است و پایگاهی آیینی و اعتقادی دارد. آمدن «سبک‌پا» یا «خوشقدم» در هنگام تحویل سال و یا صبح نوروز، نیز در اغلب نقاط گیلان مرسوم است. خوشقدم را از قبل انتخاب می‌کنند و او صبح نوروز با قرآن و آینه و آب و شاخه‌های گل و شکوفه و شمشاد، اولین کسی است که پس از تحویل سال به خانه می‌آید شاخه‌های شمشاد را به چفت در خانه و اتاق می‌آویزد، گل و شکوفه را در طاقچه اتاق می‌گذارد، مقداری آب در پاشنه در می‌ریزد، و قرآن و آب و آینه را روی سفره هفت‌سین قرار می‌دهد. مبارکباد می‌گوید، سکه‌ای برای شگون به صاحبخانه می‌دهد و عیدی و شیرینی می‌گیرد. خوشقدم به علت آن‌که تمام خانه را قدم می‌زند و خیر و برکت گامهایش را به همه‌جای خانه می‌رساند، «خانه پازن» نیز می‌نامند.
در روستای «گنجی‌محله» تالش، اگر شب‌هنگام سال تحویل شود زن خانه مقداری از غذای شب را با غذایی که هریک از افراد خانواده از سهم خود باقی گذاشته‌اند در دیگ می‌گذارد؛ سپس همگی از اتاقی که سفره شام در آن گسترده شده بیرون می‌روند، در خمره‌ها و انبار و هرچه را که در آن ذخیره‌ای دارند نیز باز می‌گذارند، تا نوروز که می‌آید به سفره و انبار و همه آنچه که در خانه هست سر بزند و برکت ارزانی دارد.
سفره عیدی نیز در برخی نقاط ویژگیهایی دارد. سبزه و آب و آئینه و شیرینی و قرآن و شمع و چراغ، از مشترکات سفره‌های عیدی در همه نقاط گیلان است. اما در منطقه طالش و برخی نقاط دیگر هفت «سین» نمی‌چینند و در ماسال «قیچی» نیز از جمله لوازم خوان نوروزی است، زیرا در ماسال و در میان تالشها رسم است که هرکس به عیددیدنی می‌رود باید قدری از سر سبزه سفره عید را بچیند تا برکت بیافزاید. در برخی نقاط گیلان هنگام چیدن سبزه توسط قیچی نیت می‌کنند و معتقدند که حاجت آنها برآورده می‌شود. در بعضی نقاط شیرینیهای خاص محلی نیز از اجزاء سفره عید است؛ حلوای عیدی یا حلوای دنگی ماسال از این جمله است. درست کردن این حلوا آداب و تشریفاتی دارد. باید آن را شب‌هنگام درست کنند و آن شب را با آوازخوانی و به شادی تا صبح، همراه استاد حلوایی بیدار بمانند. حلوای عیدی را فقط در نوروز درست می‌کنند و از واجبات سنتی سفره نوروزی ماسالیها است. در تمام گیلان رسم است که خانواده‌های عزادار سفره عیدی نمی‌چینند، شیرینی نمی‌گذارند و از مهمانانشان با خرما و چای پذیرایی می‌کنند. تالشیها برای همسایگان سوگوارشان حنا و لوازم سفره عید می‌برند، سفره می‌چینند و در آن شمع و چراغ روشن می‌کنند و صاحبخانه را از سوک درمی‌آورند.
عیددیدنی یا دیدارهای نوروزی پس از تحویل سال و یا صبح نوروز آغاز می‌شود و در هرجا روال و نظم خاصی دارد. در اغلب روستاهای شرق گیلان تا دو سه دهه پیش روز اول عید به کودکان تعلق داشت و حرکت جمعی آنها در صبح روز عید از دیدنیهای نوروز بود. آنها از چند روز پیش برای خود چوبدستی تهیه می‌دیدند. و آنرا با سلیقه می‌تراشیدند؛ از مادر یا خواهرانشان می‌خواستند که برایشان کیسه پول بنددار بدوزند و صبح عید کیسه پول را به گردن می‌انداختند و چوبدستی به دست، دسته‌جمعی راهی عیددیدنی می‌شدند.
به هر خانه‌ای می‌رفتند، مبارکباد می‌گفتند و تخم‌مرغ رنگ‌کرده و شیرینی و پول عیدی می‌گرفتند. و پس از آن تخم‌مرغ‌بازی یا «مرغونه جنگی» شروع می‌شد که تا سیزده نوروز سرگرمی عمده بچه‌ها بود. دو تخم‌مرغ را از طرف سر آنها به‌هم می‌زدند، تخم‌مرغ هر کدام که می‌شکست بازنده بود و تخم مرغش را می‌باخت. چگونگی نگهداشتن تخم‌مرغ برای ضربه زدن طرف مقابل فوت‌وفن و قرار و قاعده‌ای داشت و برای تهیه تخم‌مرغهایی با پوست مقاومتر هم تدابیری داشتند، از جمله اینکه به مرغها خوراکهای خاص می‌دادند. روز دوم عید، روز دیدوبازدید مردان بود. ابتدا همه به خانه کدخدا و ریش‌سفیدان و بعد دسته‌جمعی به خانه‌های دیگر می‌رفتند. در هر خانه چند دقیقه‌ای می‌نشستند، عیدمبارکی می‌گفتند بگووبخند می‌کردند. و اگر کدورت و دلتنگی میان کسانی وجود داشت، به اشاره بزرگتران با روبوسی به مهر و آشتی بدل می‌گردید. از هر خانه که برمی‌خاستند، صاحبخانه هم همراهشان می‌شد و به همین ترتیب به تمام خانه‌های ده می‌رفتند. این شیوه دیدار نوروزی در تمام روستاهای گیلان معمول بود و هنوز هم با کم‌وبیش تغییراتی، رعایت می‌شود. در شهرها به علت جمعیت زیاد و به تبع ساختار اجتماع شهری، این همگونی وجود ندارد، ولی قرار و قاعده‌ها و رسمهای مزبور در درون طایفه‌ها و گروههایی که با هم ارتباط بیشتری دارند معمول است. از روز سوم نوبت به دیدوبازدید نوروزی زنان و سپس جوانان می‌رسید.
به‌طور کلی دیدوبازدیدهای نوروزی از عوامل حفظ و تحکیم پیوندهای خانوادگی طایفه‌ای و اجتماعی است و در مجموعه ساختار فرهنگی جامعه نقش قابل ملاحظه‌ای دارد. وقتی در خانه خانواده سوکوار تالشی، همسایگان و خویشان سفره نوروزی می‌گسترند، شمع و چراغ می‌افروزند، حنا بر دستهای سوکواران می‌گذارند و مبارکباد می‌گویند، اشکهای اندوه و شوق درهم می‌شوند و شادی و یگانگی زیبا و دلنشینی جایگزین اندوه تنهایی آنها می‌شود.
و وقتی آنها را با خود همراه می‌کنند تا با یکدیگر به عیدمبارکی اهل محله و آبادی بروند، به راستی غم و اندوه با همه معنای آن جایش را به کیفیتی می‌دهد
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 459
که آنان خود را جزیی از جمع و فارغ از غم و اندوه نوروز بی‌عزیز از دست رفته‌شان احساس می‌کنند. وقتی نوعروس گیلانی برای «گلاب‌زنی» همراه با دختران هم‌سن‌وسال خود صبح نوروز به عیدی پدر و مادر نامزدش می‌رود، بر اهل خانه گلاب می‌پاشد، عیدمبارکی می‌گوید و عیدانه می‌گیرد، بذر صمیمیت و یگانگی بر دلها می‌افشاند و شالوده خانواده آینده‌اش را استحکام می‌بخشد و وقتی اهل آبادی همگروه خانه به خانه به عیددیدنی می‌روند، گلهای آشتی می‌شکوفد و همه خود را جزیی از یک خانواده بزرگ احساس می‌کنند. نوروز با چنین نقشی قرنها مسندنشین سنتها و سرآغاز سالهای مردمان این سرزمین بوده، دلهاشان را به هم نزدیک کرده، گرمی‌بخش جمعشان بوده و آنها را به‌هم پیوند داده است.

سیزده نوروز:

سیزده نوروز و به اصطلاح سیزده‌به‌در، آخرین مرحله از مراسم سنتی نوروز است. عموما برگزاری سیزده‌به‌در را به لحاظ باور داشتن به نحسی عدد سیزده و برای دفع نحسی آن می‌دانند. این‌روز را با سرور و شادی و دسته‌جمعی در میان سبزه‌زارها می‌گذرانند، غذاهای سبزی‌دار می‌خورند، سبزه‌های نوروزی را به آب روان می‌سپارند، شب یا روز سیزده به کنار رودخانه می‌روند و مقدار معینی، سه، پنج یا هفت دانه سنگ در آب می‌اندازند. دختران گیلانی نیز، اگرچه به شوخی، سبزه‌ها را گره می‌زنند تا برایشان پیوند زندگی در پی داشته باشد و به خانه بخت بروند. در روز سیزده بازار بازیهای سنتی و محلی هم گرم است؛ تاب‌بازی، اسب‌دوانی، بندبازی، کشتی گیله‌مردی و دیگر بازیها و نمایشها، از دیرباز تفریح و سرگرمی مردم در این‌روز بوده است و در کنار آن نوای ساز سرنانوازان و بانگ نقاره نقاره‌زنان میدان کار گروههای بندبازی و عرصه کشتی گیله‌مردی را گرم می‌داشته است.
در برخی نقاط سیزده‌به‌در با رسمهای ویژه‌ای همراه است. از جمله در روستای «کیارمش» اشکور تا چند سال پیش رسم بود که همه اهالی سفره‌هایشان را کنار هم پهن می‌کردند و غذاهایشان را در همان سفره می‌نهادند. و به این ترتیب همه با هم بر سر یک سفره می‌نشستند و آخرین روز مراسم نوروز را با یگانگی و همدلی بیشتر به پایان می‌بردند. و نیز در برخی نقاط جنگلی گیلان رسم بود که در روز سیزده مردان دسته‌جمعی به شکار گراز که آفت عمده شالیزارها و مزارع است می‌رفتند. رسمی که برخاسته از شرایط اقلیمی و فرهنگی خاص این خطه بود و پایان نوروز را با آغاز کار و فعالیت کشاورزی مربوط می‌ساخت. این رسم در دو روستای «دیزبون» لاهیجان و «حاجی‌سرا» ی لنگرود به این ترتیب اجرا می‌شد که از بامداد روز سیزده با نواختن بوق همه مردان و جوانان غذای ناهار خود را همراه برمی‌داشتند و با تفنگ و داس و تبر و سگهای شکاری در میدان ده گرد می‌آمدند و دسته‌جمعی به سوی بیشه‌های کنار روستا حرکت می‌کردند و بیشه را قطعه‌قطعه در محاصره می‌گرفتند و با سروصدا و هیاهو و شلیک گلوله گرازها را از حوالی روستا می‌رماندند و چندتایی را هم زخمی و شکار می‌کردند.
باور به نحسی عدد سیزده در ایران و در بسیاری از نقاط دیگر دنیا وجود دارد، و در مواردی دارای جلوه‌های مشخص رفتاری و عملی می‌باشد مانند نوشتن 1+ 12 به جای عدد سیزده و همچنین مانند به‌کار بردن کلمه «زیاده» در هنگام شمارش خرمن به جای کلمه «سیزده»؛ که در آن هم دفع نحسی سیزده را و هم افزونی و برکت را با کلمه «زیاده» می‌طلبند. (که به جای خود باید ریشه آن را در پیشینه نقش جادویی «کلمه» و «کلام» جستجو کرد.) اما در مورد سبب نحس دانستن روز سیزده برخی عقیده دارند که چون در نخستین سال رصد زردشت روز سیزدهم فروردین مصادف با روز سیزدهم ماه قمری شد و ستاره‌شناسان روز «استقبال» یعنی روزی را که ماه و خورشید مقابل هم قرار می‌گیرند نحس می‌شمردند و معتقد بودند که در روز نحس باید دست از کار کشید و از خانه بیرون رفت، لذا روز سیزده در آن سال نحس شمرده شد و اعتقاد نحس بودن آن‌روز در سالهای بعد نیز استمرار یافت.»[552] به نظر می‌رسد مراسم سیزده نه به خاطر نحسی، بلکه بازمانده‌ای از جشن تیرگان باشد که روزگاری در سیزدهم تیرماه، یعنی در تیر روز از تیرماه در ایران قدیم برگزار می‌شد و در دوره‌ای از تاریخ که آغاز سال با آغاز تابستان همراه بوده، این جشن در سیزدهمین روز آغاز سال قرار می‌گرفته است؛ که با تغییر تقویم باز هم در سیزدهمین روز آغاز سال یعنی در سیزدهم فروردین تداوم یافته است.
بنابراین جشن و مراسم روز سیزده‌به‌در، جشن ستایش آب است نه مراسمی برای دفع نحسی.

تیرماسیزه‌

تیرماسیزه-tirmasizza یا تیرماسینزه-tirmasinza یکی از آئینهای سنتی شرق گیلان و مازندران است، که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویمهای محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگهداشته‌اند و از این جهت بحث بر سر اینکه این جشن مربوط به تقویم فرس قدیم است و یا اینکه به گاهشماری محلی، و یا اینکه به کدام گاهشماری محلّی مربوط می‌شود، چندان مقبول نمی‌نماید. این جشن در فرایند تغییراتی که در نگهداشتن حساب زمان در دوره‌های مختلف در این یا آن بخش از حوزه فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است و از جمله در تقویمهای امروزی گیلان و مازندران ماندگار شده است. در تقویم قدیم ایران تقسیم ماه به هفته وجود نداشت. 12 ماه سال و نیز 30 روز ماه، هرکدام نام ایزدی را بر خود داشتند و چون نام ماه و روز برابر می‌افتاد، آن‌روز را جشن می‌گرفتند. از اینگونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (روز شانزدهم) از ماه مهر برگزار می‌شد و جشن تیرگان که در تیرروز (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌گرفت و با نام جشن آبریزان در نقاط مختلف کشور وجود داشت و صورتی از آن در گیلان و مازندران به نام جشن تیرماسیزه در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یا
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 460
طبری و ...) باقیمانده است؛ و در آداب خاص آن همچنان حضور عنصر آب که محور برگزاری جشن تیرگان بود، قابل ملاحظه می‌باشد.
تیرماسیزه مانند بسیاری از مراسم و آئینهای سنتی و بومی سرزمین ما تا حدود بیست سی سال پیش معمول بود و از آن به بعد در برابر هجوم عناصر و عوامل جدید فرهنگی به تدریج تا نقاط دوردست کوهستانی عقب‌نشینی کرد و امروزه به ندرت ممکن است در آبادیهای کوچک افتاده در بن دره‌ها و جنگلها از تعرض زمانه مصون مانده باشد. این رسم علاوه بر گیلان و مازندران، در برخی روستاهای کوهپایه‌های جنوبی البرز نیز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند، معمول بود.
دو رسم عمده جشن تیرماسیزه، یکی فال‌گیری و دیگری «لال‌شوش‌زنی» است که البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد.
شب تیرماسیزه معمولا اهالی ده برای فال‌گیری در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند. این فال‌گیری در واقع تفألی بود در دوبیتی‌های محلی و گرفتن فال معمولا بر عهده کسی بود که این ترانه‌ها را در خاطر داشت و می‌توانست آنها را در مقام موسیقی محلی بخواند و به اصطلاح طبری‌خوان یا امیری‌خوان بود.
استاد فالگیر ظرفی پر از آب در پیش می‌نهاد و هریک از افراد به نیّت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره، انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداختند و استاد وقتی دوبیتی‌ای را می‌خواند، نشانه‌ای را از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دوبیتی جواب فال صاحب آن نشانه بود. آب را معمولا دو نفر که یکی فرزند اول و یکی فرزند آخر خانواده‌اش بود، مخفیانه از خانه یکی از همسایگان و یا از چشمه آبادی می‌آوردند. در برخی نقاط رسم بود که از سیزده خانه مخفیانه آب برمی‌داشتند و ظرف را پر می‌کردند و به محلی که برای فال جمع شده بودند می‌آوردند. به هرحال کسانی که آب را می‌آوردند ضمن حرکت نباید هیچ کلامی بر زبان می‌راندند. به همین لحاظ این آب را «لال‌آب» می‌نامیدند. در برخی نقاط وقتی آب‌آورندگان پشت در اطاق می‌رسیدند، پا بر زمین می‌کوفتند و استاد با خواندن ترانه‌هائی از این‌گونه به آنها اجازه ورود می‌داد.
آب گوید که من فرزند لال کویم (آب گوید که من فرزند کوه خاموشم) یک سر به دریا درم، صد سر به کویم (یک سرم به دریا و صد سرم در کوه است).
سفیدسنگ سر پیرپیری گویم (بر روی سنگ سفید کوهستان موج‌موج می‌زنم) ترمو سخن یک ساله را یک دقیقه گویم (سخن یک ساله را در یک دقیقه برایت می‌گویم)[553].
و به این ترتیب آورندگان آب وارد می‌شدند و ظرف آب را جلوی استاد می‌گذاردند و فال‌گیری به روالی که گفته شد آغاز می‌گردید.
رسم دیگری که ویژه تیرماسیزه می‌باشد، «لال‌شوش‌زنی» است.
«شوش» به معنی ترکه است و در این شب یک نفر و معمولا بزرگتر خانواده، بی‌آنکه سخن گوید، ترکه‌ای را به آرامی بر بدن اهل خانه و دامها و به در و دیوار و انبار آذوقه و چیزهای دیگر می‌زد، تا موجب برکت شود. در برخی از روستاهای مازندران این رسم صورتی نمایشگونه داشت که لال‌بازی نامیده می‌شد. «لال‌باز» به شیوه‌ای خاص خود را می‌آراست و همراه بچه‌ها در کوچه‌های ده به راه می‌افتاد و به هر خانه که می‌رسید، با ترکه‌ای که در دست داشت، اهل خانه و حیوانات و در و دیوار آن را «لال‌شوش» می‌زد. در این رسم رمز باور به برکت‌دهی در «بی‌کلامی» است.
در تیرماسیزه رسمهای دیگری نیز در روستاها وجود داشت که نقل همه آنها در حوصله این بررسی نمی‌گنجد. اما گفتنی است که در برخی نقاط کاسبکاران و کسانی که کارشان به مجموعه روستا و امور عمومی آن مربوط می‌شد در روزهای قبل از تیرماسیزه با اهالی و معتمدان ده قرارداد می‌بستند و یا تجدید قرارداد می‌کردند، و نیز گفتنی است که برخی جشن تیرماسیزه را با حماسه آرش کمانگیر مربوط می‌دانند، و شاید آن توان فوق بشری که آرش در تیر کرد و به برکت آن گشادگی مرزهای ایران‌زمین حاصل شد، در باورهای مردم ما در برکت‌دهی ترکه‌های «لال‌شوش» باقی مانده است. از سویی این موضوع دلیل دیگری است بر تداوم جشن تیرگان در جشن محلی تیرماسیزه، چرا که ابو ریحان نیز در کتاب آثار الباقیه جشن تیرگان را به پرتاب تیر آرش کمانگیر و تعیین مرز ایران و توران نسبت می‌دهد.

شب چله‌

شب اول زمستان و به اصطلاح شب چله از شبهای مشخص در گردش یک سال خورشیدی است و در همه‌جا با شب‌نشینی و آداب بخصوصی برگزار می‌شود، و برگزاری آن از مشترکات فرهنگ ایرانی است. آداب و رسمهای شب چله در گیلان، تفاوت چندانی با سایر نقاط ایران ندارد. گرفتن فال حافظ، خوردن خوراکیهایی که از قبل برای این شب تهیه دیده‌اند و بویژه هندوانه، بردن شب چله‌ای برای نوعروسان، قصه‌گویی و ترانه‌خوانی و سرگرمی‌های دیگر در اغلب نقاط معمول است. گرامیداشت شب اول زمستان، یعنی شبی که از فردای آن شب تاریکی کاستی می‌گیرد و خورشید هرروز مقداری بیش از روز پیش بر جهان نور می‌افشاند، در آئینهای کهن ایرانی ارج و اعتباری اعتقادی داشته است و هنوز هم ردپاهایی از آن در باورها و آداب شب چله باقی مانده است. چنانکه در برخی نقاط گیلان این باور وجود دارد همه آبهای جهان در لحظه‌ای نامعین در این شب می‌بندند (حالت انجماد پیدا می‌کنند) و هرکس آن لحظه را دریابد، هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد، حاصل می‌شود و اینکه این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می‌کنند، حکایت از ریشه‌های آئینی و اعتقادی شب چله دارد. باور «خواب رفتن» یا «بسته شدن» آب را در «تفرش» یافتم و آن را در سایر نقاط کشور پی‌گیری کردم و دریافتم که در بسیاری از مناطق و از جمله در گیلان وجود دارد. این مطلب نخستین بار در مقاله «انسان و آب در حوزه سپیدرود» منتشر شد و اینک در اینجا. به‌جز این در هیچ تحقیق دیگری، کسی به آن نپرداخته است.
کتاب گیلان، ج‌3، ص: 461